موسسه اندیشه ملل

موسسه اندیشه ملل

Search
Close this search box.

بداء در قرآن کریم    


بحث ((بداء)) از جمله مسائل مهم كلامي است كه بحث گسترده اي را در ميان دانشمندان علم كلام بر جاي نهاده است وبه همين دليل حاوي نكات دقيق وحساس مي باشد.

((بداء)) در لغت به معناي آشكاري بعد از پنهاني است و در گفت وگو هاي عاميانه در مورد عوض شدن نظر، فكر، اهداف ومقاصد به كار برده مي شود؛ مثلاً مي گويند: نظرش چنين بود، سپس برايش بدا حاصل شد. روشن است كه بدا به اين معنا در درون خود يك جهل گذشته، ويك علم جديد دارد وهر دو از خداي تعالي منتفي است؛ زيرا علم خداي سبحان ذاتي بوده و از جهل گذشته مُبرّا است.

اگر در معناي لغوي ((بداء)) دقت كنيم مي بينيم كه از دو عنصر تركيب يافته است:

1 ـ جهل گذشته وعلم فعلي.

2 ـ عوض شدن نظر، اغراض واهداف، به تبعيت از علم فعلي.

حال كدام يك از دو عنصر ياد شده با توحيد سازگار نيست؟ اولي يا دومي ويا هر دو؟

آيا امكان دارد كه آنها را از هم جدا سازيم ؛ به اين شكل كه

عوض شدن وتغيير از جهل گذشته وعلم فعلي برگرفته نشده باشد؟.

نسبت به عنصر اوّل (جهل گذشته) بايد گفت كه اين عنصر با توحيد سازگار نيست وهيچ مسلماني نسبت جهل به خداي سبحان را نمي ­­پذيرد، ونيازي به بيان آيات وروايات در اين مورد نيست.

نسبت به عنصر دوم نيز گفتني است كه اگر عوض شدن لازمه ي ذاتي وجود جهل گذشته وعارض شدن علم فعلي باشد، در اين صورت هم با توحيد سازگاري ندارد و همان گونه كه جهل با توحيد ناسازگاراست، هر عوض شدن وتغيير ناشي از جهل نيز با توحيد ناسازگار مي باشد. واگر عوض شدن لازمه ي ذاتي جهل گذشته وعارض شدن علم فعلي وبر گرفته از آن جهل نباشد وتنها از عوامل ديگري گرفته شده باشد، در اين صورت با توحيد ناسازگار نخواهد بود.

­پس عوض گشتن رأي ونظر، از لوازم ذاتي آشكار شدن علم و از بين رفتن جهل است وبنابر اين فرض، همان گونه كه نسبت دادن جهل به خداي تعالي ممكن نيست، نسبت دادن عوض شدن رأي ونظر به خداي سبحان نيز ممكن نمي باشد.

اصولاً نسبت دادن خود مفهوم رأي ونظر به خداي سبحان ممكن نيست، تا چه رسد به عوض شدن وتغيير آن؛ چرا كه اين مفهوم وابسته به مفهوم به دست آوردن وكسب كردن علم است وعلم الهي به دست آوردني وكسب كردني نيست تا گفته شود اين نظر ورأي خداوند است؛ بلكه تنها علم ذاتي است كه به ذات باري تعالي وابسته است.

بعد از روشن شدن ­­پرسش، در صدد هستيم با مراجعه به قرآن به دست

آوريم كه آيا در آن آيه اي يافت مي شود كه تغيير وجا به جايي در يكي از دستورها، يا يكي از ابعاد را به خداي سبحان نسبت داده باشد.

برخي در مقام پاسخ بر آمده و با عجله گفته اند: طبق آيات شريفه ي {وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا}(1) و {وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا}(2)، قرآن كريم هرگونه تغيير وجا به جايي را از خداي سبحان مردود دانسته است.

ولي اين پاسخ كافي نيست؛ چرا كه حقيقت قرآن بر گرفته از تمام قرآن است هر مسأله اي كه تنها از يك بعد معين گرفته شده باشد، فقط نيمي از حقيقت آن را به تصوير كشيده است. اين جواب هم نيمي از حقيقت را بيان مي كند؛ چون تنها از يك بعد قرآن كريم بر گرفته شده است؛ حال آن كه قرآن كريم، بعد ديگري دارد كه تغيير وجا به جايي را به خداي سبحان نسبت داده است :

{يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ}(3)؛ يعني: ((خدا هر چه را بخواهد محو، وهر چه را بخواهد اثبات مي كند، و ام الكتاب (لوح محفوظ) نزد او است)) ونيز:

{إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ} (4)

((خداوند سرنوشت هيچ قوم (وملّتي) را تغيير نمي دهد، مگر آن كه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند)).

­پس آيه ي اول دلالت دارد كه خداوند محو واثبات مي كند و آن كنايه از تغيير وجا به جايي است؛ ولي آيه دوم صريحاً مي فرمايد: هنگامي كه مردم خودشان خواستار تغيير آن باشند، خداوند حال آنان را تغيير مي دهد. پس وضعيت اقتصادي وسياسي مردم، از مقدرات الهي است كه اگر مردم خواستار تغيير آن باشند، قابل تغيير است. هم چنين وضعيت فرهنگي، از شرك به ايمان و از گمراهي به هدايت، قابل تغيير است.

پس دوگونه تغيير داريم:

1 ـ تقدير الهي براي حالات مردم در طاعت؛

2 ـ تقدير الهي براي حالات مردم در معصيت.

اگر مردم طاعت را بپذيرند، تقدير اوّل بر ايشان جاري مي گردد واگر معصيت را بپذيرند، تقدير دوم براي آنان اجرا مي شود. آنچه كه در برخي از آيات، در مورد تأثير بعضي از اعمال در روزي، سرنوشت ها وآزمايش ها بيان شده، از اين قبيل است.

مسلمانان در اين مطالب اختلافي ندارند. تنها در معناي لغوي ((بداء)) ـ كه ناسازگار با توحيد است ـ اختلاف وجود دارد. گفتني است كه ((بداء)) ـ ،نسبت دادن جهل به خداي سبحان نيست؛ بلكه به اين معنا است كه خداوند به دليل خاصي براي بنده اش چيزي را مقدر مي فرمايد. سپس طبق دليل ديگري، تقديرش را عوض مي كند ونتيجه آن عمل خاصي است كه از بنده صادر شده است. ودر هر دو صورت، اين تغيير وتبديل وابسته به علم گذشته خداوند است.

حال اگر مخالفان از اين معنا آگاه باشند، خواهند دانست كه آن، مورد اتفاق همه ي مسلمانان است واختلاف تنها لفظي مي باشد.

در اين زمينه علامه سيد عبد الحسين شرف الدين گفته است: ((دعواي بين ما واهل سنت در مورد اين مسأله لفظي است… اگر آنان در اختلاف درباره اين مسأله پافشاري كنند وبه دليل اطلاق لفظ بدا آن را جايز ندانند؛ ما در مقابل حكم آنان سر فرود مي آوريم. اسم آن را هر طور كه مي پسندند عوض كنند، و در مورد برادران مؤمنشان از خدا بترسند))(5).

شيخ مفيد (ره) نيز مي گويد: ((در مورد اطلاق لفظ بدا (گفتني است كه) من باشنيدن از آنها كه واسطه بين بندگان وخدا هستند، بدان رسيدم و اگر چيزي در اين مورد از ايشان نمي رسيد، آن را صحيح نمي دانستم؛ همان گونه كه اگر ايشان نگفته بودند كه خدا غضبناك مي شود، خشنود مي گردد، دوست مي دارد وتعجب مي كند، هرگز آن را براي خداي سبحان جايز نمي دانستم؛ ولي از زماني كه آن را از ايشان شنيدم طبق يك سري معاني ـ كه عقل از درك آنها ابا ندارد ـ به آن رسيدم. بين من و همه مسلمانان در اين مورد اختلافي نيست وكسي كه با آنها اختلاف دارد، تنها در لفظ اختلاف دارد؛ نه غير آن، ودليل خود را در مورد اطلاق آن با چيزي توضيح دادم، كه كلام در برابر آن كم وكوتاه است. آنچه بيان شد تمام مذهب اماميه است وهر كس كه از نظر مذهبي از آن فاصله بگيرد، تنها آنچه را كه در اسم آن وجود دارد منكر شده است نه معناي آن را))(6).

