رجعت
1- رجعت
مراد از ((رجعت)) در اعتقاد اماميه، اين است كه خداوند گروهي از مردگان را ـ به همان صورتي كه در دنيا بودند ـ دوباره به دنيا برميگرداند و اينها بر دو گروه اند: برخي از آنان در زندگي دنيوي، ايمانشان خالص بوده و برخي ديگر كافر خالص بوده اند.
آن گاه خداوند، اهل حق را بر اهل باطل و مظلومان را بر ظالمان پيروز خواهد كرد و اين امر در زمان امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف واقع خواهد شد وبعد از آن خواهند مرد.
گروهي، در تفسير ديگري از رجعت، گفته اند: مراد از آن بازگشت حق به اصل خويش است واين امر به دست امام مهدي عليه السلام تحقق مي يابد. اين تعريف، زنده كردن مردگان و بازگشت دوباره ي آنها به دنيا را شامل نمي شود.
ديدگاه اول در ميان جمهور اماميه به جهت پيروي كردن آنان از اهل بيت عليهم السلام شايع است. و به خصوص از زمان شيخ صدوق، شيخ مفيد، سيد مرتضي، شيخ طوسي، تا زمان علامه مجلسي، و شيخ حرعاملي اين ديدگاه شكل گرفته. امروزه فقيهان ودانشمندان شيعه نيز به همين قول اعتقاد دارند.
2- مرتبه ی اعتقاد به رجعت
بديهي است كه عقيده اسلامي، اصولي دارد كه همان آن را قبول دارند ونيز فروعي دارد كه گاهي اوقات در آن اختلاف ايجاد مي شود. رجعت از اصولي نيست كه اختلاف در آن روا نباشد. در اين باره شيخ محمد حسين كاشف الغطاء مي نويسد: ((اعتقاد به رجعت در مذهب شيعه امر الزامي نمي باشد و انكار آن مضر نيست؛ گرچه اعتقاد به آن نزد شيعيان ضروري مي باشد. ولي تحقق تشيع از جهت وجود و عدم، منوط به آن نمي باشد ورجعت مانند برخي از علامت هاي قيامت است؛ مثل: نازل شدن عيسي عليه السلام از آسمان، ظهور دجال، خروج سفياني…. از ديگر قضاياي رايج ميان مسلمانان است كه اعتقاد به آنها از شرايط مسلمان بودن نمي باشد.))(1)
رجعت به اين معنا، قسمتي از بخش هاي تكميل كننده ي تفكر مهدويت در اسلام است؛ و بدين جهت اين دو داراي مضمون واحد و مشترك مي باشند و آن پيروزي حق و شكست باطل در آخرين نبرد تاريخي ميان آن دو است. و نظام دنيا در حال حركت به بسوي حق است.
اگر اديان آسماني قبل از اسلام، به بازگشت برخي از پيامبران به دنيا معتقد هستند. و مسلمانان ـ اعم از شيعه وسني ـ از جهت اعتقاد به اصل تفكر مهدويت مشترك مي باشند. پس مانعي از اعتقاد به رجعت ـ كه به عنوان تاكيد كننده اي اصل تفكر مهدويت و در امتداد و توضيح دهنده ي آن است ـ وجود ندارد.
بنابر اين ايمان به رجعت، مكمل و بيانگر اصل تفكر مهدويت است كه همه مسلمانان آن را قبول دارند. پس تاكيد بر اين اصل وژرف نگري در آن، از طريق تفكري عميق و مساعدت كتاب و سنت، فضيلتي است كه شايسته ي بزرگداشت و احترام است. با همه ي اينها، رجعت ـ چنان كه سيد محسن امين عاملي فرموده – ((امري است نقلي؛ اگر نقل صحيح باشد اعتقاد به آن لازم است و اگر نقل صحيح نباشد، اعتقاد به آن لازم نيست)).(2)
به همين دليل به نظر برخي از علماء كه اين نقل تمام نيست يا در دلالت آن اشكال دارند؛ لذا آنان روايت هاي موجود در اين زمينه را به صورتي تفسير كرده اند كه از آن برانگيخته شدن در دنيا،قبل از آخرت لازم نمي آيد، بلكه به معني بازگشت دولت حق وشكست قدرت ظلم وستمگري مي باشد.(3)
—————————–
1. . اصل الشيعة و اصولها: ص 35، چ مؤسسه اعلمي، بيروت.
2. . نقض الوشيعه: ص 376، چ مؤسسه اعلمي، بيروت.
3. . نگاه كنيد، مجمع البيان ج7، ص366، تفسير آية 83 سوره نمل.
