موسسه اندیشه ملل

موسسه اندیشه ملل

Search
Close this search box.

ولایت

ولایت معانی و مراتب مختلفی دارد. عده‌ای به یك بعد و مرتبه­ ی آن توجه كرده و از ابعاد دیگر آن غافل مانده‌اند و این اختلاف تعارض‌ هایی به وجود آورده است و حال آن‌ كه اگر ما به همه­ ی ابعاد و مراتب آن توجه كنیم، این تعارض برداشته می‌شود. مفهومی كه مردم عموماً از ولایت می‌فهمند، خلافت ظاهری ائمّه علیهم‌السلام است كه قرار بود پس از پیامبر اكرمصلی‌الله‌علیه‌وآله‌ به نصّ و انتصاب ایشان در غدیر‌خم، علی علیه‌السلام و پس از او یازده فرزندش خلیفه ­ی مسلمین باشند، لكن عدّ‌ه‌ای این خلافت را غصب كردند و نگذاشتند حكومت در دست حضرت امیر و اولاد ایشان قرار گیرد و كسان دیگری كه عالم و عادل نبودند، در رأس كار قرار گرفتند و جامعه­ ی اسلامی از بركت حاكم عادل محروم شد. بر این مبنا تولّی یعنی اظهار محبّت به خاندان اهل‌بیت علیهم ‌السلام و تبرّی یعنی اظهار برائت نسبت به دشمنان و غصب­كنندگان حق آن‌ها. مردم ولایت را در همین مرتبه خلاصه می‌كنند و ائمّه را در همین سطح می‌ شناسند و از راه و رسم و آئین و سنّت آن بزرگواران غافل‌اند.

 

اگر كسی در پاسخ این سؤال كه پیامبرصلی‌‌الله‌علیه‌و‌آله چه كاره بود؟ بگوید: بسم‌ الله ‌الرحمن الرحیم

ولایت

ولایت معانی و مراتب مختلفی دارد. عده‌ای به یك بعد و مرتبه­ی آن توجه كرده و از ابعاد دیگر آن غافل مانده‌اند و این اختلاف تعارض‌هایی به وجود آورده است و حال آن‌ كه اگر ما به همه­ ی ابعاد و مراتب آن توجه كنیم، این تعارض برداشته می‌شود. مفهومی كه مردم عموماً از ولایت می‌فهمند، خلافت ظاهری ائمّه علیهم‌السلام است كه قرار بود پس از پیامبر اكرمصلی‌الله‌علیه‌وآله‌ به نصّ و انتصاب ایشان در غدیر‌خم، علی علیه‌السلام و پس از او یازده فرزندش خلیفه­ی مسلمین باشند، لكن عدّ‌ه‌ای این خلافت را غصب كردند و نگذاشتند حكومت در دست حضرت امیر و اولاد ایشان قرار گیرد و كسان دیگری كه عالم و عادل نبودند، در رأس كار قرار گرفتند و جامعه­ی اسلامی از بركت حاكم عادل محروم شد. بر این مبنا تولّی یعنی اظهار محبّت به خاندان اهل‌بیتعلیهم ‌السلام و تبرّی یعنی اظهار برائت نسبت به دشمنان و غصب­كنندگان حق آن‌ها. مردم ولایت را در همین مرتبه خلاصه می‌كنند و ائمّه را در همین سطح می‌شناسند و از راه و رسم و آئین و سنّت آن بزرگواران غافل‌اند.

اگر كسی در پاسخ این سؤال كه پیامبر صلی‌‌الله‌علیه‌و‌آله چه كاره بود؟ بگوید: پیامبر امام جمعه­ی مدینه بود، می‌گوییم پیغمبر را تنزّل داده است. آری پیامبر اكرمصلی‌‌الله‌علیه‌و‌آله در زمان خودشان امام جماعت و امام جمعه و قاضی و حاكم و فرمانده­ی لشگر بودند؛ ولی این مقامات پایین‌ترین مقام پیامبر است. مقام اصلی پیامبر، رسالت و نبوّت ایشان است كه احكام الهی و دین خدا را به مردم می‌رساند. ائمّه هم به تبع پیامبر آن مقامات را داشتند ولی معنای بالاتر ولایت ائمّه‌علیهم ‌السلام وصایت و جا‌نشینی پیامبر در امر دین بود یعنی ائمّه علاوه بر حكومت ظاهری، وصی پیامبر در بیان احكام و حلال و حرام الهی و ارائه­ی طریق سعادت انسان‌ها بودند و اگر كسانی مانع شدند از این كه ائمّه علیهم ‌السلام احكام الهی و سنت پیامبرصلی‌‌الله‌علیه‌و‌آله را به مردم بگویند، این ظلم مهم­تر از ظلمی بود كه آن‌ها را از حكومت و خلافت ظاهری کنار گذاشتند و ضرری كه جامعه­ی مسلمین از این بابت متحمّل شد، بیشتر از ضرری بود كه نگذاشتند امام، حاكم یا قاضی یا امام جمعه و جماعت یا فرمانده­ی لشگر باشد.

نتیجه­ ی توجه به مقام وصایت ائمّه، اطاعت از آن‌هاست. وقتی ما فهمیدیم آن‌ها سنّت پیامبر و حكم خدا و حلال و حرام الهی را بیان می‌كنند، به کلام آن‌ها عمل می‌كنیم. اساساً ولایت تحقق پیدا نمی‌كند مگر انسان از ولی و سرپرست خودش اطاعت كند و اگر كسی بگوید: من ولایت اهل‌بیت را قبول دارم و معتقد به ولایت آن‌ها هستم، امّا در عمل از راه و رسم و مرام آن‌ها تبعیت نكند، ولایتش حقیقی نیست.

امام صادق علیه ‌السلام می‌فرماید: من كان لله مطیعاً فهو لنا ولی و من كان لله عاصیاً فهو لنا عدوّ و ما تُنال ولایتُنا الّا بالعمل و الورع یعنی كسی كه مطیع خدا باشد ولی و دوست ماست چون ما کلام خدا و رسول را می‌گوییم و از خودمان حرفی نمی‌زنیم. یكی از اصحاب از امامعلیه السلام پرسید: نظر شما در این مورد چیست؟ امام ناراحت شدند و فرمودند: ما از خودمان نظری نداریم، من هر چه می‌گویم، از پدرم می‌گویم و او از پدرش و او از جدّم و او از حضرت امیر و او از پیامبر و او از جبرائیل و او از خدا می‌گوید. احكام دین ما همه از جانب خداست. شارع در حقیقت خداست و پیامبران مبلغ‌ او هستند. الّذین یبلّغون رسالات‌ الله آری ائمّهعلیهم ‌السّلام از خودشان حكمی را نمی‌گویند، این‌ها هر‌چه می‌گویند از پیامبر اكرم‌صلی‌الله‌علیه‌و آله می‌گویند و پیامبر هم حكم خدا را بیان می‌كند و از خودش سخنی نمی‌گوید. ما ینطق عن الهوی ان هو الّا وحی یوحی امام صادقعلیه‌السلام می‌فرماید: كسی كه به دین خدا عمل می‌كند، ولیّ ماست و كسی كه خدا را عصیان و نافرمانی می‌كند، دشمن ماست ولو این كه ظاهراً خودش را اهل ولایت بداند و در ولادت ما چراغانی كند و نقل بدهد یا در وفات ما عزاداری كند و لباس سیاه بپوشد. خود ائمّه می‌گویند: اگر تو مخالفت خدا را بكنی، دشمن مایی. علیعلیه‌السلام هم می‌فرماید: لا‌تنال ولایتنا الّا بالورع كسی به ولایت ما نمی‌رسد مگر با تقوا و پرهیز‌گاری.