امام صادق عليه السلام در تفسير آيه شريفه: {يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ} فرموده است: ((هر آنچه كه خدا آن را بخواهد قبل از آن كه آن را انجام دهد در (خزانه ي) علمش وجود دارد، هيچ چيزي براي او آشكار نمي شود؛ مگر آن كه در (خزانه) علمش بوده است. براي خدا چيزي از روي جهل، آشكار نمي شود))(7).

ونيز فرموده است: ((هر كس اعتقاد دارد، چيزي كه براي خداي عزوجل آشكار مي شود، در گذشته آن را نمي دانسته، از او بيزاري بجوييد))(8).

مهمترين دلايل اماميه در مورد مسأله ((بداء)) عبارت است از:

1 ـ آيات قرآن: خداوند مي فرمايد:

{يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ}(9)

((خدا هر چه را بخواهد محو، و (هرجه را بخواهد) اثبات مي كند واُم الكتاب (لوح محفوظ) نزد او است)).

ونيز مي فرمايد: {يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ}(10)

((تمام كساني كه در آسمان ها وزمين هستند، او تقاضا مي كنند، واو هر روز در شأن وكاري است)).

2ـ مسأله نسخ در تشريع: نسخ در تكوين، مثل نسخ در تشريع است. وبدا نسخ تكويني ونسخ ((بداء)) تشريعي است. نسخ در تشريع در بعضي از مسائل (مثل تغيير قبله از مسجد الاقصي به سمت كعبه ي معظمه) ثابت مي باشد وهيچ يك از مسلمانان در آن مخالفتي نكرده اند، وهيچ يك از آنان آن را مخالف علم ازلي خداي تعالي، ومستلزم ثبوت جهل گذشته او ندانسته اند. بدا نيز تغييري در احكام تكوين است؛ بدون اين كه جهل گذشته خدا لازم آيد، وبدون اين كه مخالف علم ازلي خداي سبحان باشد.

حال اگر كسي بر بدا اشكال كند، اشكال او بر نسخ نيز وارد مي شود، وآنچه كه در پاسخ به اشكالات نسخ داده اند، مي توان همه آن را ـ بدون اين كه كوچك ترين فرقي بين آن دو باشد ـ در مورد بدا بيان كرد.

در اين صورت اشكال بر بدا، تكرار همان اشكالي است كه يهوديان در مورد نسخ در تشريع گفته اند (آنها نسخ را باطل ونسبتش را به خداي سبحان غير ممكن مي دانند). در اين جا، همان پاسخي كه دانشمندان اسلام در مورد اين اشكال بيان داشته وامكان نسخ در تشريع را ثابت نموده اند ـ بدون اين كه اشكالي در مقام مقدس ربوبي پيش آيد ـ مي توان همان را در مورد نسخ در عالم تكوين وتدبير نيز بيان كرد.

3 ـ تأثير اعمال در سرنوشت انسان:

اين امر يك حقيقت قطعي قرآني است كه علاوه بر آن. در سنت نبوي نيز مورد تاكيد قرار گرفته است. در اين باره گفتني است كه اعمال انسان از ايمان وشرك، طاعت ومعصيت، نيكي به پدر ومادر عقوق آنها، انفاق بر مستمندان وجلوگيري از آن، صله ي رحم وقطع رحم و… در روزي وبركت وطول عمر وخوشبختي مؤثر هستند.

قرآن كريم اين مسائل را بارها ياد آورشده وسنّت هم آن را تائيد كرده است. خداوند مي فرمايد:

{إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ}(11)؛

يعني: خداوند سرنوشت هيچ قوم (وملتي) را تغيير نمي دهد، مگر آن كه آنان آنچه را در خودشان است، تغيير دهند.

منكران بدا بايد بدانند كه نتيجه ي انكار آن، انكار اين گونه حقايق روشن است، واگر به آن ايمان داشته باشند، همان چيزي است كه اماميه نام آن را بدا گذاشته است.

((بداء)) از ديدگاه دانشمندان شيعه:

آنچه گذشت معناي بدا از نظر دانشمندان شيعه در گذشته وحال است.

شيخ مفيد (ره) مي گويد: ((راه (اثبات) نظريه ي اماميه در مورد بدا

شنيدن (دليل نقلي) است؛ نه تعقّل (وفكر كردن) معناي آن حدوث و پيدايش يك نظر و روشن شدن چيزي نيست كه از خدا مخفي بوده باشد. بلكه تمام كارهايي كه در آفرينش براي او آشكار شده، پيش از آن كه به وجود آيد هميشه براي او معلوم بوده است))(12).

شيخ طوسي (ره) مي گويد: ((حقيقت بدا در لغت آشكار شدن است، و به همين دليل مي گويند: ((( بدا لنا سور المدينه))؛ يعني، ديوار شهر براي ما آشكار شد و: ((بدا لنا وجه الرأي))؛ يعني، دليل نظريه براي ما آشكار شد. و در صورتي كه اين لفظ به خدا نسبت داده شود ، بايد گفت كه نسبت دادن قسمتي از آن به خدا جايز است وقسمتي از آن جايز نيست. اما آنچه جايز است آن است كه: خود نسخ را برساند و نسبت دادن آن به خدا يك نوع توسعه ودر معني است. وهر آنچه كه از امام صادق عليه السلام وامام باقر عليه السلام روايت شده كه شامل نسبت دادن بدا به خداي تعالي مي باشد، به اين معنا است؛ نه معنايي كه نسبت دادن آن به خداوند جايز نيست (مثل تحصيل علمي كه قبلاً آن را نداشته است).

و دليل اطلاق اين لفظ بر خداي متعال تشبيه است؛ يعني، آنچه كه دلالت بر نسخ دارد وبوسيله آن براي مكلفان چيزي آشكار مي شود كه سابقاً آشكار نبود وعلمي از آن را به دست آنان مي دهد، كه قبلاً به دست آنها نرسيده بوده؛ آن را ((بداء)) نام نهاده اند(13).

سيد عبد الله شبر مي نويسد: ((بدا داراي معانيي است كه (نسبت دادن) بعضي از آن معاني به خداوند جايز است و برخي جايز نيست. بدا با فتحه ومد مي باشد وبيشترين چيزي كه در لغت به آن اطلاق شده، آشكار شدن چيزي بعد از پنهاني آن وبه دست آوردن علم بعد از جهل است. وهمه ي امت ـ جز تعدادي غير قابل توجه ـ بر ممنوع بودن (نسبت) آن به خداوند اتفاق نظر دارند. وهر كس آن را به شيعه اماميه نسبت دهد، بر آنان دروغ بسته است وشيعيان اماميه از آن بيزارند))(14).

سيد شرف الدين موسوي مي گويد: ((خلاصه ي آنچه كه شيعه در اين مورد مي گويد اين است كه: خداوند از بيماري مي كاهد وگاهي بر آن مي افزايد، وهمين طور است، اجل (مرگ)، سلامتي، بيماري، خوشبختي، بدبختي، سختي ها، مصيبت ها، ايمان، و كفر و ديگر چيزهايي كه آيه شريفه ي: {يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ}(15) شامل آن مي شود. آنچه (گفته شد) همان مذهب عمر بن خطاب، ابن مسعود، ابي وائل وقتاده است وجابر آن را از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت نموده است.

