موسسه اندیشه ملل

موسسه اندیشه ملل

Search
Close this search box.

    عالم درون و برون

یکی از اختلافات تفکر الهی با بینش مادی در مسأله برون و درون است. بینش غربی مادی از واقعیات عالم یک چهرة بیرونی بیشتر ارائه نمی دهد، ظواهری که با دیدی تجربی و حس گرایانه با چشم هایی محدود نگریسته می شوند. در این بینش نه تنها حقائق معنوی الهی و ملکوتی قابل رؤیت نیست، بلکه همین واقعیات دنیایی نیز تنها از یک روزنة تنگ و با چشمی کم سو و یک بعدی نگاه می شد. این ظاهر گرایی در علم، تمدن و اخلاق غربی ها به خوبی مشهود است.
در مقابل بینش الهی و تفکر مذهبی علاوه بر آن که واقعیات غیر ملموس را عرضه می کند و اعتقاد به حقائق غیر محسوس را لازمة ایمان می شمارد، به همین واقعیات دنیایی از دیدی برتر و نگاهی عمیق تر می نگرد و برای هر ظاهری، باطنی و برای هر امر بیرونی، درونی و برای هر شیء خارجی ملکوتی قائل است و اساساً باطن و ملکوت هر چیز را پایه و قوام هستی او می داند و از همین طریق رابطه حادث و قدیم را تبیین می کند. همه چیز در این بینش آیات الهی اند چه طبیعت ( آیات آفاقی ) و چه انسان ( آیات انفسی )، بر این اساس است که برای ظاهر هر آیه ی قرآن که بیانگر آیات آفاقی و انفسی است باطن بلکه باطن ها وجود دارد .

بینش اسلامی، انسان را به سوی باطن ها، درونها و ملکوت اشیاء فرا می خواند و هدف انسان را بالا رفتن شناخت و عرفان او از جهان یا رسیدن به حقائق درونی این عالم می شناسد و توحید را که اصیل ترین حقیقت و درونی ترین باطن این عالم است به عنوان هدف نهایی این سیر معرفی می کند. در بینش الهی دو نوع علم مطرح است : یکی علوم حصولی و اکتسابی و دیگر علوم حضوری و ذاتی، نوع اول را از بیرون باید شنید و آموخت و نوع دوم را باید از درون رسید و چشید .
علـم دو علـم است اول مکسبـی               کـه در آموزی تو در مکتب صبی
از کتاب و اوستاد و فکـر و ذکــر             وز معانی وز علـوم خوب و بکـر
علـم دیگـر بـخشش یـزدان بـود              چشمۀ  آن در درون جـان بـود