دوستی و ولایت اهل بیت ادعایی نیست. دوستی نشانه‌ای دارد و آن اطاعت است. آیا می‌شود كسی شخصی را خیلی دوست داشته باشد و او چیزی بخواهد و این اطاعت نكند؟

تعصی الاله و انت تظهر حبَّهُ هذا‌ لعَمری فی الفعال بدیعٌ

ان كانَ حُبُّكَ صادقاً لاطَعتَهُ انَّ المحبَّ لمن یحبُّ مطیعٌ

یعنی تو نافرمانی خدا را می‌كنی، بعد می‌گویی: من خدا را دوست دارم! این خیلی عجیب است! اگر محبّت تو واقعی بود، حتماً از او اطاعت می‌كردی؛ چون انسان از كسی كه او را دوست دارد، اطاعت می‌كند. اگر پدری مریض باشد و به پسرش بگوید: مرا دكتر یا بیمارستان ببر و این پسر توجه نكند و بنشیند گریه كند و بگوید: من شما را خیلی دوست دارم و از مریضی شما ناراحت­ام! مردم مذمّتش می‌كنند و می‌گویند: اگر پدرت را دوست داری، باید حرفش را گوش كنی. اگر كسی هم واقعاً خدا و پیامبر و ائمّه را دوست دارد، باید از آن‌ها اطاعت كند چرا که اگر محبّت او حقیقی شد، حتماً به اطاعت منجر می‌شود.

مقام ظاهری ائمه علیهم­‌السلام یعنی خلافت و حكومت هم مقدّمه­ی مقام واقعی یعنی وصایت آن‌هاست تا ائمه احكام خدا را به مردم برسانند و مردم را با خدا آشنا كنند. امام صادقعلیه‌السلام می‌فرماید: لاتنالُ ولایتنا الّا بالورع و الاجتهاد فی الدنیا و مواساه الاخوان فی الله و لیس من شیعتنا من یظلِمُ الناس كسی به ولایت ما نمی‌رسد مگر با پرهیزگاری و تلاش در دنیا و یك‌رنگی با برادران ایمانی و كسی كه به مردم ظلم كند شیعه­ی ما نیست. اگر كسی به مردم ظلم بكند، تقوا نداشته باشد، خودش سیر بخورد و برادر مؤمنش گرسنه بخوابد، امام می‌فرماید او ولایت ندارد.

بله ما قبول داریم كه دین ما دین محبّت است و محبّت خدا و پیامبر و اهل بیت جزء دین ماست. چون دین ما فطری است و انسان به طور فطری، كمال و موجود كامل را دوست دارد. امام صادق علیه السلام می‌فرماید: هل الدین إلّا الحبّ‌‌؟ آیا ایمان غیر از دوستی است؟ لكن چه دوستی؟ دوستی ادّعایی ظاهری و لفظی یا دوستی حقیقی؟ بعد حضرت به این آیه استشهاد می‌كند: قل إن كنتم تحبّون الله فاتّبعونی یحببكم الله بگو اگر خدا را دوست دارید، از منِ پیامبر اطاعت و تبعیت كنید، تا خدا شما را دوست داشته باشد. یعنی محبّت نشانه دارد، اگر كسی ادّعای محبّت بكند، باید عمل او را دید كه آیا مطابق خواسته­ی محبوبش هست یا نه. خدا می‌گوید: أطیعوا الله و أطیعوا الرسول حرف پیغمبر را گوش كنید ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا هر چه پیغمبر گفت، اطاعت كنید و هر چه نهی كرد، ترک کنید. اگر از پیامبرِ من تبعیت كنید، من شما را دوست دارم. آری محبّت هر چند مرتبه‌ای از تقرّب و عبادت و هدایت است لكن شرط محبّت واقعی، اطاعت است.

بنا‌براین امامت به معنای وصایت یكی از اصول مذهب نیست كه بگوییم اصول دین، توحید و نبوّت و معاد است و اصول مذهب، عدل و امامت. به این معنا امامت اصل دین می‌شود، برای این كه ما حتّی خصوصیات توحید و نبوّت و معاد و اخلاقیات و احكام را از بیانات ائمه می‌گیریم.

حالا آیا مقامات ائمّه علیهم­‌السلام به این دو مرتبه تمام می‌شود و ولایت همین دو معنا و مرتبه را دارد یا نه یك سطح بالاتری هم هست؟ آری سطح بالاتری دارد و آن این است كه ائمّهعلیهم‌‌السلام علاوه بر خلافت ظاهری و وصایت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و آله در بیان احكام خدا، خلیفه­ی خدا در روی زمین و حامل امانت الهی و واسطه­ی فیض خداوند به مخلوقات هستند و خداوند كارهای عالم را به دست آنان انجام می‌دهد. در زیارات، صفات خداوند از علم و قدرت و خلق و تدبیر و رزق و احیاء و اماته به ائمّه نسبت داده شده یعنی این­ها واسطه­ی فیض و لطف و رحمت حضرت حقّ­اند و خداوند فیض و لطف و رحمت خود را از راه این­ ذوات مقدسه به مخلوقات می‌رساند. بكم فتح الله و بكم یختم و بكم ینزّل الغیث و بكم یمسكُ السَماء مقامات بلندی كه در زیارات به ائمّه نسبت داده شده، نتیجه­ی مقام باطنی و معنوی آن­هاست. هر چند نسبت این كارها به مقام ظاهری ائمّه، شرك و غلوّ است لكن با توجه به مقام باطنی و نورانی و معنوی آن­ها عین توحید است یعنی خدا این امور را به دست این­ها انجام می‌دهد نه این كه این­ها مستقّل­اند و نعوذ بالله در مقابل خداوند دكانی باز كرده باشند. خدا زنده می‌كند، می‌میراند، شفا می‌دهد، حشر می‌كند، به حساب مردم می‌رسد، ثواب و عقاب می‌دهد ولی این كارها را به دست اولیای معصوم خود انجام می‌دهد.

