موسسه اندیشه ملل

موسسه اندیشه ملل

Search
Close this search box.

غلو از نگاه اهل بیت – علیهم السلام –

مفهوم غُلُوّ

“غلو” از مفاهيمي است كه با صرف تعريف، معناي آن روشن نمي شود، مانند استقامت، وسط، اعتدال،و… نهايت چيزي كه اين الفاظ بر آن دلالت دارند، اين است كه در خارج كارهايي وجود دارد كه با اين ويژگي ها معرفي مي شوند وكارهاي ديگري هست كه در معنا بر عكس وضد آنها مي باشند. پس اگر بخواهيم اين الفاظ را در خارج بر كارهايي كه در واقع مي شود تطبيق كنيم، به ملاكي نياز داريم تا آن را اصل قرار داده ودر نتيجه حالت مشخصي را غلو وحالت ديگري را اعتدال بدانيم، وحالت سومي را تفريط به شمار آوريم.

درباره تهمت غلو كه به شيعه مي زنند، بايد در نظر بگيريم كه هيچ كس نمي تواند اصل وجود مفهومي به نام غلو را انكار كند لكن ما از كساني كه اين مفهوم را بر شيعيان تطبيق مي دهند، سؤال مي كنيم: شما بر اساس چه ملاكي ، اين تهمت را به شيعه مي زنيد؟ جواب آنها داخل در يكي از فرض هاي چهارگانه زير است:

1. عرف: ويژگي هايي كه شيعيان براي امامان خود قائل اند، عرف آن را نمي پذيرد. غلو بر طبق اين ملاك ، چيزي است كه اضافه بر اعتقاد عرف باشد.

2. قياس بر منزلت ومقام اصحاب : اعتقاد به صفات و ويژگي هايي كه در مكتب اهل بيت عليهم السلام براي امامان ذكر مي شود، موجب برتري منزلت آنان نسبت به اصحاب است. غلو بر طبق اين ملاك ، برتري بر منزلت اصحاب است.

3. آنچه كه مكتب خلفا از كتاب وسنت مي فهمد: صفات و ويژگي هايي كه مكتب اهل بيت عليهم السلام براي امامان خود قائل است، با برداشتي كه مكتب خلفا از كتاب و سنت دارد، منافات دارد. غلو بر طبق اين ملاك ، آن چيزي است كه با فهم مكتب خلفا مخالف باشد.

4. كتاب وسنت؛ در كتاب وسنت مطلبي وجود ندارد، كه دلالت بر اين صفات كند. غلو بر طبق اين ملاك ، آن چيزي است كه مخالف با آن دو باشد.

اينها مباني ومقياس هايي است كه بر طبق آنها حكم مي شود كه شيعيان معتقد به غلو هستند. روشن است كه صحيح بودن اين حكم، منوط به صحت مقياس وملاكي است كه بر آن استوار است.

اما مبناي اول: هيچ انسان متدين وبا ايماني به آن اعتماد نمي كند، وتنها روشنفكران بي دين؛- كه دين را افسانه اي در تاريخ بشريت مي دانند- به آن اعتماد مي كنند آنان براي هيچ انساني ويژگي هايي مانند: عصمت، نص بر امامت والهام كه مذهب اهل بيت عليهم السلام به آن اعتقاد دارد؛ نمي پذيرند واين صفات را نوعي غلو مي دانند كه ساخته وپرداخته ذهن هاي افسانه اي است. بدين جهت مستشرقان با استفاده از آثار قلمي خويش، نقش مهمي در گسترش اين شبهه داشته اند. متاسفانه برخي از نويسندگان مسلمان، در نوشتن تاريخ اسلام به اين گونه منابع اعتماد كرده اند وندانسته براي پيروزي مكتبي قلم مي زنند كه آن را نمي پسندند.

روشن است كه دين را نمي توان با عرف سنجيد. اگر امامت را با اين اصل ومبنا بسنجيم، اين سنجش بر نبوت پيامبران وكتابهاي آسماني نيز منطبق خواهد شد.

روش منطقي، براي برخورد با معتقدان به اين مبنا، بررسي اصل دين (توحيد) است و ما در ابتدا بايد اين سخن را رد كنيم كه: ((دين يك حقيقت آسماني شمرده نمي شود؛ بلكه انسان ها در برهه اي از تاريخ، نيازمند به اسطوره بودند، ودين براي برطرف كردن اين نياز به وجود آمده است)). سپس بايد اثبات كنيم كه توحيد ودين و وحي، حقايق تكويني وآسماني هستند. آن گاه روشن مي شود، كه “دين” ملاك تغيير واقعيت ها است و واقعيت ها نمي توانند مبناي فهم حقايق ديني باشند. پس ملاك اول مترتب بر اين بحث است وتا مادامي كه اين موضوع مورد بررسي قرار نگيرد، عمل به مقياس عرف، مستند به دليل منطقي نخواهد بود.