بینش مادی که تنها یک ساحت برای عالم قائل است و از هر چیز، نمودی مادی و محسوس و تجربی، بیشتر ارائه نمی دهد، کاملاً بی توجه به شناخت های نوع دوم است و حال آن که در تفکر به نوع دوم دانسته و شناخت های اکتسابی را شایسته اطلاق علم نمی داند. « لَيْسَ العِلمُ في نجومِ السَّمواتِ وَ لا في تُخُومِ الارضينَ بَلِ العلمُ في قلوبِكم » .
پس این علم در درون ماست و ما باید به آن دست بیابیم .
کاریـز درون جـان تـو مـی بایـد                 کـز عـاریتی  دری  بـه  تو  نگشایـد
یک  چشمۀ  آب در درون  خانه                  بــه از جـوئـی کـه از بـرون می آیـد
چه تشبیه زیبایی، علم واقعی که مایه ی تکریم و فضیلت انسان و هدف نهایی خلقت اوست در درون خود ماست. اگر در قلب خود به ینابیع حکمت رسیدیم، جریان آن بر زبان امری قهری است. چشمه ای که خشک نمی شود و آب زلالش مداوم می جوشد .
امام علوم اکتسابی یا فراموش می شوند یا ابطال می گردند یا کهنه و غیر قابل استفاده می شوند همچون آب حوضی که یا مصرف می شود یا بخار می گردد و یا مانده و متعفن می شود. یکی از بزرگان گفته بود : در بیرون و در کتابها خبری نیست، از درون باید به معرفت رسید .
ای نسخۀ  اسرار  الهی  کـه توئی                 وی آینۀ  جمال  شاهی که  توئی
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست        از خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی
علم حصولی اگر به شکل حضوری در نیاید مفید نیست، باید به درون انسان راه یابد و فطری و مطبوع گردد و گرنه با مرض فراموشی از بین رفته یا تنها انبار ذهن اشغال کرده و در عمل انسان تأثیـری نـدارد.
روایت ارزنده ای از علی علیه السلام این امر را با مثالی جالب بیان می کند : « العِلمُ عِلْمان(  ) مَسْمُوعٌ و مطبُوعٌ(  )  وَ لا يَنْفَعُ المَسمُوعُ اِذا لًمْ يَكُ المَطْبوُعُ كَما لا تَنْفَعُ الشَّمْسُ وَضَوْءُ العَينِ مَمْنُوعٌ ».(  )
حکما که برای ¬¬¬¬¬علم و یقین مراتبی قائل شده اند به این نکته توجه داشته اند. در حق الیقین علم در نفس عالم وارد شده و با او متحد می گردد و اتحاد عاقل و معقول یا عالم و معلوم حاصل می شود. این مرتبه، همان ایمان و اعتقاد است که فرد با معلوم خود گره خورده فاصله ای با او ندارد. علمی که مرتبه ی حق الیقین یا ایمان رسید در عمل ظاهر می شود و اگر عملی در عمل ظاهر نشد به مرتبه ی درونی و یقینی ایمانی نرسیده است. مثل دکتری که مضرات سیگار را می داند ولی سیگار می کشد یا فردی که ضرر گناه را می داند و مرتکب آن می شود .
با توجه به مطالب بالا انسان نباید سعی کند کمیت معلوماتش زیاد شود، بلکه باید سعی نماید کیفیت آنها بالا رود یعنی به صورت درونی حضوری و مطبوع در آید و به ایمان و اعتقاد یقینی تبدیل شود. در این صورت ممکن است چند دانسته ی محدود، زندگی او را عوض و سعادت ابدی او را تأمین کند. مشکل ما جهل نیست، ما بسیاری از واقعیت ها و حقایق را می دانیم، مشکل عمل نکردن است و علت عمده اش بخاطر درونی و یقینی نبودن این معلومات است. خصوصاً شناخت های عملی مثل اخلاق باید به صورت درونی در آید و در نفس، حضور داشته باشد و در آن طبع وحک شود. چه بسا افراد زیادی که معلومات کثیری دارند و دائرﺓ المعارف و کتابخانۀ  متحرکند و خود، کتاب ها در عقاید و اخلاقیات و احکام نوشته اند، اما در بینش اسلامی نمی توان اطلاق عالم به آنها نمود .
مولای موحدین سلام الله علیه در نهج البلاغه یکی از اهداف رسالت انبیاء را برانگیختن همین معارف درونی معرفی کرده آنجا که می فرماید : « و يثيروا لهم دفاین العقول ».(4 ) یعنی شناختهایی چون گنج در درون انسان ها وجود دارد و پیامبران مبعوث شده اند تا آنها را برای بشر آشکار سازند.
بر همین منوال لذت نیز دو نوع است : لذت بیرونی و لذت درونی. تمدن غربی و تفکر مادی بدنبال تهیه امکانات و وسائل لذت بیرونی است. لذت، آرامش و خوشی را در خوراک لذیذ، پوشـاک لطیف، مسکـن وسیع، همسر دلپذیر، مقام رفیع، رفاه و تفریح می داند و کمال را در تهیه هرچه بیشتر این عوامل می شمارد.
اما فرهنگ دینی در ورای همۀ این عوامل، لذت واقعی را در نفس انسان و اشباع بعد کمال جویی و نزدیکی به محبوب حقیقی و راز و نیاز و اتصال با بی نیاز مطلق سراغ می دهد و جهان خارج کوچکتر از آن می داند که بتواند نشاط انبساطی به آدمی ببخشد و انسان ( یا عالم اکبر ) را بزرگتر از آن می داند که خوشی و نا خوشی خود را از عالم بیرون ( یا عالم اصغر ) بگیرد. واقعیات، صحت این بینش را تأیید می کند چرا که در طول تاریخ انسان های زیادی بوده اند که با وجود امکانات مادی و رفاهی و لذات جسمی، در نهایت غم و غصه و نگرانی و اندوه و دلهره و ضعف اعصاب بسر برده و چه بسا دست به خود کشی زده اند، کامشان تلخ و درونشان محزون بوده است و در مقابل انسان های زیادی نیز بوده اند که با وجود فشارها، آزارها، شکنجه ها، زندان ها، فقر و نداری، مرض و ناتوانی و محرومیت از لذائذ دنیوی، در کمال انبساط و خوشی و لذت و خوشروئی زیسته اند، کامشان شیرین و درونشان با نشاط بوده است .
راه لذت از درون دان نز(  ) بـرون    ابلهی دان جُستن از قصر و حصون(  )
آن یکی در کنج زندان مست و شاد    وان دگــر در بـاغ تـرش و بـی مراد
تو خوشی و خوب و کان هر خـوشی    پس چـرا خـود منت بـاده کشـی
چیست باده یا سماع و یا جمـاع        کـه بدان جـوئی نشـاط و انتفـاع
این همه دریا چه خواهی کـرد نم    این همـه هستی چـه مـی جوئی عـدم
آفتـاب از ذرّه کـی شـد وام خواه    زهره ( 3 ) ای از باده کـی شد جـام خواه