بسياري از گذشتكان دعا نموده ودر پيشگاه خدا تضرع مي كردند كه آنان را از سعادتمندان قرار دهد و اين (مطلب) در دعاهاي ائمه ي ما به تواتر رسيده است. در روايات زيادي وارد شده است كه صدقه دادن، نيكي به پدر ومادر و انجام (كارهاي) نيك، شقاوت را به سعادت تبديل مي كند و بر طول عمر مي افزايد.

ابن عباس گفته است: ((دوري كردن از مقدرات سودي ندارد؛ ولي

خدا به وسيله ي دعا آنچه از مقدرات را بخواهد محو مي كند)) واين همان ((بداء)) است كه شيعه بدان اعتقاد دارد. شيعيان آن را به علت مشابهت ـ مجازاً ـ بدا ناميده اند پس دعواي بين ما واهل سنت لفظي است، وبدا به آن معنايي كه شيعه مي گويد وما بيان داشتيم، مورد اعتقاد همه ي مسلمانان است))(16).

شيخ آقا بزرگ تهراني مي نويسد: ((معناي بدا در لغت آشكار شدن نظريه اي است كه سابقاً نبوده است وصحيح دانستن چيزي است كه قبلاً معلوم نبوده وبعد معلوم شده است. اين معنا براي همه ي انسان ها امكان پذير است؛ ولي نسبت به خداي تعالي محال است. چرا كه مستلزم پيدايش اين نظريه است كه او اول بدان جاهل بوده ويا از انجام آن ناتوان بوده است، حال آن كه خداي تعالي از هر دوي آنها منزه است.

پس بدا در اعتقاد اماميه بدان معنا است كه بايد همه ي مسلمانان به آن اعتقاد داشته باشند؛ چرا كه در مقابل يهودياني هستند، كه مي گويند: خداي تعالي از كارها فارغ شد وديگر براي او امر جديدي رخ نمي دهد و مي گويند: {يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ}(17) ويا (در مقابل) كساني (اند كه از سخنان يهوديان پيروي نموده ومعتقد شده اند كه: خداي تعالي همه ي موجودات را به وجود آورد ويك دفعه آنها را ايجاد نمود… پس بعد از ايجاد ابتدايي، ديگر چيزي از او پيدايش نمي يابد ويا (در مقابل) كساني (اند كه به عقول ونفوس فلكي معتقدند ومي گويند: خداي تعالي عقل اول را آفريد وسپس از حوزه ي ملكيت خود خارج ساخت و عقول ديگر در آن تصرف مي نمايند. ­پس بر هر مسلماني با بسته است كه اين سخنان را (از ساحت خداي تعالي) پيراسته سازد وبه آيه ي شريفه {كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ}(18) معتقد باشد))(19).

 

—————————–

1. . فاطر: 43.

2. . الاحزاب: 62.

3. . الرعد: 39.

4. . رعد: 11.

5. . اجوبه مسائل جار الله: 79.

6. . اوائل المقالات: ص 92 ـ 93.

7. . بحار الأنوار: ج4، ص 111، ح 63.

8. . همان: ح30.

9. . الرعد: 39.

10. . الرحمن: 29.

11. . رعد: 11.

12. . تصحيح اعتقادات الاماميه: ص 66 ط دار المفيد.

13. . عدة الاصول: ج 2 ، ص 29.

14. . مصابيح الانوار: ج 1 ، ص 33.

15. . رعد: 39.

16. . اجوبه مسائل جار الله: ص 101 ـ 103.

17. . يعني: « دست خدا بسته است», مائده : 64.

18. . الرحمن: 39.

19. . الذريعه: ج 3 ، ص 51 ـ 53 .

نقش بداء در اعتقاد و تربیت سازنده

از آنچه گذشت، روشن شد كه نزد همه ي مسلمانان، بدا يك مفهوم متداول قرآني است وشيعيان اماميه با ديگر مسلمانان ـ جز در نام گذاري كه از آن اشتباهاً نسبت جهل به خداي سبحان فهميده مي شود ـ هيچ تفاوتي ندارند. وصحيح نبودن اين نسبت نيز روشن شد. آنچه اينك براي ما مهم است، توجه به بعد ديگر بحث است وآن اهميت نظريه ي بدا نسبت به عقايد يك مسلمان مي باشد.

افكار و انديشه ها از جهتي بر اساس پايه هاي علمي و دلايل منطقي آن و از جهت ديگر بر اساس فايده وثمره آن سنجيده مي شود.

در مورد موضوع بدا، گاهي با حالت سؤال مي پرسند: اگر دوره ي آفرينش (وتصميم) اوّل به واقع نمي رسد، ودر نهايت لغو مي شود پس خبر دادن از آن، چه فايده اي دارد؟! در اين صورت نتيجه ي اعتقاد به بدا چيست؟

پاسخ اين است كه اعتقاد به بدا از دو نظر داراي اهميت است: از نظر عقيدتي و از نظر تربيتي.

1- از نظر عقیدتی

علاّمه مجلسي در اين باره مي نويسد: (( (ائمّه عليهم السلام ) در مورد بدا، سخن را به نهايت رسانده اند تا پاسخي به يهوديان باشد كه مي گويند: خدا از كارها ونظام آفرينش فارغ شده است هم چنين پاسخي به معتزله باشد كه مي گويند: خداوند موجوداتي مثل معدنها، گياهان، حيوانات وانسان ها را ـ همان گونه كه الان وجود دارند ـ يك دفعه آفريد. وآفرينش آدم پيش از آفرينش فرزندانش نبوده و پيشي گرفتن آنها، تنها در آشكار شدن آنان بوده است؛ نه در خلقت و ايجادشان. آنان اين سخن را از فلاسفه اي گرفته‌اند كه معتقد به عقول و نفوس فلكي اند و مي گويند: خداوند جز در عقل اوّل اثر واقعي ندارد. آنان خدا را از ملكش عزل مي دانند وحوادث را به خودشان نسبت مي دهند نه خداي عز وجل))(1).

از اين گفتار روشن مي شود كه سفارش هاي فراوان ائمه عليهم السلام بر بدا، به خاطر اين است كه هر انديشه اي كه قدرت خدا وخواست او را در حد ومرز خاصي محدود مي سازد، باطل نموده، وثابت بكند كه قدرت الهي از هر جهت حقيقتي مطلق است؛ حتي از جهت تقديري كه خود خداي تعالي آن را در عالم تكوين، خلقت، تدبير و ربوبيت مقدر مي فرمايد. تقدير الهي نسبت به اين مقدرات، او را در مقابل آن بي اراده وبي اختيار نمي كند.

هم چنين آنان در ضمن بيان تقدير الهي ـ كه لوح محفوظ و تغيير

ناپذير در باره ي آن وجود دارد ـ، بدا را مطرح كرده اند وبدين گونه بر اراده واختيار انسان و لوح محو واثبات كه خداي سبحان آن را از آغاز به تبع اعمال دنيوي انسان مقدر فرموده ـ تاكيد نموده اند.

گويا اعتقاد به بدا براي تكميل نمودن اعتقاد به قضا وقدر است تا زياده گويي وافراط را از عقيده ي قضا وقدر بر طرف سازد و به معناي اين نباشد كه اختيارات را از خداي سبحان وانسان برگيرد. بايد عقيده به قضا وقدر را به وسيله ي بدا تكميل نمود. بدا تاكيدي است بر اين كه تقدير به مرزي نمي رسد كه اختيار را از خدا وانسان سلب نمايد.

—————————–

1. . بحار الانوار: ج 4 ، ص 129 ـ 130 چ تهران.

2- از نظر تربیتی

اعتقاد به بدا داراي اثر تربيتي سازنده اي در زندگي انسان است. علامه مجلسي (ره) در بحث ((دلايل سفارش ائمه عليه السلام به بدا)) مي فرمايد: ((ائمه عليه السلام ، آن (اعتقاد يهود) را منتفي دانسته وثابت كردند كه خداي تعالي در هر روزي در يك مقام است؛ از قبيل از بين بردن يكي وايجاد كردن ديگري، ميراندن كسي وزنده كردن ديگري واز اين قبيل… تا اين كه بندگان تضرع به درگاه خدا و، درخواست از او، پيروزي از او ونزديكي به او را به وسيله آنچه كه دنيا وآخرتشان را اصلاح مي كند ترك نكنند و نسبت به صدقه دادن به فقيران، صله ي رحم، نيكي به پدر ومادر و نيز خوبي ونيكي كه در مقابل آنها وعده ي طول عمر وزياد شدن روزي داده شده، اميدوار باشند.

