موسسه اندیشه ملل

موسسه اندیشه ملل

Search
Close this search box.

تاریخ پیامبر و خاندانش جلد  2

درس اوّل

هجرت‌هاي پراكنده

دانستيد كه گروندگان به پيامبر گرامي(ص) از آزار و اذيّت سران قريش در امان نبودند. امّا بعد از پيمان عقبه دوّم پيامبر(ص) كم كم به مسلمانان مكّه دستور مي داد تا مخفيانه و به تدريج به سوي يثرب حركت كنند امّا اين سفرها به راحتي انجام نمي شد و كفّار قريش بمحض اينكه از سفر مسلماني با خبر مي شدند، سر راه را بر او گرفته، و يا اموالش را به مكّه باز مي گرداندند و يا خانواده‌اش را از او جدا مي كردند و به مكّه مي بردند.

«صُهيب رومي» كه در همان سالهاي نخستين، اسلام آورده بود و شغلش تجارت بود، بارها مورد آزار قرار گرفته بود تا آنكه ناچاراً دست از تجارت كشيد و با رهنمود پيامبر عازم يثرب شد، صهيب اموالش را بار بر چند شتر كرد و مخفيانه از شهر خارج شد امّا طولي نكشيد كه سواران مسلح ابوسفيان از راه رسيدند و هر چه تلاش كردند كه صهيب را به مكّه برگردانند موفّق نشدند امّا شتراني كه اموالش را مي بردند از او جدا كردند و با خود به مكّه بردند به اميد آنكه صهيب بخاطر اموالش برگردد امّا او راه هجرت را برگزيد و اموالش را رها كرد.

روزهاي آخر سال سيزدهم بعثت بود، بيشتر مسلمانان با ترك خانه و كاشانه و اموال و گروهي با ترك خانواده، جان خود را از مكّه نجات داده و به يثرب رفته بودند و در مكّه تنها پيامبر و علي(ع) و ابوبكر و گروهي از كساني باقي مانده بودند كه يا در حبس قريش بودند و يا مشكلي داشتند كه نمي توانستند به مدينه بروند. كفّار مكّه احساس خطر كردند زيرا كه همه پيروان پيامبر در شهري ديگر گرد هم آمده بودند و تنها يك فرمانده، كم داشتند و اگر او هم به يثرب هجرت كند چه بسا آماده جنگ با مكيان شوند. سران قريش قراري گذاشتند تا هر چه زودتر در«دارالندوه» جمع شوند و در اين باره مشورت كنند «دارالندوه» خانه اي بود در نزديكي مسجدالحرام كه قريش همه جلسات مشورتي خود را در آنجا برگزار مي كرد.

مشورت با شيطان

صبح روزي كه قرار جلسه بود، افراد، كم كم وارد خانه مي شدند، شيطان هم در قيافه پيرمردي بزرگوار، دم در خانه ايستاد، از او پرسيدند: تو كيستي؟ پاسخ داد: من مردي از اهل نجد هستم شنيده‌ام كه قراري با هم گذاشته ايد من هم آمده ام با شما همفكري كنم شايد كه رأي پسنديده اي از دست شما نرود!

حرفش را پذيرفتند و او را به داخل منزل بردند. از هفت قبيله مهم قريش نمايندگاني جمع شده بودند جلسه مشورتي چنين شروع شد: يكي گفت: ما از جنگ محمد با ياوران جديدي كه در شهر ديگر بدست آورده در امان نيستيم بنابراين پيشنهادهاي خود را بدهيد كه با او چه كنيم. يكي گفت: او را در غل و زنجير كرده و در مكاني زنداني كنيد.

شيخ نجدي گفت: اين نظر خوبي نيست زيرا كه خبر زندانيش به دوستانش مي رسد و به شما حمله مي كنند و او را از دست شما مي گيرند. ديگري گفت: او را از شهر خود بيرون مي كنيم و كاري با او نداريم كه كجا رفت و چه كرد. شيخ نجدي گفت: آيا زيبائي گفتار او را نديده ايد؟ آيا نديده ايد كه چگونه قلوب مردم را تسخير مي كند؟! اگر چنين كرديد بزودي عرب را نابود مي كند. سپس ابوجهل گفت: من نظري دارم كه هيچ كس اين نظر را نداده، پرسيدند چيست؟ گفت: از هر قبيله جواني قوي و خوشنام انتخاب مي كنيم و به او شمشيري برنده مي دهيم تا همگي بر سر او ريخته و هر كس ضربتي بزند و با هم او را بكشند و اگر چنين كرديم خونش بين همه قبايل تقسيم مي شود و ديگر فرزندان عبد مناف نمي توانند با همه مردم بجنگند و در نتيجه به ديه راضي مي شوند و ديه او را مي‌پردازيم و ماجر اتمام مي شود. شيخ نجدي اين را پذيرفت و بقيه هم پذيرفتند، نقشة اجراي آنرا ريختند و قرارها را گذاشتند و همگي متفرّق شدند.

