موسسه اندیشه ملل

موسسه اندیشه ملل

Search
Close this search box.

یکصد و پنجاه حدیث از اهل بیت

 

 

1-1-آغاز دعوت

1-1-1-دعوت خاص خویشاوندان

رسول خدا صلی الله علیه وآله تبلیغ اسلام را ابتدا با دعوت از فرزندان «عبدالمطلب » آغاز کرد وسپس به تبلیغ همگانی پرداخت .

طبری و ابن عساکر وابن اثیر و ابن کثیر ومتقی هندی ودیگران از « علیّ بن ابی طالب علیه السلام » روایت کرده اند که فرمود : « هنگام که آیه : «واُنذُور عَشیرتَکَ الاَقربَینَ» :«خویشاوندان نزدیکانت را بیم ده » نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه وآله مرا خواست وفرمود :«ای علی ! خداوندا فرمانم داده تا خویشاوندان نزدیکم را بیم دهم و من هنوز نتوانسته ام آن را به جای آورم ؛ چون می دانستم که هرگاه آغاز کنم با پاسخ ناپسند آن ها روبرو می شوم، لذا خاموشی گزیدم تا جبرئیل آمد وگفت : «ای محمّد! اگر آنچه را که بدان مأموری انجام ندهی پروردگارت عذابت می کند! » پس غذایی تهیه نما و ران گوسفندی بر آن بنه و قدحی از دوغ پر کن وفرزندان عبدالمطلب را فرا بخوان تا با آنها سخن بگویم و مأموریتم را به آنها ابلاغ نمایم . فرمانش را انجام دادم و آنها را که چهل نفر می شدند – یکی بیش یا کم – و ابوطالب وحمزه وعبّاس و ابولهب عموهای آن حضرت جزء ایشان بودند، همه را فرا خواندم و چون حاضر شدند، فرمود تا غذا را بیاورم. غذا را آوردم، رسول خدا صلی الله علیه وآله تکیه ای از گوشت آن را برگرفت وبا دندان ریز کرد وبه اطراف ظرف انداخت وفرمود: «به نام خدا بخورید».آنان خوردند تا سیر شدند ومن تنها اثر انگشتانشان را می دیدم، وسوگند به خدایی که جان علی در دست اوست، تها یکی از آنها می توانست همه آن را بخورد!سپس فرمود : آنها را بنوشان . قدح را آوردم وآنها همگی نوشیدند تا سیر شدند، و به خدا سوگند تنها یکی از آنها می توانست همانندش را یکجا سر بکشد !

هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه وآله خواست باآنان سخن بگوید، ابولهب پیش دستی کرد و

 

15

 

گفت : «رفیق تان چه خوب سِحرتان کرد » آنها پراکنده شدند و رسول خدا صلی الله علیه وآله با آنها سخن نگفت.

فردای آن روز پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود : «ای علی ! این مرد چنان که شنیدی، در سخن بر من پیشی گرفت وآن گروه، پیش از آن که با آنها سخن بگویم پراکنده شدند.همانند غذای پیشین را فراهم نما و آنها را دوباره فرا بخوان ».

غذا را آماده کردم و آنها را دعوت نمودم و فرا روی آینها نهادم وپیامبر صلی الله علیه وآله آنچه را دیروز کرده بود را تکرار کرد وآنها خوردند و نوشیدند و سیر شدند. آنگاه رسول خدا صلی الله علیه وآله به سخن پرداخت و فرمود :« ای فرزندان عبدالمطلب! به خدا سوگند من در بین عرب جوانی را نمشناسم که چیزی را برتر از آنچه من برای شما آورده ام ، برای قوم خود آورده باشد. من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده ام . خدای متعال به من فرمان داده که شما را به سوی آن فرا بخوانم . حال کدام یک از شما مرا در این کار یاری می کند تا برادر و وصیّ و خلیفه من در میانتان باشد؟ »

آن گروه همگی دم فرو بستند ومن که از همه کوچک تر ؛ و]لی[ ژرف بین تر و دلدار تر و چابک تر بودم، گفتم:« ای نبی خدا! من در این کار وزیر و یار تو می شوم » وپیامبر صلی الله علیه وآله گردنم را گرفت و فرمود: « این برادر و وصی و خلیفه من در میان شماست، سخن اش را بشنوید واطاعت کنید».

آن گروه برخواستند و در حالی که می خندیدند، به ابوطالب گفتند : « فرمانت داد تا دستور فرزندت را بشنوی واطاعت کنی ».1

دعوت عام قبایل عرب :

در سیره ابن هشام گوید : رسول خدا صلی الله علیه وآله ]در موسم حج [ نزد قبایل عرب می رفت و می گفت :« ای بنی فلان! من فرستاده شمایم، به شما فرمان می دهد که جز خدا را نپرستید و به او شرک نورزید و این بت هایی را که می پرستید به