بهشت و دوزخ نیز برونی و درونی دارد. بهشت و دوزخ خارجی نتیجه و جلوه ی بهشت و دوزخ درونی انسان هاست. انسان مؤمن که آتش های نفسانی و شیطانی را خاموش کرده و گلستان معرفت و هدایت در نفس خود پدید آورده، در آخرت آن را به طور کامل می یابد و در آن متنعم می شود و انسان کافر که درونش را با آتش خشم و شهوت و حرص و حسد شعله ور ساخته و گلهای فطرت توحیدش را با این آتش های حیوانی سوزانده در قیامت به آتش « وقودها الناس » افتاده و در آن می سوزد.
از درون دل ما هست جهان چون دوزخ                  چون درون تیره نباشد همه دنیاست بهشت
که ﴿ اِنَّ جَهَنَّمَ  لُِمحیطَهٌ بِالْكافِرين ﴾ (  ) کفار در همین دنیا در جهنم عناد و شقاوت خود معذب اند هرچند آن را درک نکنند و پرده بر چشمانشان باشد. هنگامی که اهل بهشت وارد بهشت می‌شوند. بعضی به بعض دیگر می گویند : آیا پروردگار ما وعده نداده بود که همه وارد آتش جهنم می شوید ﴿ إنْ مِنْكُمْ إلّا وارِدُها ﴾(  ) ندا می آید : هر اینه وارد آن شوید، در حالی که برای شما خاموش بود. ( قَدْ وَرَدْتُمُوها وَ هِيَ خامِدَه )( .) مولوی این صحنه را به زیبایی بیان کرده است :
مؤمنان در حشـر گوینـد ای ملک               نی کـه دوزخ بــود راه مشتـرک
مؤمن و کافر بـر آن یـابـد گـذار               ما ندیدیم اندر این ره دود و نـار
نک بهشت و بـارگـاه ایمنـی              پس کجـا شد آن گذرگاه دنّی
پس ملک گوید که آن روضه خضر                   که فلانجا دیده اید اندر گـذر
دوزخ آن بود و سیاست گاه سخت                    بر شمـا شد باغ گلـزار و درخت
چون شما این نفس دوزخ خوی را                 آتشی گبـــرفتنــه جــوی را
جهدها کردید تا شد پر صفـا                 نــار را کشتیـد از بهـر خـدا
آتش شهوت که شعله می زدی                  سبزۀ  تقوی شد ونور هـدی
آتش خشم از شما هـم حلم شـد    ظلمت جهل از شما هم علم شـد
آتش حرص از شما ایثـار شد    وان حسد چون خار بد گلزار شد
چون شما این جمله آتش های خویش               بهـر حق کشتید جمله پیش پیش
نفس ناری را چو بـاغی ساختیـد                انـدر او تخـم وفـا انداختیـد
دوزخ مـا نیـز در حـق شمـا                  سبزه گشت و گلشن و برگ و نوا

پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند هرکس یک سبحان الله یا لا الّا الله یا الحمد لله یا اله اکبر بگوید خداوند درختی در بهشت برایش می نشاند. مردی گفت پس درختان ما در بهشت زیاد است. پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند : بپرهیزید از این که آتشی بفرستید و آن درخت را بسوزانید .(  )
این مطلب مؤید تجسم اعمال است یعنی اعمال ظاهری و بیرونی، باطن و درونی دارد که يَوْمَ تُبْليَ السّرائِر أشكار می شود و پل صراط که از مو باریک تر و از شمشیر برنده تر است باطن همین دنیاست. انسان با کوچکترین غفلت از راه راست منحرف می شود. یک دروغ، یک غیبت، یک تهمت، یک مسخره کردن، یک خیانت، یک نگاه آلوده، یک غضب بی جا انسان را از صراط مستقیم به دوزخ می اندازد ﴿ اِنَّ الَّذينَ يأكُلُونَ اَموال الْيَتامي ظُلماً إنَّما يأكُلُونَ في بُطُونِهِم ناراً﴾(  ) حرام خوار در واقع آتش می خورد و در عالم دیگر همین حقیقت ظاهر می شود .
اینها نمونه ای بود از حقایق درونی در مقابل مظاهر بیرونی که ما را از توجه به عالم بیرون و ظواهر مادی به عالم درون و حقائق معنوی دعوت می کند. امید است ما چشم باطن بین بدست آوریم و با کسب معرف حضوری به لذت روحانی و بهشت درونی دست یابیم .

 

 

برای دانلود بقیه این مطلب بر روی دانلود کلیک کنید .

 

برای داشتن فایل به صورت رایگان از طریق تماس با ما در ارتباط باشید.