پيام فوري

هيچگاه خبرهاي زميني از آسمان مخفي نمي ماند، آنگاه كه كفّار قريش با تصميم نابودي پيامبر(ص) از هم پراكنده شدند جبرئيل فرود آمد و پيام خدا را به قلب پاك رسولش چنين رسانيد: «اي رسول ما، امشب در بستري كه شبهاي گذشته مي خوابيدي، نخواب، از خانه بيرون شو و به سوي يثرب هجرت كن، مشركان، مكر و فريبي انديشيده اند و البتّه مكر خدا سخت تر و نيرومندتر است».

پيام جبرئيل بسيار مهم و فوري بود، رسول خدا بلافاصله به دنبال علي(ع) فرستاد و او را در جريان توطئه مشركان گذاشت و به او گفت: فرمان اينست كه همين امشب بايد شهر و خويشان خود را ترك كرده و از شهر بيرون روم و نيز فرمان خدا اينست كه تو را به خفتن در بسترم فرمان دهم تا از رفتن من آگاه نشوند، حالا بگو نظر تو چيست؟ علي(ع) پرسيد: آيا با خفتن من در اين بستر، جان شما سلامت خواهد ماند؟ پيامبر(ص) فرمود آري، علي(ع) خدا را سپاس گفت و سجده شكر بجا آورد و رضايتش را از صميم قلب اعلان كرد.

علي در بستر پيامبر

سه روز به آخر صفر سال چهاردهم بعثت مانده بود، شب شد و آن شب (ليله الملبيت) شبي بود كه قرار بود بعد از نماز عشاء پيامبر، كفّار قريش دور خانه او جمع شوند. پيامبر(ص) نماز عشا را خواند و به علي(ع) دستور داد تا در جاي او بخوابد و همان پارچه سبز رنگي را كه بر روي خويش مي كشيد علي بر روي خودش بكشد. پاسي از شب گذشته بود و نمايندگان قبائل با شمشيرهاي آماده طبق قرار قبلي در اطراف خانه، كمين كرده بودند، با اينكه خوابيدن حضرت علي در رختخواب پيامبر و افكندن روپوش سبز آن حضرت بر روي خود، صد در صد خطرناك بود اما علي(ع) با جان و دل اين پيشنهاد را پذيرفت. آن شب جبرئيل و ميكائيل كه دو فرشته مقرّب خدا هستند كنار رختخواب علي آمدند، جبرئيل به علي گفت: «به به كيست مثل تو اي فرزند ابوطالب؟ فرشتگان به وجود تو افتخار مي كنند» آنگاه خداوند آيه 207 سوره بقره را در تقدير از كار علي(ع) فرو فرستاد و گفت: «بعضي از مردم جان خود را در برابر خشنودي خدا مي فروشند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است.»

 

سؤال‌هاي اين درس

  1. از چه زماني پيامبر(ص) دستور هجرت مسلمانان از مكه به يثرب را داد؟
  2. كفار مكه چگونه از هجرت مسلمانان از مكه به سوي يثرب جلوگيري مي‌كردند؟
  3. كفار مكه چگونه از هجرت صهيب رومي جلوگيري كردند؟ سرانجام آن چه شد؟
  4. چرا كفار مكه از هجرت پيامبر احساس خطر مي‌كردند؟
  5. كفار مكه پس از احساس خطر از هجرت پيامبر چه تصميمي گرفتند؟
  6. شيطان چگونه در تصميم‌گيري كفار مكه شركت كرد و نظر او چه بود؟
  7. پيام جبرئيل در خبر دادن از توطئه كفار مكه چه بود؟
  8. نظر علي(ع) در خوابيدن به جاي پيامبر در ليله المبيت چه بود؟
  9. پيامبر(ص) در چه تاريخي مكه را به قصد هجرت ترك كرد؟
  10. خداوند چگونه از كار علي(ع) تقدير كرد؟

 

 

برای دانلود این کتاب بر روی دانلود کلیک کنید.

 

 

برای داشتن فایل به صورت رایگان از طریق تماس با ما در ارتباط باشید.