نتیجه­ی این مقام سوم معرفت است یعنی از طریق شناخت ائمّه، معرفت به خدا حاصل می‌شود. انسان­ها نمی‌توانند خدا را بشناسند؛ نهایت شناختشان از خدا به مقدار شناخت آن­ها از پیامبر و اهل‌‌بیت است كه مظهر اسماء و صفات حضرت حقّ­اند. پس پیامبر و امام دو مقام دارند: یك مقام ظاهری و یك مقام باطنی و معنوی و نورانی. مقام ظاهری‌شان این است كه در كجا به دنیا آمدند؟ اسم پدر و مادرشان چه بود؟ چند تا زن و بچه داشتند؟ چه قدر عمر كردند؟ كجا شهید شدند؟ كدام خلیفه آن­ها را شهید كرد؟ در كجا دفن شدند؟ در طول زندگی چه سفر‌هایی رفته و چه جنگ­هایی كردند؟ این كه در روایت وارد شده من مات و لم­یعرف إمام زمانه مات میتهً جاهلیه اگر كسی امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلی از دنیا رفته، به این معنا نیست که اگر کسی مقام ظاهری امام را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده چون ممكن است شخص كافر و مشرك و مخالفی مقام ظاهری امام را بشناسد؛ این كه مهم نیست. شناخت حقیقی امام به شناخت مقام باطنی و معنوی و روحانی اوست یعنی این كه بداند امام حامل امانت و ولایت الهی و خلیفه و جانشین خدا در زمین و واسطه­ی فیض اوست و كارهای خدایی انجام می‌دهد و چون از صفات حیوانی و رذایل پاك شده و هیچ آلودگی نفسانی ندارد، مانند آینه‌ای است كه نور توحید را منعكس می‌كند و خدا را به ما نشان می­دهد. امام حسینعلیه‌السلام می‌فرماید: یا أیها الناس إن الله ما خلق العبادَ الّا لیعرفوه ای مردم! خداوند بندگان را نیافریده مگر برای این كه او را بشناسند. فإذا عرفوهُ عبدوه وقتی كه خدا را بشناسند، او را می‌پرستند. و إذا عبدوه، استَغنوا بعبادته عن عباده من سواه وقتی كه او را بپرستند، از عبادت دیگران بی‌نیاز می‌شوند. فقال لَهُ رجلٌ: بأبی أنت و امّی یابن رسول ‌الله، ما معرفه الله؟ كسی پرسید: معرفت خدا چیست؟ قال: معرفه أهلِ كلِّ زمانٍ إمامَهم الّذی یجب علیهم طاعته امام حسینعلیه‌السلام فرمود: معرفت اهل هر زمان امامشان را كه اطاعتش بر آن­ها واجب است یعنی اگر كسی بخواهد خدا را بشناسد، باید امام زمانش را بشناسد. اگر كسی در زمان حضرت موسی بخواهد خدا را بشناسد، باید حضرت موسی را بشناسد؛ همین طور در زمان حضرت عیسی و پیامبر و ائمهعلیهم‌السلام برای شناخت خدا باید امام و خلیفه و جانشین و ولی مطلق او را شناخت البته به مقام باطنی و معنوی و نورانیش.

در قرآن می‌خوانیم: ولله الأسماءُ الحسنی ائمّهعلیهم‌السلام فرموده‌اند: نحن و الله الأسماء الحسنی اسماء حسنای الهی ما هستیم. چون ائمّه از خودشان هیچ ندارند، آینه­ی تمام نمای خدا شده‌اند یعنی تمام صفات جمال و كمال حضرت حق را نشان می‌دهند. بنابراین اگر بخواهیم خدا را بشناسیم، باید از طریق آنان بشناسیم البته با مقام باطنی‌شان نه با مقام و صورت ظاهری‌شان.

از پیامبر اكرم صلی‌الله‌علیه‌و آله روایت شده: معرفتی بالنورانیه معرفه الله و معرفه‌ الله معرفتی بالنورانیه اگر كسی بخواهد خدا را بشناسد، باید مقام نورانیت مرا بشناسد. برای این كه كامل­ترین تجلّی خداوند پیامبر است. در شب عید مبعث می‌خوانیم: أللهم إنّی أسألك بالتّجلّی الاعظم خدایا تو را سؤال می‌كنم به تجلّی اعظمت كه در این شب مبعوث شده یعنی پیغمبر تجلّی اعظم خداست و أسماء و صفات حضرت حق در او متجلّی شده. پیامبر و ائمّه علیهم‌السلام از خودشان چیزی ندارند؛ علمشان مظهر علم خداست، قدرتشان مظهر قدرت خداست، اگر شفا می‌دهند، مظهر یا شافی هستند، اگر مرده‌ای را زنده می‌كنند، مظهر یا محیی هستند. در قرآن می‌خوانیم: و إذ تبرء الأكمه و الأبرص بإذنی و إذ تحیی الموتی بإذنی یعنی حضرت عیسی به إذن خدا مریض را شفا می‌داد و به إذن خدا مرده را زنده می‌كرد.

اگر نور خورشید از طریق انعکاس در آینه‌ای به اتاق تاریكی تابید، در واقع نور خورشید به آن جا تابیده است و اگر ما در آن آینه خورشید را دیدیم، می‌توانیم بگوییم: نور آینه را دیدم و می‌توانیم بگوییم: نور خورشید را دیدم، هر چند دقیق­ترش این است كه بگوییم: نور خورشید را در آئینه دیدم. همین ­طور كارهایی كه ائمه انجام می‌دهند، در واقع خداوند به دست آن­ها انجام می‌دهد.

از مباحث بالا معلوم می‌شود كه امام در مقام ظاهری علم غیب نمی‌داند و قدرت ماورایی ندارد. قرآن می‌گوید: یسألونك عن‌الساعه أیان مرساها قل علمها عند ربّی لا یجلّیها لوقتها إلّا هو یسألونك كأنّك حفی عنها از تو درباره­ی قیامت سؤال می‌كنند كه كی برپا می‌شود؟ بگو: علم آن نزد پروردگارم است، آشكار نمی‌كند آن را در وقتش مگر خدا، از تو سؤال می‌كنند گویا تو به آن دانائی. بعد می‌فرماید: قل لو كنتُ أعلم الغیب لاستكثرت من الخیر و ما مسّنی السوء اگر من غیب می‌دانستم، خیر بیشتری را جلب می‌كردم و بدی به من نمی‌رسید. در سوره­ی نمل می‌خوانیم: لایعلم من فی السماوات و الارض الغیب إلا الله هیچ كس در آسمان­ها و زمین جز خدا غیب نمی‌داند. امام صادق علیه‌السلام هم فرمودند: یا عجباً لِاَقوامٍ یزعمون أنّا نعلم الغیب و لا یعلم الغیبَ إلا هو عجب است از كسانی كه گمان می‌كنند ما غیب می‌دانیم، غیب را جز خدا كسی نمی‌داند. بعد فرمودند: كنیزی دارم كه نمی‌دانم الآن در كدام یك از حجره‌های خانه است یعنی این جور نیست كه امام اسرار همه­ی عالم را بالفعل بداند لكن فرق امام با دیگران این است كه امام یك مقام باطنی و معنوی دارد كه اگر چیزی را بخواهد بداند، به آن علم پیدا می‌كند، شبیه كسی كه آئینه‌ای دارد و در آن نگاه می‌كند و اشیاء پشت دیوار را در آن می‌بیند ولی دیگران آن آئینه را ندارند.

در روایات متعددی وارد شده كه الإمام إذا شاء اَن یعلم شیئاً أعلمه الله امام اگر بخواهد چیزی بداند، خدا او را آگاه می‌كند. خلاصه هیچ كس جز خداوند استقلالاً و اصالتاً علم غیب ندارد ولی پیامبر و ائمّه به تعلیم خدا می‌توانند به علم غیب دسترسی پیدا كنند.