وعقيده به بدا از اين نظر، با ايجاد اعتقاد به توبه وشرايط قبولي آن، نزد

خداوند مساوي است. پس همان گونه كه توبه در جهت سازندگي انسان، جلوگيري از يأس ونوميدي، گشودن درب آرزو اميد وايجاد روحيه ي تغيير وآمادگي براي اصلاح (بشر) اثر مثبت دارد، بدا اين اثرات را در زندگي انسان به جاي مي گذارد. بلكه بدا از لوازم توبه واعمالي مانند آن است.

از لوازم توبه اعتقاد به اين است كه قلم خداي سبحان، هنوز در لوح محو و اثبات خشك نشده است و او مي تواند آنچه را بخواهد محو يا اثبات كند. وبر اساس آنچه كه بنده خود را به مكارم اخلاق واعمال شايسته مي آرايد ويا دست به اعمال ناشايست مي زند، هر كه را بخواهد خوشبخت وهر كه را بخواهد بدبخت مي كند.

مشيت الهي گزافه اي نيست كه تابع دليل حكيمانه اي نباشد، بلكه اگر بنده، توبه كند و واجبات را به جا آورد و به حقايق الهي چنگ زند، از صفوف اشقيا خارج وبه شمار سعادتمندان مي پيوندد…

در پرتو آنچه گذشت، مي توان سخن ائمه عليه السلام را فهميد كه مي فرمايند:

((خدا به هيچ چيزي همانند بدا پرسش نشده است))(1) و : ((خداي عزوجل به هيچ چيزي همانند بدا بزرگ داشته نشده است))(2)

و: ((خدا هيچ پيغمبري را بر نگزيد مگر آن كه در او سه صفت باشد: اقرار به بندگي وراندن شريكان واين كه خدا هر آنچه بخواهد مقدم مي دارد وهر آنچه بخواهد به تأخير مي اندازد)).

—————————–

1. . اصول كافي: ج 1، ص 146, كتاب توحيد, باب بداء.

2. . همان: ص 147.

پرسش هایی درباره ی بداء

در زمينه ي ((بداء)) سؤالاتي به شرح زير وجود دارد كه بايسته است بدان ها پاسخي كافي داده شود.

1ـ اعتقاد به بدا منجر به سرزدن كارهاي بيهوده از سوي خداي تعالي مي شود؛ چون با توجه به اين كه خداوند مي داند در آينده ي نزديك، از طرف او تغيير وبدا پيش مي آيد خبر دادن از حالت اول بيهوده خواهد بود؟

پاسخ: فرض بيهودگي در صورتي است كه هدف ومنفعت مورد نظري، براي خبر دادن از حالت اول تصور نكنيم واثبات اين فرض ممكن نيست. پس ممكن است در اين خبر دادن، هدف ومنفعت بزرگي وجود داشته باشد كه به خود بنده بر گردد.

2ـ اگر پيامبر يا امام از چيزي خبر دهند؛ سپس در تحقق آن چيز بدا پيش آيد، بايد خبر اول به مصدري نسبت داده شود. حال ، سئوال اين است كه پيامبر يا امام، در خبر دادن به چه منبع و مصدري تكيه دارند؟

پاسخ: جواب اين سؤال نياز به بيان يك مثال دارد: شخصي سم مهلكي مي خورد كه قطعاً به مرگ او منجر خواهد شد. چنانچه شما اين حادثه را مشاهده كنيد از فرا رسيدن مرگ او بعد از چند ساعت خبر مي دهيد؛ اين خبر دادن به مقتضاي نوشيدن ((سم مهلك، خبر صادقي است، واگر به علت پيدايش مانعي، او نميرد (مثل حاضر شدن پزشكي كه وي را كاملا معالجه كند)، اين خبر دادن دروغ نخواهد بود، واز خبرهاي بدون دليل شمرده نمي شود. خبرهاي آسماني نيز كه از واقع شدن برخي امور در آينده خبر مي دهند، اين چنين هستند؛ چرا كه آنها به علت مقتضي آن حادثه ـ كه مشروط به نرسيدن مانع است ـ دائمي اند واز اين پاسخ ـ جز بي اطلاعي پيامبر صلي الله عليه و آله يا امام از رسيدن مانع در آينده ـ هيچ اشكالي به وجود نمي آيد . پس گفتني است كه خداي تعالي، پيامبر صلي الله عليه و آله را از علت حادثه با خبر ساخته، ولي خواسته است او را از رسيدن مانع ـ كه در آينده براي بندگان پيش خواهد آمد ـ با خبر نسازد.

3ـ پيدايش بدا، منجر به اين مي شود كه پيامبر يا امام، در معرض اتهام به دروغ قرار گيرند.

پاسخ: گناه متهم كردن پيامبر يا امام به دروغ گويي، بر عهده ي گوينده ي آن است. اگر اتهام از سوي كافر باشد كه اين مطلب در قبال نپذيرفتن ايمان به توحيد ونبوت ومعاد، از آنان بعيد نيست. واگر از مؤمني سرزده كه فرض اين است كه ايمانش، او را از اين عمل باز مي دارد واگر او را باز نمي دارد، آن هم دليل بر ضعف ايمان او است.

آنچه مهم است اين كه بدا دليل منطقي براي متهم نمودن به دروغ نيست؛ بلكه بسياري از حالات بدا، نوعي تصديق است. مثل قصه ي ابراهيم عليه السلام كه مأمور به سر بريدن فرزندش شده بود، دستور جديد (براي قرباني كردن قوچ)، خود تصديق دستور اول به سر بريدن اسماعيل عليه السلام را مي رساند. حال اگر خبر اول صادق نبود، قرباني كردن گوسفند نيز به جاي او، فدا محسوب نمي شود؛ چرا كه فدا به معناي بدل وعوض مي باشد.

چکیده ی بحث

نسبت دادن بدا (به معناي عوض شدن نظريه)، به خداي متعال محال است واماميه به آن اعتقاد ندارند؛ بلكه آن را محال مي دانند ومي گويند: كسي كه بدان اعتقاد داشته باشد، كافر است وبايد از او بيزاري جست(1).

معناي معقول بدا وآنچه كه اعتقاد به آن واجب است آن چيزي است كه در آيات قرآن كريم؛ مثل: {يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ} وجود دارد. تجلي اين محو واثبات آن جا است كه خداوند در ظاهر چيزي را به خاطر مصلحت، بر زبان پيامبر يا ولي اش جاري مي كند وسپس آن را محو مي نمايد. در اين صورت، اين امر جديد غير از آن چيزي است كه در مرحله ي اول ظهور پيدا كرده بود، با توجه به اينكه خدا قبلاً آن را مي دانسته است.

بدا شبيه نسخ شدن احكام اديان گذشته به وسيله ي دين پيامبر ما حضرت محمد صلي الله عليه و آله است ويا شبيه به نسخ شدن برخي از احكام شريعت پيامبر صلي الله عليه و آله به وسيله ي احكامي است كه بعد از آن حكم اولي آمده است(2)

كسي كه به اين شكل از بدا معتقد نباشد، در واقع قدرت واراده مطلق خداوند را محدود ساخته است و قرآن كريم در ضمن بر شمردن برخي از عقايد يهود به آن اشاره فرموده است: {وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ}(3) اين ديدگاه در عقايد برخي از فرقه هاي اسلامي غير اماميه نيز رخنه كرده است.

—————————–

1. . عقائد اماميه, محمد رضا مظفر: 45 چاپ نجف اشرف, چاپ دوم.

2. . همان: 46.

