موسسه اندیشه ملل

موسسه اندیشه ملل

Search
Close this search box.

 ابوطالب، بزرگ مکه

فصل اول – ریاست ابوطالب

بشريت در عصر قبل از رسالت پيامبر اسلام، در بدترين و فجيع ترين شرايط عقب ماندگي مادي و فرهنگي به سر مي برد. ظلم و استبداد و خشونت همه جا را فراگرفته بود. قرآن كريم اين اوضاع آشفته را چنين بيان مي كند: {وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ}(1) اگر چه قبل از آن در گمراهي آشكار بودند.

در اين عصر، اوضاع و شرايط عرب ها، بهتر از ديگران نبود. آنها نيز در شرايط سخت تر و آشفته تري به سر مي بردند. جهل و خرافات و ظلم و ستم، از ظواهر حاكم بر همه جا بودند. جنگ، بهترين راه براي حل مشكلات بود و تمام كارهاي فرهنگي، قانوني و اقتصادي بر محور آن مي چرخيد. قوانين و احكام را طبقات قدرتمند و ثروتمند به نفع خويش وضع مي كردند و مستضعفان مجبور به اجراي آن بودند. براي مردم فقير، بردگان و زنان هيچ حياتي قائل نمي شدند.

عرب هاي قبل از اسلام، اهل كتاب و دين نبودند. تلاش وكوشش آنان صرف پرسش بت ها و اجنه و ملائكه مي شد و سعادت حال و آينده ي خود را از آنها مي خواستند. كاهنان و يهود در اين گرايش نقش موثري داشتند.

حضرت فاطمه زهرا عليها السلام حال و روز عرب قبل از اسلام را به صورت فشرده، چنين بيان مي كند: > امت ها در دين هايشان متفاوت شده بودند. در لبه پرتگاه جهنم قرار داشتند. بت ها را پرستش مي كردند و با وجود شناخت خدا، او را انكار مي كردند… . تاآن كه فرمود:

> آب گنديده و بدبو مي آشاميديد و لباس خشن مي پوشيديد. ذليل و خوار بوديد. در ترس و دلهره شبيخون ديگران به سر مي برديد. پس خداوند به وسيله پدرم محمد صلي الله عليه و آله شما را نجات داد و او سختي هاي زيادي را متحمل شد و در اين راه با شجاعان و گرگان عرب و سركشان اهل كتاب درگيرشد<.(2)

مكه شهري بود كه مهم ترين مركز ديني، تجاري و فرهنگي عرب به شمار مي رفت. باوجودي كه مركز ديني و سياسي بود، در منجلاب فساد فرهنگي، اقتصادي و سياسي به سر مي برد و وضع بهتري از سرزمين هاي ديگر نداشت.

كعبه را حضرت ابراهيم با كمك پسرش اسماعيل بنا نهاده بود و از آن زمان مركز ديني و يگانه پرستي شناخته مي شد. دعوت و رسالت حضرت ابراهيم عليه السلام از مكه به گوش جهانيان مي رسيد و از اين خانه ي توحيد بود كه نداي يكتاپرستي به همه ي عالم رسيد.

رياست و رفادت بر مكه و بيت الله الحرام، پس از حضرت ابراهيم به پسرش اسماعيل رسيد. اين سرپرستي تا هنگام كه نبت بن اسماعيل بن ابراهيم زنده بود، ادامه يافت. پس از آن قبيله ي جرهم رياست را به دست گرفتند. آنها دايي هاي فرزندان حضرت اسماعيل بودند. آنها بر سر تصاحب رياست مكه و بيت الله الحرام جنگ و خون ريزي هاي شديد با قبيله ي خزاعه داشتند و بالاخره قبيله ي خزاعه توانستند كه قبيله ي جرهم را شكست بدهند و رياست بر مكه و بيت الله الحرام را بر عهده بگيرند.

پس از آن كه پايه هاي قدرت ايشان محكم شد، رئيس قبيله ي خزاعه به نام عمروبن لحي خزاعي، بت پرستي را از شام به مكه آورد. بدين ترتيب بسياري از شاخص هاي فرهنگي و ديني مكه را تغيير داد. ارشادها، تعاليم و سفارش هاي او به صورت ديني درآمد كه قبيله اش بدان عمل مي كردند. او بر طبق هوا و هوس، آداب و رسومي را بنيان گذاري مي كرد. او بت هاي زيادي را در اطراف مكه نصب كرد. بت هبل را از سرزمين موصل آورد و آن را در وسط مكه نصب كرد. او بسياري از احكام دين ابراهيم را تغيير داد. او اولين كسي بود كه اكل ميته را حلال كرد، در حالي كه قبايلي كه از فرزندان اسماعيل بودند، اكل ميته را حرام مي دانستند و از آن اجتناب مي كردند. عمروبن لُحي گمان مي كرد كه خداي متعال راضي به تحريم اكل ميته نمي شود و مي گفت:

چگونه است كه آنچه را خدا مي كشد، نمي خوريد، اما آنچه را خودتان مي كشيد. مي خوريد؟!(3)

او مي گفت كه خداوند، زمستانش را در طائف در كنار بت لات و تابستانش را پيش بت عزي مي گذارند! قبيله اش از او اطاعت كرده و سخنانش را تصديق مي كردند، زيرا در ايام موسم حج، آنها را اطعام مي كرد و به ايشان لباس مي داد و بي پناهان را پناه مي داد و براي آنها در حدود هزار شتر مي كشت آنها به همين صورت بت ها را عبادت مي كردند و از آنها كمك و راهنمايي مي خواستند تا اين كه قصي بن كلاب از اجداد حضرت محمد صلي الله عليه و آله و از فرزندان حضرت ابراهيم كه همراه مادرش در شام به سر مي برد، به جزيرة العرب آمد(4). او قريش را تجهيز و تشويق كرد تا عليه خزاعه قيام كنند. آنها از وي اطاعت كردند و سپاه قدرتمندي تشكيل دادند. او خودش را براي سرپرستي بيت الله الحرام مستحق تر مي دانست، زيرا قريش از قبيله خزاعه به اسماعيل نزديك تر بودند.

او پس از جنگ و خون ريزي هاي فراوان توانست كه خزاعه را از مكه دوركند.(5) پس از شكست خزاعه، قصي به ايجاد وحدت بين قريش پرداخت. او سعي كرد كه افكار و عقيده هاي مختلف را در جهت وحدت سوق دهد و براي همين به وي لقب الجامع لقريش، يعني جمع كننده ي قريش دادند.(6)

پس از آن كه قصي، رئيس قريش شد، دستور داد تا مردم خانه هاي خود را در اطراف كعبه بسازند و درب هاي منازل خود را در جهت كعبه قرار دادند. پس از آن كه هر دربي به يك قبيله نسبت داده مي شد، مثل باب بني شيبه، باب بني سهم، باب بني مخزوم و باب بني جمح.

قصي، دارالندوة را بنا نهاد تا محلي براي مشورت و تصميم گيري باشد. او اولين مرد از بني كنانه بود كه حكومت و رياست را بر عهده مي گرفت و اولين كسي بود كه در مزدلفه آتش روشن مي كرد تا مردم به هنگام كوچ از عرفات، آن را ببينند.

قصي با اين اقدامات، جايگاه رفيعي در مكه پيدا كرد. به گونه اي كه تمام مناصب مكه از قبيل پرده داري، آب دادن به حجاج، بستن پرچمداري جنگ، رهبري و… را بر عهده گرفت.

قصي دو پسر به نام هاي عبدالدار و عبدمناف از خويش باقي گذاشت. او سقايت و رياست را به عبدمناف و پرده داري كعبه را به عبدالدار داد.

پس از مرگ اين دو برادر، فرزندان عبدمناف اين مسئوليت ها را برعهده گرفتند. اين ها شريف ترين و اصيل ترين خانواده ي قريش بودند. آنها عبارت بودند از: هاشم، مطلب، عبدشمس و نوفل. همه اين برادران توافق كردند كه رياست و نظارت بر تمام اين امور، بر عهده ي هاشم باشد.(7)

هاشم، امور مربوط به پرده داري و رياست را كه جدش قصي بنيان گذاري كرده بود، به بهترين وجه انجام مي داد. هنگامي كه موسم حج فرا مي رسيد، او در ميان قريش اعلام مي كرد: اي جماعت قريش، شما همسايگان خانه ي خدا هستيد. به زودي زائران بيت الله الحرام به سوي شما مي آيند. آنها مهمانان خدا هستند و شما ميزبان آنان هستيد. اين ها بهترين مهماناني هستند كه خداوند پذيرايي از ايشان را مخصوص شما گردانيده است.

هاشم در هر سال مال فراواني را صرف مي كرد و مشك هاي زيادي را فراهم مي كرد تا زائران بيت الله الحرام از آنها استفاده كنند. او در مكه، مني، مزدلفه و جُمح مردم را اطعام مي كرد و به ايشان نان و گوشت و روغن و آرد گندم مي داد و به آنها آبرساني مي كرد و از اين رو هاشم ناميده شد.(8)

بعد از وفات عبدشمس، برادر هاشم، اميه نسبت به هاشم، حقد و كينه ي شديد ميورزيد و براي همين جنگ سردي را عليه او به راه انداخته بود و سعي مي كرد كه جايگاه و موقعيت هاشم را در ميان قريش خدشه دار كند. او سعي مي كرد كه همانند هاشم، قريش را اطعام كند، اما به خاطر ذاتِ خسيس و خباثتش نتوانست كه به مقام و موقعيت هاشم برسد. براي همين مردم او را مورد ملامت و شماتت قرار مي دادند. در نتيجه حقد و كينه ي وي نسبت به هاشم شديدتر شد.(9)

در شبي از شب ها، هاشم اميه را فراخواند و گفت:

من از تو بزرگترم و حقي برگردن تو دارم. شنيده ام كه اهداف و آرزوهايي داري و درباره ي من بدگويي مي كني. از خدا بترس و درباره ي من بدگويي نكن.