زیارات سه مقام برای ائمّه علیه‌م­السلام ذکر کرده­اند:

یکی مقام ظاهری خلافت. در زیارت جامعه می­خوانیم: أركان البلاد و ساسه العباد یعنی ائمّه باید امور جامعه را اداره و مردم را رهبری كنند و خلافت و حكومت ظاهری در اختیار آنان باشد.

دوم مقام وصایت که در همان زیارت عرضه می­داریم: بموالاتكم عرّفنا الله معالم دیننا به واسطه­ی شما خداوند، معالم دین را به ما آموخت، چون شما وصی و حامل شریعت پیامبر و دین الهی هستید و اسلام حقیقی را به مردم معرفی می‌كنید.

سوم مقام باطنی ولایت که می­خوانیم: بكم فتح الله و بكم یختم و بكم ینزّل الغیث و بكم یمسك السّماء یعنی خداوند به وسیله­ی شما این كارها را می‌كند.

در مسأله­ی حزن و اندوه هم یك حزن و اندوه ظاهری داریم و یك حزن و اندوه حقیقی. ما انسان­ها حسمان بر عقلمان غلبه دارد؛ مثلاً اگر بچه‌دار شویم خوشحال می‌شویم و اگر فرزندمان مریض بشود یا از دنیا برود، ناراحت می‌شویم؛ در مورد ائمّه هم همین برخورد را داریم یعنی روز تولد ائمه، اوج سرور و شادیمان و روز شهادت و وفات آن­ها اوج ناراحتی‌مان است. اما یك حزن و اندوه عمیق‌تر از این هم داریم. ائمه علیهم­‌السلام بیش از آن چه برای تولّد فرزند‌شان خوشحال یا برای فوت عزیز‌شان غمناك بشوند، از هدایت مردم خوشحال و از گمراهی آن­ها ناراحت می‌شدند. مرگ ظاهری برای ائمّه علیهم­‌السلام غصّه نداشت. حضرت امیر علیه­‌السلام وقتی ضربت خوردند فرمودند: فزتُ و ربّ الكعبه به خدای كعبه سوگند كه رستگار شدم. آن­ها مرگ را اوّل نجات و راحتی و آزادی خودشان می‌دانستند. یا وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله به حضرت امیر علیه­‌السلام فرمودند: در ماه رمضان تو را شهید می‌كنند و ریش تو به خون سرت رنگین می‌شود، حضرت امیر علیه­‌السلام بدون هیچ ترس و واهمه‌ای از مرگ پرسیدند: أ فی سلامه من دینی؟ آیا در آن موقع دین من سالم است؟ چرا كه حزن و ناراحتی ائمّه علیهم­‌السلام بیشتر از آن كه به امور جسمانی و دنیایی تعلق داشته باشد، به امور معنوی تعلق داشت. وقتی حضرت زهرا سلام‌‌الله‌‌‌علیها زنان مدینه به عیادتشان آمدند، در ضمن شكایت از مردم فرمودند: اگر می‌گذاشتید حضرت امیر علیه­‌السلام خلیفه بشود، می‌دیدید كه مردم را به كجا هدایت می‌كرد یعنی آن­ها را به اسلام حقیقی می‌رساند. پس ناراحتی آن­ها نه به خاطر این است كه مقام شخصی یا مال آن­ها غصب شده یا آن­ها را شهید كرده‌اند، بلكه به خاطر این است كه در پرتو این غصب یا شهادت، مردم از هدایت الهی محروم می‌شوند. در عین حال نباید حزن و اندوه ظاهری را به خاطر حزن و اندوه حقیقی رها كرد. افراط و تفریط هر دو غلط است. وقتی پیامبر در مرگ فرزندشان ابراهیم گریه می­كردند، اصحاب پرسیدند: شما چرا گریه می‌كنید؟ ایشان فرمودند: القلب یحزن و العین تَدمع و لا أقولُ ما یسخِطُ الربّ قلب محزون می‌‌شود و چشم اشك می‌ریزد ولی آن چه خدا را ناخشنود سازد، به زبان نمی‌آورم یعنی ناشكری نمی‌كنم كه ای خدا چرا بچه­ی مرا بردی؟ امام و پیغمبر شكوه و شكایت نمی‌كند، او راضی به رضای خداوند و تسلیم اوامر اوست و در عین حزن و اندوه ظاهری، متوجه به خداست. پس باید در كنار حزن و اندوه ظاهری برای ائمه علیهم­‌السلام، از حزن و اندوه حقیقی آن­ها غافل نبوده و در كنار توجه به مقام ظاهری ائمه علیهم­‌السلام، به مقام وصایت و ولایت باطنی آن­ها توجه داشت.

در امر ولایت خیلی از مردم دچار افراط و تفریط‌اند. عدّه‌ای ولایت ظاهری را می‌گیرند و از ولایت باطنی غافل می‌شوند و عدّه‌ای با توجه به مقام معنوی ائمّه به مقام ظاهری آن­ها بی‌توجه می‌مانند؛ ولی انسان جامع كسی است كه به همه­ی ابعاد مختلف توجه داشته باشد. فرزندان و شاگردان ما در جلسات و هیئات در مساجد و حسینیه‌ها از محبّت احساسی و حزن و اندوه ظاهری نسبت به ائمه علیهم­‌السلام اشباع می‌شوند، ما باید در مراكز فرهنگی آن­ها را با حزن و اندوه و نشاط حقیقی و مقام معنوی و باطنی ائمّه آشنا كنیم و به جهات عقلانی توجه دهیم تا معرفت كامل و جامعی نسبت به ائمّه پیدا كنند. این كه امام باقر علیه‌السلام فرمودند: بنی الاسلام علی خمس: علی الصلوه و الزكاه و الحج و الصوم و الولایه و ما نودی بشئ كما نودی بالولایه یعنی بنای اسلام بر نماز و زكات و حج و روزه و ولایت است و به چیزی مثل ولایت، ندا داده نشده، به خاطر این است كه ولایت حافظ كلّ دین است نه این كه جزئی باشد در كنار اجزای دیگر. كل دین ما از ولایت است، اگر ما ولایت را از دست بدهیم، همه چیز را از دست داده‌ایم. ما معرفت خدا، خصوصیات بهشت و جهنّم و عالم برزخ، خصوصیات پیامبران و ملائكه و مسائل اخلاقی و احكام عملی و همه­ی دین را از طریق ولایت به دست می‌آوریم. اگر كسی تمام عمرش را روزه بگیرد و دائم نماز بخواند و تمام دنیا مال او باشد و در راه خدا صدقه بدهد ولی ولایت ائمّه را قبول نداشته باشد، هیچ یك از اعمالش قبول نمی‌شود. زاهدی در بنی‌اسرائیل خیلی عبادت می‌كرد. خداوند به فرشتگان گفت: عبادت­ها و نمازهای او قبول نمی‌شود. فرشتگان تعجّب كردند. خداوند فرمود: من موسی را واسطه­ی خودم در زمین قرار دادم كه بندگان از راه اطاعت و عمل به دستورات او به من نزدیك شوند؛ این زاهد می‌خواهد خودسرانه به من تقرّب جوید و این فایده ندارد. ما از طریق انسان­هایی كه خلیفه‌الله و معصوم­اند، باید به خدا برسیم؛ خودسرانه نمی‌شود. خودِ خدا می‌گوید: از راه این­ها باید بیایید. و ابتغوا الیه الوسیله یعنی به سوی خدا وسیله‌ای جستجو كنید (وسیله به امام تفسیر شده است.)