3. . مائده: آيه 64.

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم
بداء در قرآن کریم { جلد 6}
بحث ((بداء)) از جمله مسائل مهم كلامي است كه بحث گسترده اي را در ميان دانشمندان علم كلام بر جاي نهاده است وبه همين دليل حاوي نكات دقيق وحساس مي باشد.
((بداء)) در لغت به معناي آشكاري بعد از پنهاني است و در گفت وگو هاي عاميانه در مورد عوض شدن نظر، فكر، اهداف ومقاصد به كار برده مي شود؛ مثلاً مي گويند: نظرش چنين بود، سپس برايش بدا حاصل شد. روشن است كه بدا به اين معنا در درون خود يك جهل گذشته، ويك علم جديد دارد وهر دو از خداي تعالي منتفي است؛ زيرا علم خداي سبحان ذاتي بوده و از جهل گذشته مُبرّا است.
اگر در معناي لغوي ((بداء)) دقت كنيم مي بينيم كه از دو عنصر تركيب يافته است:
1 ـ جهل گذشته وعلم فعلي.
2 ـ عوض شدن نظر، اغراض واهداف، به تبعيت از علم فعلي.
حال كدام يك از دو عنصر ياد شده با توحيد سازگار نيست؟ اولي يا دومي ويا هر دو؟
آيا امكان دارد كه آنها را از هم جدا سازيم ؛ به اين شكل كه
عوض شدن وتغيير از جهل گذشته وعلم فعلي برگرفته نشده باشد؟.
نسبت به عنصر اوّل (جهل گذشته) بايد گفت كه اين عنصر با توحيد سازگار نيست وهيچ مسلماني نسبت جهل به خداي سبحان را نمي ¬¬پذيرد، ونيازي به بيان آيات وروايات در اين مورد نيست.
نسبت به عنصر دوم نيز گفتني است كه اگر عوض شدن لازمه ي ذاتي وجود جهل گذشته وعارض شدن علم فعلي باشد، در اين صورت هم با توحيد سازگاري ندارد و همان گونه كه جهل با توحيد ناسازگاراست، هر عوض شدن وتغيير ناشي از جهل نيز با توحيد ناسازگار مي باشد. واگر عوض شدن لازمه ي ذاتي جهل گذشته وعارض شدن علم فعلي وبر گرفته از آن جهل نباشد وتنها از عوامل ديگري گرفته شده باشد، در اين صورت با توحيد ناسازگار نخواهد بود.
¬پس عوض گشتن رأي ونظر، از لوازم ذاتي آشكار شدن علم و از بين رفتن جهل است وبنابر اين فرض، همان گونه كه نسبت دادن جهل به خداي تعالي ممكن نيست، نسبت دادن عوض شدن رأي ونظر به خداي سبحان نيز ممكن نمي باشد.
اصولاً نسبت دادن خود مفهوم رأي ونظر به خداي سبحان ممكن نيست، تا چه رسد به عوض شدن وتغيير آن؛ چرا كه اين مفهوم وابسته به مفهوم به دست آوردن وكسب كردن علم است وعلم الهي به دست آوردني وكسب كردني نيست تا گفته شود اين نظر ورأي خداوند است؛ بلكه تنها علم ذاتي است كه به ذات باري تعالي وابسته است.
بعد از روشن شدن ¬¬پرسش، در صدد هستيم با مراجعه به قرآن به دست
آوريم كه آيا در آن آيه اي يافت مي شود كه تغيير وجا به جايي در يكي از دستورها، يا يكي از ابعاد را به خداي سبحان نسبت داده باشد.
برخي در مقام پاسخ بر آمده و با عجله گفته اند: طبق آيات شريفه ي {وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا}(1) و {وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا}(2)، قرآن كريم هرگونه تغيير وجا به جايي را از خداي سبحان مردود دانسته است.
ولي اين پاسخ كافي نيست؛ چرا كه حقيقت قرآن بر گرفته از تمام قرآن است هر مسأله اي كه تنها از يك بعد معين گرفته شده باشد، فقط نيمي از حقيقت آن را به تصوير كشيده است. اين جواب هم نيمي از حقيقت را بيان مي كند؛ چون تنها از يك بعد قرآن كريم بر گرفته شده است؛ حال آن كه قرآن كريم، بعد ديگري دارد كه تغيير وجا به جايي را به خداي سبحان نسبت داده است :
{يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ}(3)؛ يعني: ((خدا هر چه را بخواهد محو، وهر چه را بخواهد اثبات مي كند، و ام الكتاب (لوح محفوظ) نزد او است)) ونيز:
{إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ} (4)
((خداوند سرنوشت هيچ قوم (وملّتي) را تغيير نمي دهد، مگر آن كه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند)).
¬پس آيه ي اول دلالت دارد كه خداوند محو واثبات مي كند و آن كنايه از تغيير وجا به جايي است؛ ولي آيه دوم صريحاً مي فرمايد: هنگامي كه مردم خودشان خواستار تغيير آن باشند، خداوند حال آنان را تغيير مي دهد. پس وضعيت اقتصادي وسياسي مردم، از مقدرات الهي است كه اگر مردم خواستار تغيير آن باشند، قابل تغيير است. هم چنين وضعيت فرهنگي، از شرك به ايمان و از گمراهي به هدايت، قابل تغيير است.
پس دوگونه تغيير داريم:
1 ـ تقدير الهي براي حالات مردم در طاعت؛
2 ـ تقدير الهي براي حالات مردم در معصيت.
اگر مردم طاعت را بپذيرند، تقدير اوّل بر ايشان جاري مي گردد واگر معصيت را بپذيرند، تقدير دوم براي آنان اجرا مي شود. آنچه كه در برخي از آيات، در مورد تأثير بعضي از اعمال در روزي، سرنوشت ها وآزمايش ها بيان شده، از اين قبيل است.
مسلمانان در اين مطالب اختلافي ندارند. تنها در معناي لغوي ((بداء)) ـ كه ناسازگار با توحيد است ـ اختلاف وجود دارد. گفتني است كه ((بداء)) ـ ،نسبت دادن جهل به خداي سبحان نيست؛ بلكه به اين معنا است كه خداوند به دليل خاصي براي بنده اش چيزي را مقدر مي فرمايد. سپس طبق دليل ديگري، تقديرش را عوض مي كند ونتيجه آن عمل خاصي است كه از بنده صادر شده است. ودر هر دو صورت، اين تغيير وتبديل وابسته به علم گذشته خداوند است.
حال اگر مخالفان از اين معنا آگاه باشند، خواهند دانست كه آن، مورد اتفاق همه ي مسلمانان است واختلاف تنها لفظي مي باشد.
در اين زمينه علامه سيد عبد الحسين شرف الدين گفته است: ((دعواي بين ما واهل سنت در مورد اين مسأله لفظي است… اگر آنان در اختلاف درباره اين مسأله پافشاري كنند وبه دليل اطلاق لفظ بدا آن را جايز ندانند؛ ما در مقابل حكم آنان سر فرود مي آوريم. اسم آن را هر طور كه مي پسندند عوض كنند، و در مورد برادران مؤمنشان از خدا بترسند))(5).
شيخ مفيد (ره) نيز مي گويد: ((در مورد اطلاق لفظ بدا (گفتني است كه) من باشنيدن از آنها كه واسطه بين بندگان وخدا هستند، بدان رسيدم و اگر چيزي در اين مورد از ايشان نمي رسيد، آن را صحيح نمي دانستم؛ همان گونه كه اگر ايشان نگفته بودند كه خدا غضبناك مي شود، خشنود مي گردد، دوست مي دارد وتعجب مي كند، هرگز آن را براي خداي سبحان جايز نمي دانستم؛ ولي از زماني كه آن را از ايشان شنيدم طبق يك سري معاني ـ كه عقل از درك آنها ابا ندارد ـ به آن رسيدم. بين من و همه مسلمانان در اين مورد اختلافي نيست وكسي كه با آنها اختلاف دارد، تنها در لفظ اختلاف دارد؛ نه غير آن، ودليل خود را در مورد اطلاق آن با چيزي توضيح دادم، كه كلام در برابر آن كم وكوتاه است. آنچه بيان شد تمام مذهب اماميه است وهر كس كه از نظر مذهبي از آن فاصله بگيرد، تنها آنچه را كه در اسم آن وجود دارد منكر شده است نه معناي آن را))(6).