اما مبناي دوم: از روشن ترين نمونه هاي مصادره به مطلوب است. چه كسي گفته است: اين اعتقاد كه منزلت عده اي از مقام اصحاب بالاتر است، غلو مي باشد؟ اين سخن از دو ادعا تشكيل شده است كه اول بايد آنها را اثبات كرد، تا بتوان به آنها براي غلو استناد كرد. اين دو ادعا به شرح زير است:

1. اصحاب از منزلتي برخوردار مي باشند كه كسي آن را ندارد؛

2. غلو عبارت از نسبت دادن اين منزلت ويا بالاتر از آن به غير اصحاب است.

تا زماني كه اين دو ادعا اثبات نگردد، استناد به مبناي دوم براي تعيين مصاديق خارجي غلو، نه صحيح است ونه منطقي، واثبات اين دو، بايد مستند به قرآن كريم وسنت پيامبر صلي الله عليه و آله باشد.

اگر گفته شود: مكتب خلفا كه در مذاهب چهارگانه اهل سنت تبلور پيدا كرده است، اثبات اين دو ادعا را با استناد به كتاب وسنت چنين فهميده است؛

خداوند در قرآن مي فرمايد:

{وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهَارُ}(1) .

پيشگامان نخستين از مهاجران وانصار وكساني كه به نيكي از آنها پيروي كردند، خداوند از آنها خشنود است، وآنها [نيز] از او خشنود شدند، وباغ هايي از بهشت براي آنان فراهم ساخته كه نهرها از زير درختانش جاري است.

2. پيامبر صلي الله عليه و آله در ستايش اصحابش فرمود: ((بهترين قرن ها، قرن من است وقرني كه پس از آن مي آيد)).

و اين همان مبناي سوم است و موضع گيري منطقي در برابر آن، به اين است كه ادله اين قول ومستندات آن را درباره كساني كه به غلو محكوم مي شوند، بررسي كنيم. به عبارت ديگر: مبناي اساسي در استدلال وبرهان در اين قول،” كتاب” و “سنت” است. پس بايد به آن دو مراجعه كرد وموضوع غلو را بر اساس آنها حل نمود. بر اين اساس روشن مي شود كه مقياس ومبناي قول چهارم (مخالفت با كتاب وسنت) مبنايي صحيح است. وتنها بر طبق اين مبنا است كه مي توانيم، صفت غلو ويا اعتدال را به مذهب معيني نسبت دهيم. همچنين بر اساس آن مي توانيم، شبهه غلو را كه به ائمه عليهم السلام وپيروان آنان نسبت مي دهند، پاسخ دهيم.

همين معنا مطابق با معناي لغوي واصطلاح شرعي است؛ زيرا غلو در اصطلاح لغوي، تجاوز از حد وافراط در كار است(2) .

در قرآن كريم، اين لفظ دو بار آمده است:

{يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ وَلاَ تَقُولُواْ عَلَي اللّهِ إِلاَّ الْحَقِّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَي مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَلاَ تَقُولُواْ ثَلاَثَةٌ انتَهُواْ خَيْرًا لَّكُمْ}(3)

ودر جاي ديگر مي فرمايد:

{قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعُواْ أَهْوَاء قَوْمٍ قَدْ ضَلُّواْ}(4) .

محمد رشيد رضا در تفسير اين آيه مي نويسد: غلو، افراط وتجاوز از حد ومرز در كار است. غلو در دين معناي تجاوز از حد وحي است به آنچه كه نفس مي پسندد؛ مانند اين كه معتقد شويم پيامبران وصالحان به انسان سود يا ضرر مي رسانند وآنها را به عنوان “إله” انتخاب واز آنان درخواست كنيم. ويا اين كه هم از آنان وهم از خدا درخواست كنيم وحال ممكن است بر آنها “رب وإله” اطلاق نشود. نمونه ديگر غلو، تشريع عباداتي است كه خداوند به آنها فرمان نداده است(5).

بنابراين غلو زياده روي از حد ومرز شرعي و افراط در دستورات خداوند است. بعد از اين كه معناي غلو روشن شد بايد بررسي كنيم كه اين تعريف بر كدام يك از دو مذهب منطبق است؟

آيا غلو بر مذهب اهل بيت عليهم السلام منطق است؛ زيرا آنان ويژگي خاصي براي امامان خود قائل اند؟ ويا بر اهل سنت، به جهت اين كه اعتقاد دارند، صحابه داراي ويژگي خاصي مي باشند.

 

 

—————————–

1. . توبه: (9) ،100.

2. . لسان العرب: ج15، ص132.

3. . نساء: (4)، 171.

4. . مائده: (5) ، 77.

5. . تفسير المنار: ج6، ص488-489 (دار المعرفة).

غلو از دیدگاه دو مکتب

روشن شد كه “غلو” به معناي زياده روي از حد و مرزي است كه شرع آن را معين كرده است. مراد از اين حد و مرز، گر چه معناي عامي است كه اعتقادات و دستورات ديني را در بر مي گيرد؛ لكن غلو مورد نزاع، غلو در اعتقادات است وغلو در دستورات دين (احكام) از محل بحث خارج است؛ مگر گاهي اوقات كه به صورت موردي از آن بحث مي شود.