مقام ائمه علیهم­‌السلام خیلی بالا است. مبادا ما به وسیله­ی كارهای احساسی، آن­ها را تنزل بدهیم یعنی فكر كنیم آن­ها هم افرادی مثل ما هستند و همّ و غمّشان این است كه زنده باشند، مقامی داشته باشند و فرزندشان را زن بدهند و حالا كسانی آمدند مقامشان را غصب كردند، مالشان را گرفتند و شهیدشان كردند و نگذاشتند بچّه‌هایشان را داماد كنند و… بله این ظلم بود ولی ظلم بزرگتر این بود كه مقام­های بالاتر آن­ها را نادیده گرفتند. حالا ما ناخودآگاه به ائمّه علیهم­‌السلام ظلم و جفا نكنیم و مقامات آن­ها را محدود ندانیم و حزن و نشاط­شان را منحصر به حزن و نشاط ظاهری نكنیم. خداوند ما را به شناخت برتر ائمّه علیهم­‌السلام موفّق كند و از طریق آن­ها ما را به دین خود و معرفت خودش برساند تا بیش از گذشته از ولایت ائمه علیهم­‌السلام استفاده كنیم.

و صلی‌الله علی محمد و آلهپیامبر امام جمعه­ی مدینه بود، می‌گوییم پیغمبر را تنزّل داده است. آری پیامبر اكرمصلی‌‌الله‌علیه‌و‌آله در زمان خودشان امام جماعت و امام جمعه و قاضی و حاكم و فرمانده­ی لشگر بودند؛ ولی این مقامات پایین‌ترین مقام پیامبر است. مقام اصلی پیامبر، رسالت و نبوّت ایشان است كه احكام الهی و دین خدا را به مردم می‌رساند. ائمّه هم به تبع پیامبر آن مقامات را داشتند ولی معنای بالاتر ولایت ائمّه‌علیهم ‌السلام وصایت و جا‌نشینی پیامبر در امر دین بود یعنی ائمّه علاوه بر حكومت ظاهری، وصی پیامبر در بیان احكام و حلال و حرام الهی و ارائه­ی طریق سعادت انسان‌ها بودند و اگر كسانی مانع شدند از این كه ائمّهعلیهم ‌السلام احكام الهی و سنت پیامبرصلی‌‌الله‌علیه‌و‌آله را به مردم بگویند، این ظلم مهم­تر از ظلمی بود كه آن‌ها را از حكومت و خلافت ظاهری کنار گذاشتند و ضرری كه جامعه­ی مسلمین از این بابت متحمّل شد، بیشتر از ضرری بود كه نگذاشتند امام، حاكم یا قاضی یا امام جمعه و جماعت یا فرمانده­ی لشگر باشد.

نتیجه­ی توجه به مقام وصایت ائمّه، اطاعت از آن‌هاست. وقتی ما فهمیدیم آن‌ها سنّت پیامبر و حكم خدا و حلال و حرام الهی را بیان می‌كنند، به کلام آن‌ها عمل می‌كنیم. اساساً ولایت تحقق پیدا نمی‌كند مگر انسان از ولی و سرپرست خودش اطاعت كند و اگر كسی بگوید: من ولایت اهل‌بیت را قبول دارم و معتقد به ولایت آن‌ها هستم، امّا در عمل از راه و رسم و مرام آن‌ها تبعیت نكند، ولایتش حقیقی نیست.

امام صادقعلیه ‌السلام می‌فرماید: من كان لله مطیعاً فهو لنا ولی و من كان لله عاصیاً فهو لنا عدوّ و ما تُنال ولایتُنا الّا بالعمل و الورع یعنی كسی كه مطیع خدا باشد ولی و دوست ماست چون ما کلام خدا و رسول را می‌گوییم و از خودمان حرفی نمی‌زنیم. یكی از اصحاب از امامعلیه السلام پرسید: نظر شما در این مورد چیست؟ امام ناراحت شدند و فرمودند: ما از خودمان نظری نداریم، من هر چه می‌گویم، از پدرم می‌گویم و او از پدرش و او از جدّم و او از حضرت امیر و او از پیامبر و او از جبرائیل و او از خدا می‌گوید. احكام دین ما همه از جانب خداست. شارع در حقیقت خداست و پیامبران مبلغ‌ او هستند. الّذین یبلّغون رسالات‌ الله آری ائمّهعلیهم ‌السّلام از خودشان حكمی را نمی‌گویند، این‌ها هر‌چه می‌گویند از پیامبر اكرم‌صلی‌الله‌علیه‌و آله می‌گویند و پیامبر هم حكم خدا را بیان می‌كند و از خودش سخنی نمی‌گوید. ما ینطق عن الهوی ان هو الّا وحی یوحی امام صادقعلیه‌السلام می‌فرماید: كسی كه به دین خدا عمل می‌كند، ولیّ ماست و كسی كه خدا را عصیان و نافرمانی می‌كند، دشمن ماست ولو این كه ظاهراً خودش را اهل ولایت بداند و در ولادت ما چراغانی كند و نقل بدهد یا در وفات ما عزاداری كند و لباس سیاه بپوشد. خود ائمّه می‌گویند: اگر تو مخالفت خدا را بكنی، دشمن مایی. علیعلیه‌السلام هم می‌فرماید: لا‌تنال ولایتنا الّا بالورع كسی به ولایت ما نمی‌رسد مگر با تقوا و پرهیز‌گاری.

دوستی و ولایت اهل بیت ادعایی نیست. دوستی نشانه‌ای دارد و آن اطاعت است. آیا می‌شود كسی شخصی را خیلی دوست داشته باشد و او چیزی بخواهد و این اطاعت نكند؟

تعصی الاله و انت تظهر حبَّهُ هذا‌ لعَمری فی الفعال بدیعٌ

ان كانَ حُبُّكَ صادقاً لاطَعتَهُ انَّ المحبَّ لمن یحبُّ مطیعٌ

یعنی تو نافرمانی خدا را می‌كنی، بعد می‌گویی: من خدا را دوست دارم! این خیلی عجیب است! اگر محبّت تو واقعی بود، حتماً از او اطاعت می‌كردی؛ چون انسان از كسی كه او را دوست دارد، اطاعت می‌كند. اگر پدری مریض باشد و به پسرش بگوید: مرا دكتر یا بیمارستان ببر و این پسر توجه نكند و بنشیند گریه كند و بگوید: من شما را خیلی دوست دارم و از مریضی شما ناراحت­ام! مردم مذمّتش می‌كنند و می‌گویند: اگر پدرت را دوست داری، باید حرفش را گوش كنی. اگر كسی هم واقعاً خدا و پیامبر و ائمّه را دوست دارد، باید از آن‌ها اطاعت كند چرا که اگر محبّت او حقیقی شد، حتماً به اطاعت منجر می‌شود.