دلائل اثبات رجعت
اثبات رجعت و اقامه دليل بر آن داراي سه مرحله است:
الف : مرحله ی اثبات رجعت و محال نبودن آن
بهترين دليلي كه امكان آن را اثبات مي كند، اين است كه رجعت نوعي از معاد است كه هيچ اختلافي ندارد. با اين تفاوت كه رجعت، بازگشت دنيوي است كه در پايان دنيا براي برخي از مردم، – كه رهبران ايمان و سران كفر هستند ـ تحقق مي يابد؛ لكن معاد باز گشت اخروي است كه همه انسان ها را در برمي گيرد.
و هر استدلالي كه براي امكان اثبات معاد آورده شود، صلاحيت دارد كه براي امكان رجعت نيز دليل باشد. استواري اين مرحله از پژوهش (مرحله عقلي) متكي به ادله معاد است وغني بودن آن به سبب غناي ادله معاد مي باشد.
ب : عدم تعارض اعتقاد به رجعت با عقاید اسلامی
در اين مرحله اثبات مي شود كه اعتقاد به رجعت، با هيچ يك از ابعاد عقايد اسلامي مخالفت ندارد، زيرا آگاهي اوقات امكان دارد عقيده اي ممكن باشد، لكن اعتقاد به آن، مخالف ويا موجب تضعيف بعد خاصي از ابعاد عقيده اسلامي گردد. آيا اين شرط (عدم مخالفت با بعدي از ابعاد عقيده اسلامي) در مبحث رجعت وجود دارد؟
بايد گفت اعتقاد به رجعت از دو جهت مشتمل بر اين اثبات است.
1. اعتقاد به رجعت، نه تنها با هيچ يك از ابعاد اعتقادات اسلامي مخالف نيست؛ بلكه موجب ژرف نگري، و مؤثر بودن و قوت اصول پنجگانه دين است. رجعت، پديده اي است كه قدرت مطلقه و فراگير خداوند، و راستي و درستي راه پيامبران، به كرسي نشاندن حق امامت و واقعي بودن معاد را روشن مي كند.
2. اعتقاد به رجعت، داراي مصاديقي ميان امت ها و پيامبران گذشته است وقرآن كريم برخي از اين مصادق را با تاكيد بيان كرده است. آن چيزي كه دليل روشن بر اعتقاد به رجعت است، نه تنها با اعتقادات اسلامي مخالفت ندارد؛ بلكه از خواست ها و لازمهاي آن است. به اين بيان كه قرآن كريم از اموري كه با توحيد منافات دارد ويا سود وزياني به آن نمي رساند، سخن نمي گويد، بلكه قرآن كريم به سبب بهره مندي از حكمت ـ كه خود را به آن توصيف نموده ـ بايد از اموري سخن براند كه موجب تقويت توحيد شود. با تحقيق در قرآن كريم مشاهده مي شود كه اين كتاب مقدس، درباره ي رجعت به اشاره گذرا نسبت به حصول آن و واقع شدنش در ميان امتهاي سابق اكتفا نكرده است؛ بلكه آن را با بيان هاي مكرر وبه طور مؤكد تبيين كرده است. واين امر دلالت دارد كه اعتقاد به رجعت، موجب تاكيد توحيد است. در سوره ي بقره آمده است:
{أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَي النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ}.(1)
آيا نديدي جمعيتي را كه از ترس مرگ، از خانه هاي خود فرار كردند؟ و آنان هزارها بودند، خداوند به آنها گفت: بميريد، سپس خدا آنها را زنده كرد،، خداوند نسبت به بندگان خود احسان مي كند؛ ولي بيشتر مردم، شكر (او را) به جا نمي آورند)).
مفسران ـ از جمله ابن جرير طبري در تفسيرش ـ رواياتي را از ابن عباس، وهب بن منبه، مجاهد، سدي و عطا نقل مي كند كه شان نزول اين آيه درباره گروهي از بني اسرائيل است كه به سبب بيماري طاعون ـ كه در ديارشان بود ـ از آن فرار كردند و خداوند آنها را ميراند. پيامبري به نام حزقيل از ميان آنان عبور نمود، و درباره آنها به فكر فرورفت، در حالي كه اجساد آنها فرسوده شده بود. خداوند به او وحي فرمود: آيا مي خواهي ببيني كه چگونه آنها را زنده مي كنم؟ آن گاه خداوند آنان را زنده نمود. سيوطي نيز مانند اين روايت را نقل كرده است.(2)
ونيز گفتار خداوند را مي خوانيم:
{وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَي لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّي نَرَي اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ * ثُمَّ بَعَثْنَاكُم مِّن بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ}.(3)
و (نيز به ياد آوريد) هنگامي را كه گفتيد: اي موسي! ما هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد، مگر اين كه خدا را آشكارا (با چشم خود) ببينيم، پس صاعقه شما را گرفت، در حالي كه تماشا مي كرديد. سپس شما را پس از مرگتان، حيات بخشيديم، شايد شكر (نعمت او را) به جا آوريد.