گفتني است كه در طول تاريخ، آنچه كه مطرح شده، غلو در

اعتقادات است، نه غلو تشريعي. بحث ما نيز درباره همين محور است

كه شيعيان را متهم به غلو درباره امامان خود مي كنند.

براي اين كه اين موضوع از تمام جوانب مورد بررسي قرار گيرد، بايد بدانيم كه مراد از اصول دين، سه اصل توحيد، نبوت ومعاد است. اصل سوم (معاد) به جهت اين كه غلو در آن متصور نمي باشد، از محل بحث خارج است وتنها توحيد ونبوت باقي مي ماند.

بايسته است در ابتدا اين سؤال مطرح شود: مقصود از اتهام غلو درباره شيعيان چيست؟ آيا مراد اين است كه آنان اختيارات خدا وصفات او ويا منزلت ومقام پيامبر صلي الله عليه و آله را براي آنان قائل مي باشند؟ يا اين كه منزلت ومقام آنان از پيامبر صلي الله عليه و آله پايين تر واز ساير مسلمانان بالاتر است؟

روشن است كه غلو با ثبوت فرض اول تحقق پيدا مي كند؛ زيرا اعطاي اختيارات وصفات خدا به انسان ممكن نيست. چنان كه بر طبق فرض دوم نيز غلو تحقق پيدا مي كند؛ زيرا مسلمانان اجماع دارند كه پيامبر صلي الله عليه و آله اشرف مخلوقات است.

اما بنا بر فرض سوم غلو ثابت نمي گردد؛ زيرا اگر مذهبي از مذاهب اسلامي، بر اساس دلايل برگرفته از كتاب وسنت، معتقد شود كه منزلت ومقام وسطي وجود دارد كه پايين تر از مقام پيامبر صلي الله عليه و آله وبالاتر از مقام ديگر مسلمانان است واين مقام به افراد معيني داده شده است، اين اعتقاد غلو نمي باشد؛ زيرا تجاوز به حد توحيد ونبوت در آن وجود ندارد. به راستي اگر اين اعتقاد را غلو بدانيم، بايد همه مسلمانان را اهل غلو بشماريم؛ زيرا همه آنان اعتقاد به وجود اين مقام دارند؛ لكن در

مصداق آن اختلاف كرده اند. برخي اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله را مصداق آن

مي دانند وبرخي ديگر اهل بيت آن حضرت را.

حال به بررسي تفصيلي فرض هاي سه گانه مي پردازيم.

فرض اول و دوم :

شكي نيست كه تاريخ اسلام در سه قرن اول، شاهد نهضت هاي فكري افراطي بوده است كه اين تفكرها برسه اصل استوار بودند:

1- اعتقاد به الوهیت برخی از اشخاص

گروهي معتقد به الوهيت امام علي عليه السلام ، عده اي معتقد به الوهيت پيامبر صلي الله عليه و آله ؛ برخي ديگر معتقد به الوهيت حضرت آدم وپيامبران بعد از او، گروهي معتقد به الوهيت برخي از ائمه، جمعي معتقد به الوهيت اسماعيل ، فرزند امام صادق عليه السلام عده اي معتقد به الوهيت ابي الخطاب محمد بن زينب و برخي معتقد به الوهيت ديگران شده اند كه در كتب ملل ونحل بيان شده است(1).

—————————–

1. . الفصل في الملل والاهواء والنحل: ج4، ص186-188.

2- اعتقاد به پیامبری بعضی از اشخاص

غرابيه اعتقاد به پيامبري امام علي عليه السلام دارند و مي گويند جبرئيل اشتباه كرد و وحي را بر پيامبر صلي الله عليه و آله نازل نمود. برخي ديگر اعتقاد به پيامبري مغيرة بن سعيد وگروهي اعتقاد به پيامبري بيان بن سمعان تميمي دارند(1).

—————————–

1. . همان: ص183-186.

3- ساقط کردن بعضی از تکالیف شرعی که صوفیه به آن اعتقاد دارند.

اين هم، از مصاديق غلو مي باشد همه ي اين مواردي كه گذشت نمونه هاي بارز غلو است وائمه اطهار عليهم السلام مبارزه سرسختانه اي با آن داشتند. آنان از مدعيان آن تبري جسته وآنها را لعنت مي كردند وديگران را نيز دعوت به بيزاري از آنان مي نمودند. در منابع روايي اهل بيت عليهم السلام احاديث فراواني در مذمت اهل غلو وجود دارد. ائمه عليهم السلام به اين هم بسنده نكردند؛ بلكه براي گسترش به اين مبارزه، اصول وقواعدي را مطرح كردند كه به كمك آنها بتوان روايت هاي صحيح را از غير صحيح كه معتقدان به غلو آنها را مي ساختند وبه پيامبر و ائمه نسبت مي دادند، تشخيص داد. هشام بن حكم از امام صادق عليه السلام نقل مي كند كه فرمود : ((روايتي را از ما نپذيريد، مگر آنكه موافق قرآن وسنت باشد يا اين كه از روايت هاي گذشته ما شاهدي بر آن بيابيد؛ زيرا مغيرة بن سعيد ملعون در كتاب هاي اصحاب پدرم ، روايت هايي جعل كرد كه پدرم نگفته بود. پس تقواي الهي داشته باشيد وروايتي

را كه مخالف با كتاب خدا، يا سنت پيامبر صلي الله عليه و آله باشد وما آن را نگفته باشيم نپذيرد))(1).