مقام ظاهری ائمه علیهم­‌السلام یعنی خلافت و حكومت هم مقدّمه­ی مقام واقعی یعنی وصایت آن‌هاست تا ائمه احكام خدا را به مردم برسانند و مردم را با خدا آشنا كنند. امام صادقعلیه‌السلام می‌فرماید: لاتنالُ ولایتنا الّا بالورع و الاجتهاد فی الدنیا و مواساه الاخوان فی الله و لیس من شیعتنا من یظلِمُ الناس كسی به ولایت ما نمی‌رسد مگر با پرهیزگاری و تلاش در دنیا و یك‌رنگی با برادران ایمانی و كسی كه به مردم ظلم كند شیعه­ی ما نیست. اگر كسی به مردم ظلم بكند، تقوا نداشته باشد، خودش سیر بخورد و برادر مؤمنش گرسنه بخوابد، امام می‌فرماید او ولایت ندارد.

بله ما قبول داریم كه دین ما دین محبّت است و محبّت خدا و پیامبر و اهل بیت جزء دین ماست. چون دین ما فطری است و انسان به طور فطری، كمال و موجود كامل را دوست دارد. امام صادق علیه السلام می‌فرماید: هل الدین إلّا الحبّ‌‌؟ آیا ایمان غیر از دوستی است؟ لكن چه دوستی؟ دوستی ادّعایی ظاهری و لفظی یا دوستی حقیقی؟ بعد حضرت به این آیه استشهاد می‌كند: قل إن كنتم تحبّون الله فاتّبعونی یحببكم الله بگو اگر خدا را دوست دارید، از منِ پیامبر اطاعت و تبعیت كنید، تا خدا شما را دوست داشته باشد. یعنی محبّت نشانه دارد، اگر كسی ادّعای محبّت بكند، باید عمل او را دید كه آیا مطابق خواسته­ی محبوبش هست یا نه. خدا می‌گوید: أطیعوا الله و أطیعوا الرسول حرف پیغمبر را گوش كنید ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا هر چه پیغمبر گفت، اطاعت كنید و هر چه نهی كرد، ترک کنید. اگر از پیامبرِ من تبعیت كنید، من شما را دوست دارم. آری محبّت هر چند مرتبه‌ای از تقرّب و عبادت و هدایت است لكن شرط محبّت واقعی، اطاعت است.

بنا‌براین امامت به معنای وصایت یكی از اصول مذهب نیست كه بگوییم اصول دین، توحید و نبوّت و معاد است و اصول مذهب، عدل و امامت. به این معنا امامت اصل دین می‌شود، برای این كه ما حتّی خصوصیات توحید و نبوّت و معاد و اخلاقیات و احكام را از بیانات ائمه می‌گیریم.

حالا آیا مقامات ائمّه علیهم­‌السلام به این دو مرتبه تمام می‌شود و ولایت همین دو معنا و مرتبه را دارد یا نه یك سطح بالاتری هم هست؟ آری سطح بالاتری دارد و آن این است كه ائمّهعلیهم‌‌السلام علاوه بر خلافت ظاهری و وصایت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و آله در بیان احكام خدا، خلیفه­ی خدا در روی زمین و حامل امانت الهی و واسطه­ی فیض خداوند به مخلوقات هستند و خداوند كارهای عالم را به دست آنان انجام می‌دهد. در زیارات، صفات خداوند از علم و قدرت و خلق و تدبیر و رزق و احیاء و اماته به ائمّه نسبت داده شده یعنی این­ها واسطه­ی فیض و لطف و رحمت حضرت حقّ­اند و خداوند فیض و لطف و رحمت خود را از راه این­ ذوات مقدسه به مخلوقات می‌رساند. بكم فتح الله و بكم یختم و بكم ینزّل الغیث و بكم یمسكُ السَماء مقامات بلندی كه در زیارات به ائمّه نسبت داده شده، نتیجه­ی مقام باطنی و معنوی آن­هاست. هر چند نسبت این كارها به مقام ظاهری ائمّه، شرك و غلوّ است لكن با توجه به مقام باطنی و نورانی و معنوی آن­ها عین توحید است یعنی خدا این امور را به دست این­ها انجام می‌دهد نه این كه این­ها مستقّل­اند و نعوذ بالله در مقابل خداوند دكانی باز كرده باشند. خدا زنده می‌كند، می‌میراند، شفا می‌دهد، حشر می‌كند، به حساب مردم می‌رسد، ثواب و عقاب می‌دهد ولی این كارها را به دست اولیای معصوم خود انجام می‌دهد.

نتیجه­ی این مقام سوم معرفت است یعنی از طریق شناخت ائمّه، معرفت به خدا حاصل می‌شود. انسان­ها نمی‌توانند خدا را بشناسند؛ نهایت شناختشان از خدا به مقدار شناخت آن­ها از پیامبر و اهل‌‌بیت است كه مظهر اسماء و صفات حضرت حقّ­اند. پس پیامبر و امام دو مقام دارند: یك مقام ظاهری و یك مقام باطنی و معنوی و نورانی. مقام ظاهری‌شان این است كه در كجا به دنیا آمدند؟ اسم پدر و مادرشان چه بود؟ چند تا زن و بچه داشتند؟ چه قدر عمر كردند؟ كجا شهید شدند؟ كدام خلیفه آن­ها را شهید كرد؟ در كجا دفن شدند؟ در طول زندگی چه سفر‌هایی رفته و چه جنگ­هایی كردند؟ این كه در روایت وارد شده من مات و لم­یعرف إمام زمانه مات میتهً جاهلیه اگر كسی امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلی از دنیا رفته، به این معنا نیست که اگر کسی مقام ظاهری امام را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده چون ممكن است شخص كافر و مشرك و مخالفی مقام ظاهری امام را بشناسد؛ این كه مهم نیست. شناخت حقیقی امام به شناخت مقام باطنی و معنوی و روحانی اوست یعنی این كه بداند امام حامل امانت و ولایت الهی و خلیفه و جانشین خدا در زمین و واسطه­ی فیض اوست و كارهای خدایی انجام می‌دهد و چون از صفات حیوانی و رذایل پاك شده و هیچ آلودگی نفسانی ندارد، مانند آینه‌ای است كه نور توحید را منعكس می‌كند و خدا را به ما نشان می­دهد. امام حسینعلیه‌السلام می‌فرماید: یا أیها الناس إن الله ما خلق العبادَ الّا لیعرفوه ای مردم! خداوند بندگان را نیافریده مگر برای این كه او را بشناسند. فإذا عرفوهُ عبدوه وقتی كه خدا را بشناسند، او را می‌پرستند. و إذا عبدوه، استَغنوا بعبادته عن عباده من سواه وقتی كه او را بپرستند، از عبادت دیگران بی‌نیاز می‌شوند. فقال لَهُ رجلٌ: بأبی أنت و امّی یابن رسول ‌الله، ما معرفه الله؟ كسی پرسید: معرفت خدا چیست؟ قال: معرفه أهلِ كلِّ زمانٍ إمامَهم الّذی یجب علیهم طاعته امام حسینعلیه‌السلام فرمود: معرفت اهل هر زمان امامشان را كه اطاعتش بر آن­ها واجب است یعنی اگر كسی بخواهد خدا را بشناسد، باید امام زمانش را بشناسد. اگر كسی در زمان حضرت موسی بخواهد خدا را بشناسد، باید حضرت موسی را بشناسد؛ همین طور در زمان حضرت عیسی و پیامبر و ائمهعلیهم‌السلام برای شناخت خدا باید امام و خلیفه و جانشین و ولی مطلق او را شناخت البته به مقام باطنی و معنوی و نورانیش.