درباره ي اين آيه، مفسران ـ از جمله طبري ـ نقل كرده است كه اينها بعد از گفتارشان همگي مردند و موسي عليهم السلام با اصرار از خداوند در خواست نمود كه آنها را زنده كند خداوند نيز ارواحشان را به آنان برگرداند.(4)
ونيز خداوند فرموده است:
{أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَي قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَي عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّيَ يُحْيِي هَذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَي طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَي حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَي العِظَامِ كَيْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أنَّ اللّهَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}.(5)
يا مانند كسي كه از كنار يك آبادي (ويران شده ) عبور كرد، در حالي كه ديوارهاي آن، به روي سقف ها فرو ريخته بود، گفت: چگونه خدا اينها را پس از مرگ زنده مي كند؟ خداوند او را يكصد سال ميراند، سپس زنده كرد، و به او گفت: چه قدر درنگ كردي؟ گفت: يك روز، يا بخشي از يك روز، فرمود: نه بلكه يكصد سال درنگ كردي. نگاه كن به غذا و نوشيدني خود هيچ گونه تغيير نيافته است؛ ولي به الاغ خود نگاه كن براي اين كه تو را نشانه اي براي مردم قرار دهيم. (اكنون) به استخوان هاي (مركب سواري خود) نگاه كن كه چگونه آنها را برداشته، به هم پيوند مي دهيم، و گوشت بر آن مي پوشانيم. هنگامي كه بر او آشكار شد، گفت: مي دانم خداوند بر هر كاري توانا است.
مفسران ـ از جمله طبري ـ روايات زيادي را نقل كرده اند كه عزير يا ارميا از بيت المقدس عبور نمود، بعد از آن كه بخت النصر آن را خراب كرده بود، برايش سؤال ايجاد شد كه خداوند چگونه مرده ها را زنده مي كند؟ خداوند قدرت خويش را درباره زنده كردن مردگان به عزير نشان داد (چنان كه آيه آن را بيان كرده است.) (6)
در قرآن آيات ديگري وجود دارد كه رجعت پس از مرگ را در مورد انسان و حيوان بيان كرده است؛ از جمله آيات 73 و 260 سوره ي ((بقره)) و آياتي كه زنده كردن مردگان، به وسيله حضرت عيسي عليهم السلام را بيان مي كند.
از مجموع آيات گذشته و اين كه قرآن كريم، اعتقاد به رجعت را در ميان امت هاي گذشته مكررا بيان كرده در مي يابيم كه بيان آن لغو و بيهوده نيست؛ بلكه قرآن كريم هدفي در وراي آن دارد كه قرآن در صدد تحقق آن هدف مي باشد وآن ژرف نگري در توحيد و اعتقادات است.
—————————–
1. . بقره: (2)، 234.
2. . تفسير طبري: ج 2 ص 586- 588 (چ دار الفكر)؛ الدر المنثور: ج 2 ص 741 (چ دار الفكر).
3. . بقره: (2) : 55 ،56.
4. . تفسير طبري: ج 1 ص 290- 293.
5. . بقره: (2)، 259.
6. . تفسير طبري: ج3، ص28 ـ 47.
ج : مرحله ی اثبات واقع شدن رجعت در آینده ی اسلامی
آيا در قرآن كريم و سنت پيامبر صلي الله عليه و آله مطلبي وجود دارد كه وقوع رجعت را در آينده اي اثبات كند؟
معتقدان به رجعت به اين سؤال قاطعانه جواب مثبت مي دهند؛ به جهت اعتماد به برخي از آيات قرآن كريم و روايات پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله كه در ذيل بيان مي شوند.
الف : آیات :
1ـ خداوند مي فرمايد:
{يَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِّمَّن يُكَذِّبُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ}(1)
(به خاطر آور) روزي را كه ما از هر امتي، گروهي را از كساني كه آيات ما را تكذيب مي كردند، محشور مي كنيم، و آنها را نگه مي داريم تا به يكديگر ملحق شوند.