در منابع فقه شيعي، از ابتداي شكل گيري تا زمان حاضر، بر كفر غاليان و مفوضه ونجاست آنان حكم شده است. شيخ مفيد (ره) در كتاب تصحيح الاعتقاد(2) ، شهيد اول ودوم در لمعه وشرح آن(3) وسيد يزدي در عروة الوثقي(4) به كفر آنان تصريح كرده اند وآيت الله حكيم در كتاب مستمسك عروة الوثقي بعد از آن كه اجماع بر آن را نقل كرده، مي نويسد: ((همچنين است اگر از غلو، زياده روي در صفات پيامبران و امامان اراده شود؛ مانند اين كه اعتقاد به خالقيت ورزاقيت آنها پيدا كنيم ويا معتقد شويم كه غفلت به آنها دست نمي دهد ويا كاري آنان را از كار ديگر باز نمي دارد ومانند اين صفات))(5).

اگر پژوهشگري، فهرست هاي كتاب هاي شيعي را در الذريعه بررسي كند، ده ها كتاب را مي يابد كه اصحاب ائمه عليهم السلام در سه قرن اول، در سرزنش غاليان و بيزاري از آنان وبيان حكم شرعي درباره آنها نگاشته اند.

به رغم اين موضع گيري دورانديشانه، كه از سوي ائمه، اصحاب آنان وفقهيان مكتبشان بر ضد غلو و غاليان گرفته شده است: باز مي بينيم كه قلم هاي مسموم، در گذشته و حال شيعيان را به غلو متهم مي كنند. آنان براي اتهام خود ، به رواياتي تمسك مي كنند كه در كتاب هاي شيعيان وجود دارد. گفتني است كه اين روايات، دو گونه است:

الف) رواياتي كه درباره عصمت ائمه عليهم السلام و مقام و منزلت آنان نزد خدا بحث مي كند ومي گويد كه اين منزلت شبيه منزلت رسول خدا صلي الله عليه و آله مي باشد. مكتب خلفا آن را نمي پذيرد و آن را غلو مي پندارد. البته اين حكم بدون دليل است واين مطلب در بررسي فرض سوم روشن خواهد شد.

ب) رواياتي كه دلالت بر غلو مي كند و در كتاب هاي شيعيان واهل سنت، از سوي معتقدان به غلو وارد شده است؛ از اين رو ضرورت دارد كه پژوهشگران اهل سنت به جهت ضعفي كه در روايات فريقين در زمينه فقهي وكلامي وجود دارد مانند اسرائيليات موجود در كتاب هاي تفسيري اهل سنت ، هر روايتي را كه در كتاب هاي حديثي مذهب مي يابند، صحيح ومعتبر نپندارند؛ كه اين كتاب ها هم مشتمل بر روايات هاي صحيح است كه بايد به آنها متعبد شد وبر طبق آنها عمل نمود، وهم مشتمل بر روايات ضعيفي است كه نه موجب علم است ونه عمل. اين گونه روايات نه دليل بر اصول دين است ونه دليل بر فروع آن. با توجه به اين حالت خاص وبه جهت مقابله با آثار منفي آن بر اسلام، مكتب اهل بيت عليهم السلام ضرورت نقد وبررسي علمي ميراث اسلامي را مطرح مي كند؛ تا روايات صحيح و قابل اعتماد ، شناسايي شود.

اين كه روايتي در كافي ، تهذيب وبحار الانوار باشد، دليل بر صحت آن

ويا صحيح پنداشتن آن از سوي اين انديشمندان بزرگ نيست، زبرا مقصود آنان، گرد آوري حجج وادله نبوده است ؛ بلكه هدفشان حفظ فرهنگ شيعي از تباه شدن ونابودي بوده است. بدين جهت به راحتي مي توان رواياتي كه دست تزوير، آنها را وارد روايات اهل بيت عليهم السلام كرده است، پيدا نمود. از اين رو منصفانه نيست كه ما به سبب وجود اين گونه اخبار ، حكمي درباره شيعيان بكنيم؛ به خصوص كه در كتاب هاي مذاهب چهارگانه اهل سنت ، تعداد زيادي از اسرائيليات و روايات جعلي وجود دارد.