در قرآن می‌خوانیم: ولله الأسماءُ الحسنی ائمّهعلیهم‌السلام فرموده‌اند: نحن و الله الأسماء الحسنی اسماء حسنای الهی ما هستیم. چون ائمّه از خودشان هیچ ندارند، آینه­ی تمام نمای خدا شده‌اند یعنی تمام صفات جمال و كمال حضرت حق را نشان می‌دهند. بنابراین اگر بخواهیم خدا را بشناسیم، باید از طریق آنان بشناسیم البته با مقام باطنی‌شان نه با مقام و صورت ظاهری‌شان.

از پیامبر اكرم صلی‌الله‌علیه‌و آله روایت شده: معرفتی بالنورانیه معرفه الله و معرفه‌ الله معرفتی بالنورانیه اگر كسی بخواهد خدا را بشناسد، باید مقام نورانیت مرا بشناسد. برای این كه كامل­ترین تجلّی خداوند پیامبر است. در شب عید مبعث می‌خوانیم: أللهم إنّی أسألك بالتّجلّی الاعظم خدایا تو را سؤال می‌كنم به تجلّی اعظمت كه در این شب مبعوث شده یعنی پیغمبر تجلّی اعظم خداست و أسماء و صفات حضرت حق در او متجلّی شده. پیامبر و ائمّه علیهم‌السلام از خودشان چیزی ندارند؛ علمشان مظهر علم خداست، قدرتشان مظهر قدرت خداست، اگر شفا می‌دهند، مظهر یا شافی هستند، اگر مرده‌ای را زنده می‌كنند، مظهر یا محیی هستند. در قرآن می‌خوانیم: و إذ تبرء الأكمه و الأبرص بإذنی و إذ تحیی الموتی بإذنی یعنی حضرت عیسی به إذن خدا مریض را شفا می‌داد و به إذن خدا مرده را زنده می‌كرد.

اگر نور خورشید از طریق انعکاس در آینه‌ای به اتاق تاریكی تابید، در واقع نور خورشید به آن جا تابیده است و اگر ما در آن آینه خورشید را دیدیم، می‌توانیم بگوییم: نور آینه را دیدم و می‌توانیم بگوییم: نور خورشید را دیدم، هر چند دقیق­ترش این است كه بگوییم: نور خورشید را در آئینه دیدم. همین ­طور كارهایی كه ائمه انجام می‌دهند، در واقع خداوند به دست آن­ها انجام می‌دهد.

از مباحث بالا معلوم می‌شود كه امام در مقام ظاهری علم غیب نمی‌داند و قدرت ماورایی ندارد. قرآن می‌گوید: یسألونك عن‌الساعه أیان مرساها قل علمها عند ربّی لا یجلّیها لوقتها إلّا هو یسألونك كأنّك حفی عنها از تو درباره­ی قیامت سؤال می‌كنند كه كی برپا می‌شود؟ بگو: علم آن نزد پروردگارم است، آشكار نمی‌كند آن را در وقتش مگر خدا، از تو سؤال می‌كنند گویا تو به آن دانائی. بعد می‌فرماید: قل لو كنتُ أعلم الغیب لاستكثرت من الخیر و ما مسّنی السوء اگر من غیب می‌دانستم، خیر بیشتری را جلب می‌كردم و بدی به من نمی‌رسید. در سوره­ی نمل می‌خوانیم: لایعلم من فی السماوات و الارض الغیب إلا الله هیچ كس در آسمان­ها و زمین جز خدا غیب نمی‌داند. امام صادق علیه‌السلام هم فرمودند: یا عجباً لِاَقوامٍ یزعمون أنّا نعلم الغیب و لا یعلم الغیبَ إلا هو عجب است از كسانی كه گمان می‌كنند ما غیب می‌دانیم، غیب را جز خدا كسی نمی‌داند. بعد فرمودند: كنیزی دارم كه نمی‌دانم الآن در كدام یك از حجره‌های خانه است یعنی این جور نیست كه امام اسرار همه­ی عالم را بالفعل بداند لكن فرق امام با دیگران این است كه امام یك مقام باطنی و معنوی دارد كه اگر چیزی را بخواهد بداند، به آن علم پیدا می‌كند، شبیه كسی كه آئینه‌ای دارد و در آن نگاه می‌كند و اشیاء پشت دیوار را در آن می‌بیند ولی دیگران آن آئینه را ندارند.

در روایات متعددی وارد شده كه الإمام إذا شاء اَن یعلم شیئاً أعلمه الله امام اگر بخواهد چیزی بداند، خدا او را آگاه می‌كند. خلاصه هیچ كس جز خداوند استقلالاً و اصالتاً علم غیب ندارد ولی پیامبر و ائمّه به تعلیم خدا می‌توانند به علم غیب دسترسی پیدا كنند.

زیارات سه مقام برای ائمّه علیه‌م­السلام ذکر کرده­اند:

یکی مقام ظاهری خلافت. در زیارت جامعه می­خوانیم: أركان البلاد و ساسه العباد یعنی ائمّه باید امور جامعه را اداره و مردم را رهبری كنند و خلافت و حكومت ظاهری در اختیار آنان باشد.

دوم مقام وصایت که در همان زیارت عرضه می­داریم: بموالاتكم عرّفنا الله معالم دیننا به واسطه­ی شما خداوند، معالم دین را به ما آموخت، چون شما وصی و حامل شریعت پیامبر و دین الهی هستید و اسلام حقیقی را به مردم معرفی می‌كنید.

سوم مقام باطنی ولایت که می­خوانیم: بكم فتح الله و بكم یختم و بكم ینزّل الغیث و بكم یمسك السّماء یعنی خداوند به وسیله­ی شما این كارها را می‌كند.