امام صادق عليه السلام در تفسير آيه شريفه: {يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ} فرموده است: ((هر آنچه كه خدا آن را بخواهد قبل از آن كه آن را انجام دهد در (خزانه ي) علمش وجود دارد، هيچ چيزي براي او آشكار نمي شود؛ مگر آن كه در (خزانه) علمش بوده است. براي خدا چيزي از روي جهل، آشكار نمي شود))(7).
ونيز فرموده است: ((هر كس اعتقاد دارد، چيزي كه براي خداي عزوجل آشكار مي شود، در گذشته آن را نمي دانسته، از او بيزاري بجوييد))(8).
مهمترين دلايل اماميه در مورد مسأله ((بداء)) عبارت است از:
1 ـ آيات قرآن: خداوند مي فرمايد:
{يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ}(9)
((خدا هر چه را بخواهد محو، و (هرجه را بخواهد) اثبات مي كند واُم الكتاب (لوح محفوظ) نزد او است)).
ونيز مي فرمايد: {يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ}(10)
((تمام كساني كه در آسمان ها وزمين هستند، او تقاضا مي كنند، واو هر روز در شأن وكاري است)).
2ـ مسأله نسخ در تشريع: نسخ در تكوين، مثل نسخ در تشريع است. وبدا نسخ تكويني ونسخ ((بداء)) تشريعي است. نسخ در تشريع در بعضي از مسائل (مثل تغيير قبله از مسجد الاقصي به سمت كعبه ي معظمه) ثابت مي باشد وهيچ يك از مسلمانان در آن مخالفتي نكرده اند، وهيچ يك از آنان آن را مخالف علم ازلي خداي تعالي، ومستلزم ثبوت جهل گذشته او ندانسته اند. بدا نيز تغييري در احكام تكوين است؛ بدون اين كه جهل گذشته خدا لازم آيد، وبدون اين كه مخالف علم ازلي خداي سبحان باشد.
حال اگر كسي بر بدا اشكال كند، اشكال او بر نسخ نيز وارد مي شود، وآنچه كه در پاسخ به اشكالات نسخ داده اند، مي توان همه آن را ـ بدون اين كه كوچك ترين فرقي بين آن دو باشد ـ در مورد بدا بيان كرد.
در اين صورت اشكال بر بدا، تكرار همان اشكالي است كه يهوديان در مورد نسخ در تشريع گفته اند (آنها نسخ را باطل ونسبتش را به خداي سبحان غير ممكن مي دانند). در اين جا، همان پاسخي كه دانشمندان اسلام در مورد اين اشكال بيان داشته وامكان نسخ در تشريع را ثابت نموده اند ـ بدون اين كه اشكالي در مقام مقدس ربوبي پيش آيد ـ مي توان همان را در مورد نسخ در عالم تكوين وتدبير نيز بيان كرد.
3 ـ تأثير اعمال در سرنوشت انسان:
اين امر يك حقيقت قطعي قرآني است كه علاوه بر آن. در سنت نبوي نيز مورد تاكيد قرار گرفته است. در اين باره گفتني است كه اعمال انسان از ايمان وشرك، طاعت ومعصيت، نيكي به پدر ومادر عقوق آنها، انفاق بر مستمندان وجلوگيري از آن، صله ي رحم وقطع رحم و… در روزي وبركت وطول عمر وخوشبختي مؤثر هستند.
قرآن كريم اين مسائل را بارها ياد آورشده وسنّت هم آن را تائيد كرده است. خداوند مي فرمايد:
{إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ}(11)؛
يعني: خداوند سرنوشت هيچ قوم (وملتي) را تغيير نمي دهد، مگر آن كه آنان آنچه را در خودشان است، تغيير دهند.
منكران بدا بايد بدانند كه نتيجه ي انكار آن، انكار اين گونه حقايق روشن است، واگر به آن ايمان داشته باشند، همان چيزي است كه اماميه نام آن را بدا گذاشته است.
((بداء)) از ديدگاه دانشمندان شيعه:
آنچه گذشت معناي بدا از نظر دانشمندان شيعه در گذشته وحال است.
شيخ مفيد (ره) مي گويد: ((راه (اثبات) نظريه ي اماميه در مورد بدا
شنيدن (دليل نقلي) است؛ نه تعقّل (وفكر كردن) معناي آن حدوث و پيدايش يك نظر و روشن شدن چيزي نيست كه از خدا مخفي بوده باشد. بلكه تمام كارهايي كه در آفرينش براي او آشكار شده، پيش از آن كه به وجود آيد هميشه براي او معلوم بوده است))(12).
شيخ طوسي (ره) مي گويد: ((حقيقت بدا در لغت آشكار شدن است، و به همين دليل مي گويند: ((( بدا لنا سور المدينه))؛ يعني، ديوار شهر براي ما آشكار شد و: ((بدا لنا وجه الرأي))؛ يعني، دليل نظريه براي ما آشكار شد. و در صورتي كه اين لفظ به خدا نسبت داده شود ، بايد گفت كه نسبت دادن قسمتي از آن به خدا جايز است وقسمتي از آن جايز نيست. اما آنچه جايز است آن است كه: خود نسخ را برساند و نسبت دادن آن به خدا يك نوع توسعه ودر معني است. وهر آنچه كه از امام صادق عليه السلام وامام باقر عليه السلام روايت شده كه شامل نسبت دادن بدا به خداي تعالي مي باشد، به اين معنا است؛ نه معنايي كه نسبت دادن آن به خداوند جايز نيست (مثل تحصيل علمي كه قبلاً آن را نداشته است).
و دليل اطلاق اين لفظ بر خداي متعال تشبيه است؛ يعني، آنچه كه دلالت بر نسخ دارد وبوسيله آن براي مكلفان چيزي آشكار مي شود كه سابقاً آشكار نبود وعلمي از آن را به دست آنان مي دهد، كه قبلاً به دست آنها نرسيده بوده؛ آن را ((بداء)) نام نهاده اند(13).
سيد عبد الله شبر مي نويسد: ((بدا داراي معانيي است كه (نسبت دادن) بعضي از آن معاني به خداوند جايز است و برخي جايز نيست. بدا با فتحه ومد مي باشد وبيشترين چيزي كه در لغت به آن اطلاق شده، آشكار شدن چيزي بعد از پنهاني آن وبه دست آوردن علم بعد از جهل است. وهمه ي امت ـ جز تعدادي غير قابل توجه ـ بر ممنوع بودن (نسبت) آن به خداوند اتفاق نظر دارند. وهر كس آن را به شيعه اماميه نسبت دهد، بر آنان دروغ بسته است وشيعيان اماميه از آن بيزارند))(14).
سيد شرف الدين موسوي مي گويد: ((خلاصه ي آنچه كه شيعه در اين مورد مي گويد اين است كه: خداوند از بيماري مي كاهد وگاهي بر آن مي افزايد، وهمين طور است، اجل (مرگ)، سلامتي، بيماري، خوشبختي، بدبختي، سختي ها، مصيبت ها، ايمان، و كفر و ديگر چيزهايي كه آيه شريفه ي: {يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ}(15) شامل آن مي شود. آنچه (گفته شد) همان مذهب عمر بن خطاب، ابن مسعود، ابي وائل وقتاده است وجابر آن را از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت نموده است.
