سیری در نهج البلاغه استاد شهید مرتضی مطهری
مقـدّمه
بسم الله الرحمن الرحيم
نردبان آسمان است اين كلام
هر كه از آن بر رود آيد به بام
نی به بام چرخ كان اخضر بود
بل به بامی كز فلك برتر بود
آشنائی من با نهج البلاغه
شايد برايتان پيش آمده باشد – و اگر هم پيش نيامده میتوانيد آنچه را میخواهم بگويم در ذهن خود مجسم سازيد – كه سالها با فردی در يك كوی و محله زندگی میكنيد ، لا اقل روزی يك بار او را میبينيد و طبق عرف و عادت سلام و تعارفی میكنيد و رد میشويد ، روزها و ماهها و سالها به همين منوال میگذرد . . .
تا آنكه تصادفی رخ میدهد و چند جلسه با او مینشينيد و از نزديك با افكار و انديشه ها و گرايشها و احساسات و عواطف او آشنا میشويد ، با كمال تعجب احساس میكنيد كه هرگز نمیتوانستهايد او را آنچنانكه هست حدس بزنيد و پيش بينی كنيد.
از آن به بعد چهره او در نظر شما عوض میشود ، حتی قيافهاش در چشم شما طور ديگر مینمايد ، عمق و معنی و احترام ديگری در قلب شما پيدا میكند ، شخصيتش از پشت پرده شخصش متجلی میگردد ، گوئی شخص ديگری است غير آنكه سالها او را میديدهايد . احساس میكنيد دنيای جديدی كشف كردهايد .
برخورد من با نهج البلاغه چنين برخوردی بود ، از كودكی با نام نهج البلاغه آشنا بودم و آنرا در ميان كتابهای مرحوم پدرم اعلیالله مقامه میشناختم ، پس از آن سالها بود كه تحصيل میكردم ، مقدمات عربی را در حوزه علميه مشهد و سپس در حوزه علميه قم به پايان رسانده بودم ، دروسی كه اصطلاحا ” سطوح ” ناميده میشود نزديك به پايان بود و در همه اين مدت نام نهج البلاغه بعد از قرآن بيش از هر كتاب ديگری به گوشم میخورد ، چند خطبه زهدی تكراری اهل منبر را آن قدر شنيده بودم كه تقريبا حفظ كرده بودم ، اما اعتراف میكنم كه مانند همه طلاب و همقطارانم با دنيای نهج البلاغه بيگانه بودم . بيگانه وار با آن برخورد میكردم ، بيگانه وار میگذشتم . تا آنكه در تابستان سال هزار و سيصد و بيست پس از پنج سال كه در قم اقامت داشتم ، برای فرار از گرمای قم به اصفهان رفتم . تصادف كوچكی مرا با فردی آشنا با نهج البلاغه آشنا كرد ، او دست مرا گرفت و اندكی وارد دنيای نهج البلاغه كرد ، آنوقت بود كه عميقا احساس كردم اين كتاب را نمیشناختم و بعدها مكرر آرزو كردم كه ای كاش كسی پيدا شود و مرا با دنيای قرآن نيز آشنا سازد .
از آن پس چهره نهج البلاغه در نظرم عوض شد ، مورد علاقهام قرار گرفت و محبوبم شد ، گوئی كتاب ديگری است غير آن كتابی كه از دوران كودكی آنرا میشناختم ، احساس كردم كه دنيای جديدی كشف كردهام .
شيخ محمد عبده ، مفتی اسبق مصر ، كه نهج البلاغه را با شرح مختصری در مصر چاپ كرد و منتشر ساخت و برای اولين بار به توده مصری معرفی كرد ، مدعی است كه اصلا نهج البلاغه را نمیشناخته و نسبت به آن آگاهی نداشته است ، تا اينكه در يك حالت دوری از وطن اين كتاب را مطالعه میكند و سخت در شگفت میماند ، احساس میكند كه به گنجينهای گرانبها دست يافته است . همانوقت تصميم میگيرد آنرا چاپ كند و به توده عرب معرفی نمايد
. بيگانگی يك عالم سنی با نهجالبلاغه چندان عجيب نيست ، عجيب اينست كه نهج البلاغه در ديار خودش ، در ميان شيعيان علی ، در حوزههای علميه شيعه ” غريب ” و ” تنها ” است . همچنانكه خود علی غريب و تنها است . بديهی است كه اگر محتويات كتابی و يا انديشهها و احساسات و عواطف شخصی با دنيای روحی مردمی سازگار نباشد ، اين كتاب و يا آن شخص عملا تنها و بيگانه میماند هر چند نامشان با هزاران تجليل و تعظيم برده شود .
ما طلاب بايد اعتراف كنيم كه با نهج البلاغه بيگانهايم ، دنيای روحيی كه برای خود ساختهايم دنيای ديگری است غير از دنيای نهج البلاغه .