در مسأله­ی حزن و اندوه هم یك حزن و اندوه ظاهری داریم و یك حزن و اندوه حقیقی. ما انسان­ها حسمان بر عقلمان غلبه دارد؛ مثلاً اگر بچه‌دار شویم خوشحال می‌شویم و اگر فرزندمان مریض بشود یا از دنیا برود، ناراحت می‌شویم؛ در مورد ائمّه هم همین برخورد را داریم یعنی روز تولد ائمه، اوج سرور و شادیمان و روز شهادت و وفات آن­ها اوج ناراحتی‌مان است. اما یك حزن و اندوه عمیق‌تر از این هم داریم. ائمه علیهم­‌السلام بیش از آن چه برای تولّد فرزند‌شان خوشحال یا برای فوت عزیز‌شان غمناك بشوند، از هدایت مردم خوشحال و از گمراهی آن­ها ناراحت می‌شدند. مرگ ظاهری برای ائمّه علیهم­‌السلام غصّه نداشت. حضرت امیر علیه­‌السلام وقتی ضربت خوردند فرمودند: فزتُ و ربّ الكعبه به خدای كعبه سوگند كه رستگار شدم. آن­ها مرگ را اوّل نجات و راحتی و آزادی خودشان می‌دانستند. یا وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله به حضرت امیر علیه­‌السلام فرمودند: در ماه رمضان تو را شهید می‌كنند و ریش تو به خون سرت رنگین می‌شود، حضرت امیر علیه­‌السلام بدون هیچ ترس و واهمه‌ای از مرگ پرسیدند: أ فی سلامه من دینی؟ آیا در آن موقع دین من سالم است؟ چرا كه حزن و ناراحتی ائمّه علیهم­‌السلام بیشتر از آن كه به امور جسمانی و دنیایی تعلق داشته باشد، به امور معنوی تعلق داشت. وقتی حضرت زهرا سلام‌‌الله‌‌‌علیها زنان مدینه به عیادتشان آمدند، در ضمن شكایت از مردم فرمودند: اگر می‌گذاشتید حضرت امیر علیه­‌السلام خلیفه بشود، می‌دیدید كه مردم را به كجا هدایت می‌كرد یعنی آن­ها را به اسلام حقیقی می‌رساند. پس ناراحتی آن­ها نه به خاطر این است كه مقام شخصی یا مال آن­ها غصب شده یا آن­ها را شهید كرده‌اند، بلكه به خاطر این است كه در پرتو این غصب یا شهادت، مردم از هدایت الهی محروم می‌شوند. در عین حال نباید حزن و اندوه ظاهری را به خاطر حزن و اندوه حقیقی رها كرد. افراط و تفریط هر دو غلط است. وقتی پیامبر در مرگ فرزندشان ابراهیم گریه می­كردند، اصحاب پرسیدند: شما چرا گریه می‌كنید؟ ایشان فرمودند: القلب یحزن و العین تَدمع و لا أقولُ ما یسخِطُ الربّ قلب محزون می‌‌شود و چشم اشك می‌ریزد ولی آن چه خدا را ناخشنود سازد، به زبان نمی‌آورم یعنی ناشكری نمی‌كنم كه ای خدا چرا بچه­ی مرا بردی؟ امام و پیغمبر شكوه و شكایت نمی‌كند، او راضی به رضای خداوند و تسلیم اوامر اوست و در عین حزن و اندوه ظاهری، متوجه به خداست. پس باید در كنار حزن و اندوه ظاهری برای ائمه علیهم­‌السلام، از حزن و اندوه حقیقی آن­ها غافل نبوده و در كنار توجه به مقام ظاهری ائمه علیهم­‌السلام، به مقام وصایت و ولایت باطنی آن­ها توجه داشت.

در امر ولایت خیلی از مردم دچار افراط و تفریط‌اند. عدّه‌ای ولایت ظاهری را می‌گیرند و از ولایت باطنی غافل می‌شوند و عدّه‌ای با توجه به مقام معنوی ائمّه به مقام ظاهری آن­ها بی‌توجه می‌مانند؛ ولی انسان جامع كسی است كه به همه­ی ابعاد مختلف توجه داشته باشد. فرزندان و شاگردان ما در جلسات و هیئات در مساجد و حسینیه‌ها از محبّت احساسی و حزن و اندوه ظاهری نسبت به ائمه علیهم­‌السلام اشباع می‌شوند، ما باید در مراكز فرهنگی آن­ها را با حزن و اندوه و نشاط حقیقی و مقام معنوی و باطنی ائمّه آشنا كنیم و به جهات عقلانی توجه دهیم تا معرفت كامل و جامعی نسبت به ائمّه پیدا كنند. این كه امام باقر علیه‌السلام فرمودند: بنی الاسلام علی خمس: علی الصلوه و الزكاه و الحج و الصوم و الولایه و ما نودی بشئ كما نودی بالولایه یعنی بنای اسلام بر نماز و زكات و حج و روزه و ولایت است و به چیزی مثل ولایت، ندا داده نشده، به خاطر این است كه ولایت حافظ كلّ دین است نه این كه جزئی باشد در كنار اجزای دیگر. كل دین ما از ولایت است، اگر ما ولایت را از دست بدهیم، همه چیز را از دست داده‌ایم. ما معرفت خدا، خصوصیات بهشت و جهنّم و عالم برزخ، خصوصیات پیامبران و ملائكه و مسائل اخلاقی و احكام عملی و همه­ی دین را از طریق ولایت به دست می‌آوریم. اگر كسی تمام عمرش را روزه بگیرد و دائم نماز بخواند و تمام دنیا مال او باشد و در راه خدا صدقه بدهد ولی ولایت ائمّه را قبول نداشته باشد، هیچ یك از اعمالش قبول نمی‌شود. زاهدی در بنی‌اسرائیل خیلی عبادت می‌كرد. خداوند به فرشتگان گفت: عبادت­ها و نمازهای او قبول نمی‌شود. فرشتگان تعجّب كردند. خداوند فرمود: من موسی را واسطه­ی خودم در زمین قرار دادم كه بندگان از راه اطاعت و عمل به دستورات او به من نزدیك شوند؛ این زاهد می‌خواهد خودسرانه به من تقرّب جوید و این فایده ندارد. ما از طریق انسان­هایی كه خلیفه‌الله و معصوم­اند، باید به خدا برسیم؛ خودسرانه نمی‌شود. خودِ خدا می‌گوید: از راه این­ها باید بیایید. و ابتغوا الیه الوسیله یعنی به سوی خدا وسیله‌ای جستجو كنید (وسیله به امام تفسیر شده است.)

مقام ائمه علیهم­‌السلام خیلی بالا است. مبادا ما به وسیله­ی كارهای احساسی، آن­ها را تنزل بدهیم یعنی فكر كنیم آن­ها هم افرادی مثل ما هستند و همّ و غمّشان این است كه زنده باشند، مقامی داشته باشند و فرزندشان را زن بدهند و حالا كسانی آمدند مقامشان را غصب كردند، مالشان را گرفتند و شهیدشان كردند و نگذاشتند بچّه‌هایشان را داماد كنند و… بله این ظلم بود ولی ظلم بزرگتر این بود كه مقام­های بالاتر آن­ها را نادیده گرفتند. حالا ما ناخودآگاه به ائمّه علیهم­‌السلام ظلم و جفا نكنیم و مقامات آن­ها را محدود ندانیم و حزن و نشاط­شان را منحصر به حزن و نشاط ظاهری نكنیم. خداوند ما را به شناخت برتر ائمّه علیهم­‌السلام موفّق كند و از طریق آن­ها ما را به دین خود و معرفت خودش برساند تا بیش از گذشته از ولایت ائمه علیهم­‌السلام استفاده كنیم.

و صلی‌الله علی محمد و آله