بسياري از گذشتكان دعا نموده ودر پيشگاه خدا تضرع مي كردند كه آنان را از سعادتمندان قرار دهد و اين (مطلب) در دعاهاي ائمه ي ما به تواتر رسيده است. در روايات زيادي وارد شده است كه صدقه دادن، نيكي به پدر ومادر و انجام (كارهاي) نيك، شقاوت را به سعادت تبديل مي كند و بر طول عمر مي افزايد.
ابن عباس گفته است: ((دوري كردن از مقدرات سودي ندارد؛ ولي
خدا به وسيله ي دعا آنچه از مقدرات را بخواهد محو مي كند)) واين همان ((بداء)) است كه شيعه بدان اعتقاد دارد. شيعيان آن را به علت مشابهت ـ مجازاً ـ بدا ناميده اند پس دعواي بين ما واهل سنت لفظي است، وبدا به آن معنايي كه شيعه مي گويد وما بيان داشتيم، مورد اعتقاد همه ي مسلمانان است))(16).
شيخ آقا بزرگ تهراني مي نويسد: ((معناي بدا در لغت آشكار شدن نظريه اي است كه سابقاً نبوده است وصحيح دانستن چيزي است كه قبلاً معلوم نبوده وبعد معلوم شده است. اين معنا براي همه ي انسان ها امكان پذير است؛ ولي نسبت به خداي تعالي محال است. چرا كه مستلزم پيدايش اين نظريه است كه او اول بدان جاهل بوده ويا از انجام آن ناتوان بوده است، حال آن كه خداي تعالي از هر دوي آنها منزه است.
پس بدا در اعتقاد اماميه بدان معنا است كه بايد همه ي مسلمانان به آن اعتقاد داشته باشند؛ چرا كه در مقابل يهودياني هستند، كه مي گويند: خداي تعالي از كارها فارغ شد وديگر براي او امر جديدي رخ نمي دهد و مي گويند: {يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ}(17) ويا (در مقابل) كساني (اند كه از سخنان يهوديان پيروي نموده ومعتقد شده اند كه: خداي تعالي همه ي موجودات را به وجود آورد ويك دفعه آنها را ايجاد نمود… پس بعد از ايجاد ابتدايي، ديگر چيزي از او پيدايش نمي يابد ويا (در مقابل) كساني (اند كه به عقول ونفوس فلكي معتقدند ومي گويند: خداي تعالي عقل اول را آفريد وسپس از حوزه ي ملكيت خود خارج ساخت و عقول ديگر در آن تصرف مي نمايند. ¬پس بر هر مسلماني با بسته است كه اين سخنان را (از ساحت خداي تعالي) پيراسته سازد وبه آيه ي شريفه {كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ}(18) معتقد باشد))(19).
—————————–
1. . فاطر: 43.
2. . الاحزاب: 62.
3. . الرعد: 39.
4. . رعد: 11.
5. . اجوبه مسائل جار الله: 79.
6. . اوائل المقالات: ص 92 ـ 93.
7. . بحار الأنوار: ج4، ص 111، ح 63.
8. . همان: ح30.
9. . الرعد: 39.
10. . الرحمن: 29.
11. . رعد: 11.
12. . تصحيح اعتقادات الاماميه: ص 66 ط دار المفيد.
13. . عدة الاصول: ج 2 ، ص 29.
14. . مصابيح الانوار: ج 1 ، ص 33.
15. . رعد: 39.
16. . اجوبه مسائل جار الله: ص 101 ـ 103.
17. . يعني: « دست خدا بسته است», مائده : 64.
18. . الرحمن: 39.
19. . الذريعه: ج 3 ، ص 51 ـ 53 .
نقش بداء در اعتقاد و تربیت سازنده
از آنچه گذشت، روشن شد كه نزد همه ي مسلمانان، بدا يك مفهوم متداول قرآني است وشيعيان اماميه با ديگر مسلمانان ـ جز در نام گذاري كه از آن اشتباهاً نسبت جهل به خداي سبحان فهميده مي شود ـ هيچ تفاوتي ندارند. وصحيح نبودن اين نسبت نيز روشن شد. آنچه اينك براي ما مهم است، توجه به بعد ديگر بحث است وآن اهميت نظريه ي بدا نسبت به عقايد يك مسلمان مي باشد.
افكار و انديشه ها از جهتي بر اساس پايه هاي علمي و دلايل منطقي آن و از جهت ديگر بر اساس فايده وثمره آن سنجيده مي شود.
در مورد موضوع بدا، گاهي با حالت سؤال مي پرسند: اگر دوره ي آفرينش (وتصميم) اوّل به واقع نمي رسد، ودر نهايت لغو مي شود پس خبر دادن از آن، چه فايده اي دارد؟! در اين صورت نتيجه ي اعتقاد به بدا چيست؟
پاسخ اين است كه اعتقاد به بدا از دو نظر داراي اهميت است: از نظر عقيدتي و از نظر تربيتي.
1- از نظر عقیدتی
علاّمه مجلسي در اين باره مي نويسد: (( (ائمّه عليهم السلام ) در مورد بدا، سخن را به نهايت رسانده اند تا پاسخي به يهوديان باشد كه مي گويند: خدا از كارها ونظام آفرينش فارغ شده است هم چنين پاسخي به معتزله باشد كه مي گويند: خداوند موجوداتي مثل معدنها، گياهان، حيوانات وانسان ها را ـ همان گونه كه الان وجود دارند ـ يك دفعه آفريد. وآفرينش آدم پيش از آفرينش فرزندانش نبوده و پيشي گرفتن آنها، تنها در آشكار شدن آنان بوده است؛ نه در خلقت و ايجادشان. آنان اين سخن را از فلاسفه اي گرفته‌اند كه معتقد به عقول و نفوس فلكي اند و مي گويند: خداوند جز در عقل اوّل اثر واقعي ندارد. آنان خدا را از ملكش عزل مي دانند وحوادث را به خودشان نسبت مي دهند نه خداي عز وجل))(1).
از اين گفتار روشن مي شود كه سفارش هاي فراوان ائمه عليهم السلام بر بدا، به خاطر اين است كه هر انديشه اي كه قدرت خدا وخواست او را در حد ومرز خاصي محدود مي سازد، باطل نموده، وثابت بكند كه قدرت الهي از هر جهت حقيقتي مطلق است؛ حتي از جهت تقديري كه خود خداي تعالي آن را در عالم تكوين، خلقت، تدبير و ربوبيت مقدر مي فرمايد. تقدير الهي نسبت به اين مقدرات، او را در مقابل آن بي اراده وبي اختيار نمي كند.
هم چنين آنان در ضمن بيان تقدير الهي ـ كه لوح محفوظ و تغيير
ناپذير در باره ي آن وجود دارد ـ، بدا را مطرح كرده اند وبدين گونه بر اراده واختيار انسان و لوح محو واثبات كه خداي سبحان آن را از آغاز به تبع اعمال دنيوي انسان مقدر فرموده ـ تاكيد نموده اند.
گويا اعتقاد به بدا براي تكميل نمودن اعتقاد به قضا وقدر است تا زياده گويي وافراط را از عقيده ي قضا وقدر بر طرف سازد و به معناي اين نباشد كه اختيارات را از خداي سبحان وانسان برگيرد. بايد عقيده به قضا وقدر را به وسيله ي بدا تكميل نمود. بدا تاكيدي است بر اين كه تقدير به مرزي نمي رسد كه اختيار را از خدا وانسان سلب نمايد.
—————————–
1. . بحار الانوار: ج 4 ، ص 129 ـ 130 چ تهران.
2- از نظر تربیتی
اعتقاد به بدا داراي اثر تربيتي سازنده اي در زندگي انسان است. علامه مجلسي (ره) در بحث ((دلايل سفارش ائمه عليه السلام به بدا)) مي فرمايد: ((ائمه عليه السلام ، آن (اعتقاد يهود) را منتفي دانسته وثابت كردند كه خداي تعالي در هر روزي در يك مقام است؛ از قبيل از بين بردن يكي وايجاد كردن ديگري، ميراندن كسي وزنده كردن ديگري واز اين قبيل… تا اين كه بندگان تضرع به درگاه خدا و، درخواست از او، پيروزي از او ونزديكي به او را به وسيله آنچه كه دنيا وآخرتشان را اصلاح مي كند ترك نكنند و نسبت به صدقه دادن به فقيران، صله ي رحم، نيكي به پدر ومادر و نيز خوبي ونيكي كه در مقابل آنها وعده ي طول عمر وزياد شدن روزي داده شده، اميدوار باشند.