با مقايسه دو مكتب در اين مقوله ، مي بينيم كه مكتب اهل بيت عليهم السلام از مصونيت بيشتري برخوردار است ؛ زيرا هركتاب ومنبعي از منابع روايي در نزد مكتب اهل بيت عليهم السلام از مصونيت بيشتري نسبت به ورود اخبار ساختگي وتحريف شده برخوردار است؛ زيرا هر كتاب ومنبعي از منابع روايي در نزد آنان صحيح نمي باشد؛ بلكه همه كتاب ها بدون استثنا مورد تحيقيق و بررسي قرار مي گيرند وحديث صحيح در نظر آنان، حديثي است كه مراحل سخت ودشوار نقد وبررسي را پشت سر گذاشته باشد.

در حالي كه مذاهب چهارگانه اهل سنت ، به صحيح بودن تمام روايات صحيح بخاري ومسلم ايمان دارند ؛ در حالي كه اين دو مكتب ، مشتمل بر روايات سست ومطالب باطل، مانند تشبيه وتجسيم خداوند مي باشند وبسياري از راويان آن به ضعف، جعل احاديث

ودروغ گويي مشهور مي باشند(6).

اگر بپذيريم كه بعضي از احاديث ، از جهت سند و مورد اعتماد بودن رواي حجت مي باشند؛ چنانچه متن آنها مخالفت قطعي با قرآن كريم داشته باشد ونتوان براي آن توجيه صحيحي ارائه نمود ، در اين صورت بر اساس مقررات ثابت وقطعي مذهبمان ، به اين گونه اخبار نمي توان عمل كرد، زيرا ائمه عليهم السلام مي فرمايند : ((چيزي كه موافق با كتاب خدا نباشد باطل است))(7).

—————————–

1. . رجال كشي: ج2، ص849 ،ح 401.

2. . تصحيح الاعتقاد: ص238.

3. . العروة الوثقي: ج1، ص68.

4. . شرح اللمعة الدمشقية: ج3، ص180.

5. . مستمسك العروة الوثقي: ج1، ص386.

6. . ر.ك: رجال السنة، مرحوم مظفر.

7. . اصول كافي: ج1 ، ص 69، ح3.

فرض سوم:

در مباحث پيشين، روشن شد كه مراد از غلو ، نسبت الوهيت وپيامبري دادن به ائمه و ساقط كردن تكاليف شرعي از آنان است كه همه اين امور ، قاطعانه از سوي شيعيان رد مي شود.

تنها يك فرض از غلو باقي ماند و آن اعتقاد به ثبوت مقام ومنزلتي براي ائمه صلي الله عليه و آله است كه پايين تر از منزلت پيامبر صلي الله عليه و آله وبالاتر از منزلت ديگران است. آيا اين غلو مي باشد ؟

در جواب اين پرسش، بايد به مفهوم غلو توجه كرد. “غلو” به معناي زياده روي در حدود شرعي است. پس بايد در ابتدا حد ومرز شرعي بيان شود ، تا معلوم شد كه چه چيزي زيادتر از آن است، تا آن را غلو بشماريم. اگر مرز نبوت وامتيازات و ويژگي هاي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله روشن نشود، نمي توانيم غلو را بشناسيم. پس بايد مرز آن و ويژگي هايش را بشناسيم تا به آن مقيد شويم وزياده روي در آن را غلو بشماريم. شناخت اين رتبه و ويژگي ها، تنها از طريق كتاب وسنت ممكن مي باشد.

اصل وجود منزلت متوسطي كه پايين تر از منزلت پيامبر صلي الله عليه و آله و بالاتر از منزلت مسلمانان باشد، مورد اتفاق مسلمانان است ودر آن هيچ گونه اختلافي وجود ندارد؛ لكن اختلاف در دو جنبه مي باشد:

الف : افرادی که شایستگی این منزلت را دارند.

ب: ویژگی ها و امتیازات این منزلت

پس غلو، در اصل وجود اين منزلت نيست؛ زيرا لازمه آن غالي بودن همه مسلمانان است. پس غلو را بايد در همين جنبه جست وجو كرد.

همه مسلمانان اعتقاد دارند كه اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله در صدر اسلام، از بالاترين منزلت در ميان مسلمانان برخوردار بودند ومنزلت آنان پايين تر از منزلت پيامبر صلي الله عليه و آله بوده است. آنان مجتهدان عادل بوده اند و جانشيني پيامبر صلي الله عليه و آله در ميان آنان ، بر اساس شوري و انتخاب بوده است و به آيه: {وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ…. رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ} وروايت: ((خير القرون قرني والقرن الذي يليه)) (منسوب به پيامبر صلي الله عليه و آله ) استدلال كرده اند.

جمهور مسلمانان ، اين منزلت را منحصر به اصحاب مي دانند و هركس، اين منزلت را براي غير آنان قائل باشد ، آن را زياده روي و غلو مي شمرند؛ زيرا اعتقاد او بدون دليل است واز مصاديق زياده روي از حد و مرز شرعي مي باشد كه در غير اصحاب تبلور پيدا كرده است. آنان مي گويند كه اهل بيت عليهم السلام با ديگران برابر مي باشند؛زيرا براي برتري آنان دليلي وارد نشده است واز اين جا است كه مكتب اهل بيت را به غلو در مورد ائمه عليهم السلام متهم مي كنند.