يادی از استاد
دريغ است در اين مقدمه از آن بزرگمردی كه مرا اولين بار با نهج البلاغه آشنا ساخت و درك محضر او را همواره يكی از ” ذخائر ” گرانبهای عمر خودم كه حاضر نيستم با هيچ چيز معاوضه كنم میشمارم و شب و روزی نيست كه خاطرهاش در نظرم مجسم نگردد ، يادی نكنم و نامی نبرم و ذكر خيری ننمايم .
به خود جرأت میدهم و میگويم او به حقيقت يك عالم ربانی بود، اما چنين جراتی ندارم كه بگويم من متعلم علی سبيل نجاة[1] بودم . يادم هستكه دربرخورد با اوهمواره اين بيت سعدی در ذهنم جان میگرفت:
عابد و زاهد و صوفی همه طفلان رهند
مرد اگر هست به جز ” عالم ربانی ” نيست
او هم فقيه بود و هم حكيم و هم اديب و هم طبيب. فقه و فلسفه و ادبيات عربی و فارسی و طب قديم را كاملا میشناخت و در برخی متخصص درجه اول به شمار میرفت، قانون بوعلی را كه اكنون مدرس ندارد او به خوبی تدريس میكرد و فضلا در حوزه درسش شركت میكردند، اما هرگز نمیشد او را در بند يك تدريس مقيد ساخت، قيد و بند به هرشكل با روح او ناسازگار بود،يگانه تدريسی كه با علاقه مینشست نهج البلاغه بود،نهج البلاغه به او حال میداد و روی بال و پر خود مینشاند و در عوالمی كه ما نمیتوانستيم درست درك كنيم سير میداد.
او با نهج البلاغه میزيست ، با نهج البلاغه تنفس میكرد ، روحش با اين كتاب همدم بودم ، نبضش با اين كتاب میزد و قلبش با اين كتاب میطپيد ، جملههای اين كتاب ورد زبانش بود و به آنها استشهاد مینمود ، غالبا جريان كلمات نهج البلاغه بر زبانش با جريان سرشك از چشمانش بر محاسن سپيدش همراه بود . برای ما درگيری او با نهج البلاغه ، كه از ما و هر چه در اطرافش بود میبريد و غافل میشد منظرهای تماشائی و لذتبخش و آموزنده بود ، سخن دل را از صاحبدلی شنيدن ، تاثير و جاذبه و كشش ديگری دارد . او نمونهای عينی از سلف صالح بود ، سخن علی دربارهاش صادق مینمود :
و لولا الاجل الذی كتب لهم لم تستقر ارواحهم فی اجسادهم طرفه عين ، شوقا الی الثواب و خوفا من العقاب ، عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعينهم[2].
اديب محقق، حكيم متاله، فقيه بزرگوار، طبيب عاليقدر، عالم ربانی مرحوم آقای حاج ميرزا علی آقا شيرازی اصفهانی قدس الله سره راستی مرد حق و حقيقت بود، از خود و خودی رسته و به حق پيوسته بود . با همه مقامات علمی و شخصيت اجتماعی، احساس وظيفه نسبت به ارشاد و هدايت جامعه و عشق سوزان به حضرت اباعبدالله الحسين g موجب شده بود كه منبر برود و موعظه كند، مواعظ و اندرزهايش چون از جان برون میآمد لاجرم بر دل مینشست، هر وقت به قم میآمد علماء طراز اول قم با اصرار از او میخواستند كه منبر برود و موعظه نمايد . منبرش بيش از آنكه ” قال ” باشد ” حال ” بود .
از امامت جماعت پرهيز داشت ، سالی در ماه مبارك رمضان با اصرار زياد او را وادار كردند كه اين يك ماهه در مدرسه صدر اقامه جماعت كند. با اينكه مرتب نمی آمد و قيد منظم آمدن سر ساعت معين را تحمل نمیكرد ، جمعيت بی سابقهای برای اقتدا شركت میكردند ، شنيدم كه جماعتهای اطراف خلوت شد ، او هم ديگر ادامه نداد .
تا آنجا كه من اطلاع دارم مردم اصفهان عموما او را میشناختند و به او ارادت میورزيدند ، همچنانكه حوزه علميه قم به او ارادت میورزيد ، هنگام ورودش به قم علماء قم با اشتياق به زيارتش میشتافتند . ولی او از قيد ” مريدی ” و ” مرادی ” مانند قيود ديگر آزاد بود . رحمه الله عليه و رحمه و اسعه و حشره الله مع اوليائه .
با همه اينها من ادعا نمیكنم كه او در همه دنياهای نهج البلاغه وارد بود و همه سرزمينهای نهج البلاغه را فتح كرده بود . او متخصص برخی از دنياهای نهج البلاغه بود و در آنچه متخصص بود خود بدان ” متحقق ” بود ، يعنی آن قسمت از نهجالبلاغه در او عينيت خارجی يافته بود . نهج البلاغه چندين دنيا دارد : دنيای زهد و تقوا ، دنيای عبادت و عرفان ، دنيای حكمت و فلسفه ، دنيای پند و موعظه ، دنيای ملاحم و مغيبات ، دنيای سياست و مسؤوليتهای اجتماعی دنيای حماسه و شجاعت . . . اينهمه از يك فرد دور از انتظار است . او توانسته بود بخشی از اين اقيانوس عظيم را بپيمايد و بر قسمتهائی از آن احاطه يابد .