وعقيده به بدا از اين نظر، با ايجاد اعتقاد به توبه وشرايط قبولي آن، نزد
خداوند مساوي است. پس همان گونه كه توبه در جهت سازندگي انسان، جلوگيري از يأس ونوميدي، گشودن درب آرزو اميد وايجاد روحيه ي تغيير وآمادگي براي اصلاح (بشر) اثر مثبت دارد، بدا اين اثرات را در زندگي انسان به جاي مي گذارد. بلكه بدا از لوازم توبه واعمالي مانند آن است.
از لوازم توبه اعتقاد به اين است كه قلم خداي سبحان، هنوز در لوح محو و اثبات خشك نشده است و او مي تواند آنچه را بخواهد محو يا اثبات كند. وبر اساس آنچه كه بنده خود را به مكارم اخلاق واعمال شايسته مي آرايد ويا دست به اعمال ناشايست مي زند، هر كه را بخواهد خوشبخت وهر كه را بخواهد بدبخت مي كند.
مشيت الهي گزافه اي نيست كه تابع دليل حكيمانه اي نباشد، بلكه اگر بنده، توبه كند و واجبات را به جا آورد و به حقايق الهي چنگ زند، از صفوف اشقيا خارج وبه شمار سعادتمندان مي پيوندد…
در پرتو آنچه گذشت، مي توان سخن ائمه عليه السلام را فهميد كه مي فرمايند:
((خدا به هيچ چيزي همانند بدا پرسش نشده است))(1) و : ((خداي عزوجل به هيچ چيزي همانند بدا بزرگ داشته نشده است))(2)
و: ((خدا هيچ پيغمبري را بر نگزيد مگر آن كه در او سه صفت باشد: اقرار به بندگي وراندن شريكان واين كه خدا هر آنچه بخواهد مقدم مي دارد وهر آنچه بخواهد به تأخير مي اندازد)).
—————————–
1. . اصول كافي: ج 1، ص 146, كتاب توحيد, باب بداء.
2. . همان: ص 147.
پرسش هایی درباره ی بداء
در زمينه ي ((بداء)) سؤالاتي به شرح زير وجود دارد كه بايسته است بدان ها پاسخي كافي داده شود.
1ـ اعتقاد به بدا منجر به سرزدن كارهاي بيهوده از سوي خداي تعالي مي شود؛ چون با توجه به اين كه خداوند مي داند در آينده ي نزديك، از طرف او تغيير وبدا پيش مي آيد خبر دادن از حالت اول بيهوده خواهد بود؟
پاسخ: فرض بيهودگي در صورتي است كه هدف ومنفعت مورد نظري، براي خبر دادن از حالت اول تصور نكنيم واثبات اين فرض ممكن نيست. پس ممكن است در اين خبر دادن، هدف ومنفعت بزرگي وجود داشته باشد كه به خود بنده بر گردد.
2ـ اگر پيامبر يا امام از چيزي خبر دهند؛ سپس در تحقق آن چيز بدا پيش آيد، بايد خبر اول به مصدري نسبت داده شود. حال ، سئوال اين است كه پيامبر يا امام، در خبر دادن به چه منبع و مصدري تكيه دارند؟
پاسخ: جواب اين سؤال نياز به بيان يك مثال دارد: شخصي سم مهلكي مي خورد كه قطعاً به مرگ او منجر خواهد شد. چنانچه شما اين حادثه را مشاهده كنيد از فرا رسيدن مرگ او بعد از چند ساعت خبر مي دهيد؛ اين خبر دادن به مقتضاي نوشيدن ((سم مهلك، خبر صادقي است، واگر به علت پيدايش مانعي، او نميرد (مثل حاضر شدن پزشكي كه وي را كاملا معالجه كند)، اين خبر دادن دروغ نخواهد بود، واز خبرهاي بدون دليل شمرده نمي شود. خبرهاي آسماني نيز كه از واقع شدن برخي امور در آينده خبر مي دهند، اين چنين هستند؛ چرا كه آنها به علت مقتضي آن حادثه ـ كه مشروط به نرسيدن مانع است ـ دائمي اند واز اين پاسخ ـ جز بي اطلاعي پيامبر صلي الله عليه و آله يا امام از رسيدن مانع در آينده ـ هيچ اشكالي به وجود نمي آيد . پس گفتني است كه خداي تعالي، پيامبر صلي الله عليه و آله را از علت حادثه با خبر ساخته، ولي خواسته است او را از رسيدن مانع ـ كه در آينده براي بندگان پيش خواهد آمد ـ با خبر نسازد.
3ـ پيدايش بدا، منجر به اين مي شود كه پيامبر يا امام، در معرض اتهام به دروغ قرار گيرند.
پاسخ: گناه متهم كردن پيامبر يا امام به دروغ گويي، بر عهده ي گوينده ي آن است. اگر اتهام از سوي كافر باشد كه اين مطلب در قبال نپذيرفتن ايمان به توحيد ونبوت ومعاد، از آنان بعيد نيست. واگر از مؤمني سرزده كه فرض اين است كه ايمانش، او را از اين عمل باز مي دارد واگر او را باز نمي دارد، آن هم دليل بر ضعف ايمان او است.
آنچه مهم است اين كه بدا دليل منطقي براي متهم نمودن به دروغ نيست؛ بلكه بسياري از حالات بدا، نوعي تصديق است. مثل قصه ي ابراهيم عليه السلام كه مأمور به سر بريدن فرزندش شده بود، دستور جديد (براي قرباني كردن قوچ)، خود تصديق دستور اول به سر بريدن اسماعيل عليه السلام را مي رساند. حال اگر خبر اول صادق نبود، قرباني كردن گوسفند نيز به جاي او، فدا محسوب نمي شود؛ چرا كه فدا به معناي بدل وعوض مي باشد.
چکیده ی بحث
نسبت دادن بدا (به معناي عوض شدن نظريه)، به خداي متعال محال است واماميه به آن اعتقاد ندارند؛ بلكه آن را محال مي دانند ومي گويند: كسي كه بدان اعتقاد داشته باشد، كافر است وبايد از او بيزاري جست(1).
معناي معقول بدا وآنچه كه اعتقاد به آن واجب است آن چيزي است كه در آيات قرآن كريم؛ مثل: {يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ} وجود دارد. تجلي اين محو واثبات آن جا است كه خداوند در ظاهر چيزي را به خاطر مصلحت، بر زبان پيامبر يا ولي اش جاري مي كند وسپس آن را محو مي نمايد. در اين صورت، اين امر جديد غير از آن چيزي است كه در مرحله ي اول ظهور پيدا كرده بود، با توجه به اينكه خدا قبلاً آن را مي دانسته است.
بدا شبيه نسخ شدن احكام اديان گذشته به وسيله ي دين پيامبر ما حضرت محمد صلي الله عليه و آله است ويا شبيه به نسخ شدن برخي از احكام شريعت پيامبر صلي الله عليه و آله به وسيله ي احكامي است كه بعد از آن حكم اولي آمده است(2)
كسي كه به اين شكل از بدا معتقد نباشد، در واقع قدرت واراده مطلق خداوند را محدود ساخته است و قرآن كريم در ضمن بر شمردن برخي از عقايد يهود به آن اشاره فرموده است: {وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ}(3) اين ديدگاه در عقايد برخي از فرقه هاي اسلامي غير اماميه نيز رخنه كرده است.
—————————–
1. . عقائد اماميه, محمد رضا مظفر: 45 چاپ نجف اشرف, چاپ دوم.
2. . همان: 46.
3. . مائده: آيه 64.