شيعيان اعتقاد دارند كه منزلت متوسط از آن ائمه اهل بيت عليهم السلام است. آنان اركان امامت، امتداد نبوت وستون هاي ولايت اند. همچنين اعتقاد به عصمت، نص بر امامت و وصيت درباره آنان دارند . مهدي (عج) از آنان است. آنان برترين افراد زمان خويش از جهت علم وعمل مي باشند وخداوند به وسيله الهام، آنان را از خطا باز مي دارد و آنان را از طلب علم از ديگران بي نياز مي سازد. همه اين موارد در كتاب وسنت ثابت است؛ چنان كه اين موضوع در ميراث علم كلام اهل بيت عليهم السلام به تفصيل از سوي دانشمندان شيعي مورد پژوهش قرار گرفته است.

پژوهشگر حقيقت طلب ، بايد ادله دو گروه را بررسي كند، تا ببيند عقيده كدام يك از دو مكتب ، با كتاب وسنت مطابق است ودليل قانع كننده بر آن وجود دارد ؟ واعتقاد كدام يك موافق با كتاب وسنت نيست و دليل هاي آن در برابر نقد علمي ، سست مي باشد ، در اين صورت حق از آن گروه اول است وگروه دوم، شايستگي تهمت به غلو را دارند.

با پژوهش منصفانه وعميق در اين موضوع، به مطالب زير خواهيم رسيد:

دليل هاي مكتب خلفا وصحابه ، از اثبات مدعاي آنان ناتوان

است؛ زيرا دلالت آيه: {وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ … رضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ}، قوي ترين دليل آنها مي باشد واين استدلال متوقف بر آن است كه حرف “من” كه پيش از كلمه “المهاجرين والانصار” آمده است، بيانيه باشد ، نه تبعيضيه . اگر توانستند اين را ثابت كنند، مي توانند بگويند كه آيه شريفه، به هر كسي كه با پيامبر صلي الله عليه و آله هجرت كرد و آن حضرت را در مدينه ياري نمود، بهره مند از رضايت الهي وبهشت جاويد است.

لكن هيچ كس نمي تواند اين را ادعا نمايد ، چه برسد كه آن را اثبات كند؛ زيرا آيات ديگر از قرآن وجود دارد كه مي گويد: برخي از افرادي كه دو صفت هجرت و ياري پيامبر صلي الله عليه و آله بر آنها صادق است، منافق(1) ، بيمار دل(2) و فاسق مي باشند. پيامبر صلي الله عليه و آله از عمل برخي از آنان بيزاري جسته است(3) وبرخي از آنان توطئه قتل پيامبر صلي الله عليه و آله را پايه ريزي كردند(4).

پس با وجود واقعيت هاي تاريخي و قرآني ، نمي توانيم حرف “من” را بيانيه بدانيم وهر كسي را كه داراي وصف هجرت و ياري پيامبر صلي الله عليه و آله بوده است مشمول آيه بدانيم. پس بايد “من” را تبعيضيه بدانيم. بنابر اين مراد از آيه چنين مي شود:

((خداوند از اعمال كساني از انصار ومهاجران كه هجرتشان و ياريشان به پيامبر مخلصانه بوده است ودر كردارشان پايداري نموده اند ، رضايت دارد)).(5)

گفتني است كه اين معنا بر برخي از آنان منطبق مي باشد؛ نه همه آنان واحتمال دارد كه آيه شريفه در شأن افراد معيني از اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله به هنگام نزول وحي ناظر باشد، لكن آنها را در ضمن سياق عام ذكر كرده است.

اما روايت: “خير القرون قرني” ، دلالتي بر مدعا ندارد ومي رساند كه حركت ديني و درجات ايماني انسان ها، بعد از در گذشت پيامبر صلي الله عليه و آله سير نزولي خواهد داشت . واين را نمي رساند كه حديث درباره منزلت اصحاب بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله است.

با سقوط اين دو دليل از حجيت ، ادعاي منزلت بزرگ براي صحابه در مكتب خلفا، بدون دليل مي ماند و از مصاديق غلو خواهد بود. در اين صورت پيروان مكتب خلفا ، نمي توانند منزلت خلفا را ملاك براي غلو قرار دهند وهر كسي كه زياده بر آن را قائل شد، او را به غلو متهم كنند.