نهج البلاغه و جامعه امروز اسلامی
تنها من و امثال من نبوديم كه با دنيای نهج البلاغه بيگانه بوديم ، جامعه اسلامی اين كتاب را نمیشناخت ، آنكه میشناخت از حدود شرح كلمات و ترجمه الفاظ تجاوز نمیكرد، روح و محتوای نهج البلاغه از همگان مخفی بود . اخيرا جهان اسلام دارد نهج البلاغه را كشف میكند و به تعبير ديگر : نهج البلاغه جهان اسلام را فتح میكند .
چيزی كه مايه حيرت است اينست كه قسمتی از محتوای نهج البلاغه را ، چه در كشور شيعه ايران و چه در كشورهای عربی ، اولين بار ” بی خدا ” ها و يا ” با خدا ” های غير مسلمان كشف كردند و در اختيار توده مردم مسلمان قرار دادند .
البته هدف غالب يا همه آنها از اين كار اين بود كه از علی و نهج البلاغه علی توجيهی برای درستی پارهای از مدعاهای اجتماعی خود بسازند ، و خود را تقويت كنند ولی برای آنها نتيجه معكوس داد ، زيرا برای اولين بار توده مسلمان دانست كه سخنان پر زرق و برق ديگران چيز تازهای نيست ، بهترش در نهج البلاغه علی است ، در سيرت علی است ، در سيرت تربيت شدگان علی از قبيل سلمان و ابوذر و عمار است . نتيجه اين شد كه به جای اينكه علی و نهج البلاغه آنها را ” توجيه ” نمايند آنها را ” شكست ” دادند . ولی به هر حال بايد اعتراف كنيم كه قبل از اين جريان آشنائی اكثريت ما از حدود چند خطبه زهدی و موعظهای تجاوز نمیكرد ، گنجينهای مانند ” عهد نامه ” مولی به مالك اشتر نخعی را كسی نه میشناخت و نه توجهی میكرد .
همچنانكه در فصل اول و دوم كتاب ذكر شده ، نهج البلاغه منتخبی است از خطبهها و وصايا و دعاها و نامهها و كلمات كوتاه علی g كه سيد شريف رضی در حدود هزار سال پيش جمع آوری كرده است . نه كلمات مولی منحصر است بدانچه سيد رضی گرد آورده است و نه گردآوری كلمات اميرالمؤمنين g منحصر به سيد رضی بوده است .
اكنون دو كار لازم در مورد نهج البلاغه در پيش است ، يكی غور و تعمق در محتوای نهج البلاغه است ، تا مكتب علی در مسائل مختلف و متنوعی كه در نهج البلاغه مطرح است دقيقا روشن شود كه جامعه اسلامی سخت بدان نيازمند است ، ديگر تحقيق در اسناد و مدارك نهج البلاغه . خوشبختانه میشنويم كه در گوشه و كنار جامعه اسلامی فضلائی مشغول انجام اين دو مهم میباشند .
آنچه در اين كتاب آمده است ، مجموع مقالات متسلسلی است كه در سالهای 51 – 52 در مجله گرامی مكتب اسلام منتشر شده است و اكنون به صورت يك كتاب در اختيار خوانندگان محترم قرار میگيرد . قبلا پنج جلسه در موسسه اسلامی حسينيه ارشاد تحت همين عنوان سخنرانی كرده بودم ، بعد از آن بود كه علاقهمند شدم با تفصيل بيشتر به صورت يك سلسله مقالات آنها را منتشر كنم .
از اول كه نام ” سيری در نهج البلاغه ” به آن دادم توجه داشتم كه كار من جز يك ” سير ” و يك ” گردش ” نام ديگری نمیتواند داشته باشد ، هرگز نمیتوان اين كوشش مختصر را ” تحقيق ” ناميد . نه وقت و فرصت يك تحقيق را داشتم و نه خودم را لايق و شايسته اين كار میدانستم ، به علاوه تحقيق عميق و دقيق در محتوای نهج البلاغه و شناخت مكتب علی و همچنين تحقيق در اسناد و مدارك نهج البلاغه كار يك فرد نيست ، كار گروه است . ولی از باب مالايدرك كله لايترك كله و به حكم اينكه كارهای كوچك راه را برای كارهای بزرگ باز میكند سير و گردش خود را شروع كردم . متاسفم كه همين سير هم به پايان نرسيد ، برنامهای كه برای اين سير تنظيم كرده بودم كه در فصل سوم كتاب ذكر شده است . به علت گرفتاريهای زياد ناتمام ماند . نمیدانم موفق خواهم شد كه بار ديگر به اين سير بپردازم يا نه ؟ ولی سخت آرزومندم .
قلهك ، 25 ديماه 1353 شمسی
مطابق 3 محرم الحرام 1395 قمری
مرتضی مطهری
برای دانلود این کتاب بر روی دانلود کلیک کنید .
برای داشتن فایل به صورت رایگان از طریق تماس با ما در ارتباط باشید.