اميه با حماقت و سبك سري جواب داد:

من چيزي جز حقيقت نگفته ام. بزرگ قريش تبسمي كرد و گفت: شرافت و بزرگي من، شرافت تواست و اگر بخواهي آن را خدشه دار كني، عزيز نمي شوي.

يك بار اميه با هاشم بر سر مسابقه شترسواري شرط گذاشت. به اين ترتيب كه هر كس ببازد، پنجاه شتر قرباني كند و ده سال مكه را ترك كند. او گمان مي كرد كه با اين كار از دست هاشم خلاص مي شود و خودش رياست را برعهده مي گيرد. آنها، كاهن خزاعي، جد عمرو بن حمق را حكَم ميان خويش قرار دادند كه نتيجه به نفع هاشم تمام شد و اميه در مقابل سيد قريش شكست خورد.

پس از اتمام مسابقه، هاشم شتر را نحر كرد و گوشت آن را بين حاضران تقسيم كرد. و اميه به شام رفت و ده سال در آنجا اقامت  گزيد.(10)

اميه، خودش به تنهايي نمي توانست كه با هاشم هماوردي كند، بلكه از حمايت بني عبدشمس برخوردار بود. او فردي زناكار بود. يك بار متعرض زني از بني زهره شده بود. مردي از بني زهره او را به اين علت، باشمشير زده بود. به دنبال آن، بني اميه و هم پيمانان ايشان تصميم گرفتند كه بني زهره را از مكه اخراج كنند، اما نتوانستند.

اميه در جاهليت، عمل زشتي را مرتكب شد كه هيچ يك از عرب ها چنين كاري نكرده بودند. او يكي از زنان خودش را در زمان حيات خودش به ازدواج پسرش ابوعمروبن اميه درآورد.(11)

بعد از وفات هاشم و برعهده گرفتن رياست و پرده داري كعبه به وسيله ي پسرش عبدالمطلب، اميه به دشمني با وي پرداخت. خصومت و دشمني آنها همچنان ادامه داشت تا اين كه عبدالمطلب پيشنهاد كرد كه يك مسابقه ي اسب سواري برگزار كنند و هر كدام كه شكست خوردند، تاوان سنگيني بپردازند. عبدالمطلب مي خواست كه اميه را چنان تحقير كند كه دست از حقد و دشمني اش بردارد.(12)

او شرط اين مسابقه را صد شتر و ده غلام و ده كنيز و يك سال تبعيد قرار داد و علاوه بر آن شرط كرده بود كه موي جلوي سر شكست خورده، بايستي تراشيده شود.

اسب هاي مسابقه آماده شده بودند. عده اي زياد جمع شده بودند تا اين مسابقه را از نزديك ببينند. عبدالمطلب بسيار آرام و مطمئن بود و به خودش اطمينان داشت و به آنچه پيش خواهد آمد، راضي بود. لحظه اي خنده از لبانش دور نمي شد. مردم ديدند كه اسب عبدالمطلب زودتر از اسب اميه به خط پايان رسيد. بدين ترتيب عبدالمطلب برنده شد.(13)

تفاخر عبدالله بن جعفر با يزيد در حضور معاويه بر صحت اين واقعه ي تاريخي دلالت مي كند، در تاريخ آمده است كه عبدالله به يزيد گفت: به واسطه كدامين جد و آباءت بر من تفاخر مي كني؟ آيا به جنگي كه آن را اراده كرديم و پيروز شديم يا به اميه اي كه بر او غالب شديم يا به عبدشمسي كه كفالت او را بر عهده گرفتيم؟!

اين سخن را عبدالله بن جعفر در مقابل معاويه به يزيد گفت و معاويه به تفاخر وي اعتراف كرد و به يزيد دستور داد كه هيچ گاه با بني هاشم مفاخره نكند، زيرا آنان افرادي هستند كه نسبت به گذشته ي خود جاهل نيستند.

عبدالمطلب كه بعد از پدرش هاشم و پس از عمويش مطلب(14) سيادت قريش را به دست گرفته بود، داراي سجايا و صفات اخلاقي ويژه اي بود كه به او، شايستگي اين كار را مي داد. او پسر همان هاشمي بود كه مردم را به هنگام گرسنگي، سير كرده بود و به اين وسيله قريشيان فقير و گرسنه را بي نياز و سير گردانيده بود، زيرا اموال قريش و غيرقريش كه در مكه ساكن بودند، از نتايج كوچ هاي تابستاني و زمستاني بود كه هاشم آن را بنيان نهاده بود.

 

بقیه مطالب در دانلود فایل می باشد .

 

 

برای داشتن فایل به صورت رایگان از طریق تماس با ما در ارتباط باشید.