2. مذهب اهل بيت عليهم السلام بر اين اساس پايه گذاري شده است كه ائمه عليهم السلام از سوي پيامبر صلي الله عليه و آله منصوب اند. آنان شارحان سنت نبوي وادامه دهنده رسالت آن حضرت هستند واين ادعا مبتني بر حقايق ثابتي… درميان مسلمانان است، مانند حديث غدير(6)، حديث منزلت(7) وحديث ثقلين(8). در اين صورت بايد منزلت آنان ، پايين تر از منزلت پيامبر صلي الله عليه و آله وبالاتر از منزلت مسلمانان باشد ودر محدوده اين دو مرز ، چيزي وجود ندارد كه بتوان آن را “غلو” ناميد . پس بهره مندي آنان از منزلتي پايين تر از منزلت پيغمبر صلي الله عليه و آله و بالاتر از منزلت مسلمانان، از ضروريات مذهب ما مي باشد. اين همان مقتضاي امامت آنان بر امت است واگر اين ويژگي را نداشته باشند، امامت براي آنان قابل تصور نيست.

تاريخ ، بهترين گواه بر اين است كه هر امامي از اهل بيت عليهم السلام ، برترين اهل زمان خويش در بعد علمي و عملي بوده است. منزلتي كه در چارچوب اين دو مرز است ، بايد با غلو به ستيزه جويي بپردازد وآن را دور بيفكند وآن را از مسير صحيح جدا سازد.

دانشمندان آنان، عصمت ، نص بر امامت، وصيت، الهام الهي، ولايت و… را كه مكتب اهل بيت عليهم السلام اين ويژگي ها را براي ائمه خود قائل است در كتاب هاي كلامي با استناد به آيات قرآن كريم وسنت پيامبر صلي الله عليه و آله اثبات مي كنند.

خداوند مي فرمايد:

{إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرً}(9)

خداوند فقط مي خواهد پليدي وگناه را از شما اهل بيت دور كند وشما را كاملا پاك سازد.

روشن است كه آيه شريفه، در صدد بيان ويژگي خاصي براي اهل بيت عليهم السلام است ونمي توان آن را همانند آيه شريفه: {وَلَكِن يُرِيدُ لِيُطَهَّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ …}(10) كه در صدد بيان صفت مشتركي براي همه مؤمنان است، تفسير نمود؛ زيرا در اين صورت آيه معناي خاص خود را كه با تأكيد بيان شده است، از دست مي دهد چراكه اهل بيت عليهم السلام قطعا از مؤمنان هستند؛ از اين رو آيه دوم شامل آنان نيز مي شود.

ممكن است سؤال شود: اگر مراد آيه اول، مضمون آيه دوم است، پس چرا خداوند آنان را با خطاب خاصي كه تنها ايشان را در برگيرد، مورد خطاب قرار داده است: {لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}؟

در پاسخ بايد گفت: ما دو نوع طهارت داريم؛ پاكي درجه پايين كه همه امت و از جمله اهل بيت عليهم السلام را در بر مي گيرد وپاكي درجه عالي يا عصمت و پاكي از گناهان با توانايي بر انجام آنها ، كه مختص اهل بيت عليهم السلام است.

اگر فخر رازي در تفسيرش(11) بر اساس همين آيه ، اعتقاد به عصمت وپاكي اهل حل وعقد پيدا مي كند؛ آيا شايسته نيست كه ما به عصمت اهل بيت عليهم السلام كه خداوند آنان را به ويژه گي درجه عالي پاكي اختصاص داده است، اعتقاد پيدا كنيم؟ به خصوص كه روايات فريقين، به صراحت دلالت دارد كه مراد از اهل بيت عليهم السلام ، فاطمه، علي ، حسن، حسين عليهم السلام مي باشد؛ نه همسران پيامبر صلي الله عليه و آله .

اما در مورد نص به امامت و وصيت درباره آن، دليل هاي روشني وجود دارد كه حديث غدير ، حديث ثقلين وحديث منزلت از آن جمله اند حديثي است كه تصريح مي كند: ((خلفاي بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله دوازده نفر مي باشند وهمه آنان از قريش اند)) . اين روايت، نه بر خلفاي راشدين تطبيق مي كند ونه بر خلفاي بني اميه ويا بني عباس؛ زيرا عدد دوازده بر هيچ كدام از آنان و هيچ گروه ديگري منطبق نيست.

كسي كه خواهان تفصيل بيشتري درباره اين موضوعات است، بايد به كتاب هاي معتبر، به خصوص كتاب المراجعات علامه سيد عبدالحسين شرف الدين، مراجعه كند.

3. در ميراث مكتب خلفا وصحابه ، نقل هاي فراوان تاريخي و روايي وجود دارد، كه معجزه و كراماتي را براي برخي از اصحاب و اوليا وحتي برخي از مردم عادي، ثابت مي كند؛ مانند: سخن گفتن زيد بن خارجه بعد از مرگ(12) ، ويا صحبت كردن يكي از انصار بعد از كشته شدن (13) ومطالب فراوان ديگر(14).

اگر مانند اين كرامات ومعجزه ها ، كار ممكني است وبراي برخي از انسان هاي عادي هم واقع شده است ، و اعتقاد به آنها غلو شمرده نمي شود؛ پس چرا اثبات همين ويژگي ها براي ائمه اطهار عليهم السلام كه شيعيان به آن اعتقاد دارند، غلو شمرده مي شود؟!

علاوه بر آن چه گذشت ، مكتب اهل بيت عليهم السلام داراي دو امتياز در اين زمينه مي باشد:

الف) اين ويژگي ها از صفات امامت است؛ زيرا امامت واسطه ارتباط مردم با خدا و پيمان الهي است. پس امامت براي همه ي افراد فراهم نمي شود؛ بلكه در افرادي محقق مي شود كه زمينه سازي لازم در آنها صورت گرفته تا بتوانند رسالت امامت را كه در امتداد وظيفه نبوت است، انجام دهند.

ب) اين ويژگي ها داراي دلايل محكم قرآني و روايي است؛ در حالي كه آنچه ديگران در اين باره نقل كرده اند ، بدون دليل مي باشد وحتي سند تاريخي ندارد. پس چگونه اعتقاد به آن صحيح خواهد بود؟

پس آيا اعتقاد به وجود اين ويژگي ها براي ائمه اطهار عليهم السلام غلو است، لكن اعتقاد به آن نقل هاي تاريخي غلو نيست؟!

—————————–

1. . منافقون: (63) ، تمام آيات.

2. . انفال: (8) ، 49؛ احزاب (33) ، 12 و 60.

3. . حجرات: (49) ،6.

4. . دلائل النبوة: ج5، ص256-259.

5. . تفسير الميزان: ج9، ص391-396.

6. .مسند احمد: ج1، ص135، ح642.

7. . الرياض النضرة: ج1، ص117، باب چهارم در مناقب امير المؤمنين علي×.

8. . مشكل الآثار: ج4، ص168.

9. . احزاب: (33)، 33.

10. . مائده: (5) ، 6.

11. . تفسير كبير: ج10، ص144.

12. . استيعاب: ج1، ص192؛ تاريخ ابن كثير: ج6، ص156.

13. . تاريخ ابن كثير: ج6، ص158.

14. . الغدير: ج11، ص103- 115( ذيل عنوان ” الغلو الفاحش”)

خلاصه ی بحث

1. قرآن وسنت، دلالت ندارند كه هر كسي كه داراي وصف صحابي باشد، از منزلت و مقامي خاص برخوردار است. اين مطلب چگونه مي تواند در ديني كه ملاك آن ايمان، عمل صالح و تقوا است ، معيار باشد؟

حال اگر كسي از همراهان پيامبر صلي الله عليه و آله ، اين معاني را در خود ايجاد كند وتا آخر عمر بر آنها محافظت نمايد، مستحق اين منزلت خواهد بود واگر چنين نباشد، شايستگي اين منزلت را نخواهد داشت.

پس اثبات اين منزلت ومقام، براي همه اصحاب ممكن نيست و بر طبق آنچه گذشت ، گروهي از اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله شايستگي آن را ندارند.

2. ثبوت اين منزلت براي برخي از اصحاب كه شايستگي آن را داشتند ، دلالت بر شايسته بودن آنان براي جانشيني رسول خدا صلي الله عليه و آله وتصدي رهبري امت اسلامي ندارد. ما مي بينيم كه پدري از فرزندش ، به سبب داشتن برخي ويژگي ها رضايت دارد؛ لكن در همان وقت او را شايسته تصدي سرپرستي خانواده نمي داند. پس رضايت از فردي ، مستلزم واگذاري شؤون رسالت و امت اسلامي به وي نمي باشد.

مكتب اهل بيت عليهم السلام اذعان دارد كه برخي از اصحاب، داراي فضايلي بوده اند ؛ لكن سرايت اين فضايل به هر كسي كه داراي وصف صحابي باشد، صحيح نيست و نمي پذيرد كه صرف داشتن اين فضيلت ها، موجب شايستگي منصب امامت و خلافت مي گردد . پس تعميم اين فضايل ، افراط و غلو است و اين كه اينها ملاك امامت و خلافت باشند، تفريط مي باشد.

3. مكتب اهل بيت عليهم السلام اعتقاد دارد كه امامت و خلافت بر اساس شايستگي هايي است كه انسان ، آنها را به دست مي آورد وبه لطف خداوند به او اضافه مي گردد. اين شايستگي ها، عصمت، نص بر امامت و وصيت بر آن وفضليت در علم مي باشند. پس غلو درباره فضايل مطرح نمي باششد؛ بلكه تنها مواظبت ومحافظت بر موقعيت آخرين رسالت آسماني است كه بعد از آن رسالتي وجود ندارد. بر اين اساس امام علي عليه السلام درباره اهل بيت عليهم السلام فرمود : ((كسي از اين امت، به آل محمد عليهم السلام قياس نشود و كسي با آنها مساوي قرار داده نشود… آنها اساس دين وستون يقين هستند… خصوصيات ولايت از آنان است و وصيت و وراثت درباره آنان مي باشد))(1).

—————————–

1. . نهج البلاغه: آخر خطبه دوم.