اين آيه از برانگيخته شدن گروهي از انسان ها در آينده سخن مي گويد و اين حشر، حشر اخروي نمي باشد؛ زيرا حشر اخروي همگاني است و اختصاص آن به برخي از مردم معنايي ندارد؟
به خصوص اين كه قرآن كريم در سه آيه بعد روز قيامت را ذكر مي كند:
{وَيَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاء اللَّهُ وَكُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِينَ}.(2)
(به خاطر آوريد) روزي را كه در صور دميده مي شود وتمام كساني كه در آسمانها و زمين هستند در وحشت فرو مي روند، جز كساني كه خدا خواسته، وهمگي با خضوع در پيشگاه او حاضر مي شوند.
گفتني است كه نشانه هاي قيامت، در اين آيه وجود دارد، نه در آيه قبل، و اگر آيه قبل هم درباره قيامت باشد، تكرار اين آيه بدون وجه خواهد بود.
2ـ خداوند مي فرمايد:
{كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنتُمْ أَمْوَاتاً فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ}(3).
چگونه به خداوند كافر مي شويد؟ در حالي كه شما مردگان بوديد، و او شما را زنده كرد، سپس شما را مي ميراند، وبار ديگر شما را زنده مي كند، سپس به سوي او باز گردانده مي شويد.
در اين آيه خداوند دو حيات و دو بازگشت را مطرح مي كند حيات اول همان زندگي دنيوي است و حيات دوم (ثم يحييكم) ميان حيات اول و بازگشت به سوي خداوند است كه اين حيات فقط بر رجعت منطبق مي باشد.
3ـ خداوند مي فرمايد:
{قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَي خُرُوجٍ مِّن سَبِيلٍ}.(4)
آنها مي گويند: پروردگارا ما را دو بار ميراندي و دو بار زنده كردي، اكنون به گناهان خود معترفيم آيا راهي براي خارج شدن از (دوزخ) وجود دارد؟
كيفيت استدلال به اين آيه، مانند آيه گذشته است.
اينها برخي از آيات قرآن كريم است كه بر رجعت دلالت مي كند.
—————————–
1. . نمل: (27)، 83.
2. . نمل: (27)، 87.
3. . بقره: (2)، 28.
4. . مؤمن: (23)، 11.
ب : روایات
اما روايات فراوني از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و اهل بيتش در باره اثبات رجعت، از سوي محدثان و مفسران شيعه در كتاب هاي روايي و تفسيري نقل شده است.(1)
روشن است كه ما به همه اين روايات استدلال نمي كنيم، بلكه به برخي از آنها ـ كه در منابع فريقين ذكر شده است ـ اكتفا مي كنيم. بارزترين آنها روايت معروف ابو سعيد خدري است. وي از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل مي كند:
تمام سنت هاي امت هاي قبل را وجب به وجب وذراع به ذراع پيروي مي كنيد و حتي اگر آنها در سوراخ سوسماري وارد شده باشند، شما از آنها پيروي مي كنيد.. عرض كرديم اي پيامبر خدا: (مراد) يهود و مسيحيان هستند؟ فرمودند: پس چه كسي.))(2)
پيش از اين گذشت كه رجعت در ميان امت هاي گذشته واقع شده است مقتضاي حديث اين است كه رجعت در ميان اين امت نيز واقع خواهد شد.
اينها تنها برخي از مواردي است كه درباره رجعت به آن استدلال شده است پس بايد در برابر اين استدلال ها تواضع علمي نمود؛ زيرا حداقل اين است كه اعتقاد به رجعت را به عنوان يك اعتقاد مورد پذيرش مطرح مي كند و كسي كه رجعت را نمي پذيرد، بايد با دليل آن را رد كند و يا اين كه بدون دليل مخالفت كند؛ لكن از هيچ كس قابل قبول نيست كه اعتقادات ديگران را ـ كه از راه برهان و دليل پذيرفته اند ـ به سخريه بگيرد.
با كمال تاسف كساني هستند كه با رجعت مخالف اند؛ در حاليكه منابع اصلي ايشان از آن سخن گفته است. كسي كه سخن مخالفان تفكر اهل بيت عليهم السلام را در باره رجعت بخواند، تصور مي كند كه آنها در كتاب ها و آثار و ميراث فرهنگي خود در دورترين نقطه از آن قرار دارند؛ ولكن اگر ميراث فرهنگي آنها را مطالعه كند و در آن بينديشد، روايات فراواني را مي يابد كه بر وجود اعتقاد به رجعت در نزد آنان دلالت مي كند. از جمله امور روشني كه در كتاب هاي تاريخي آمده، اين است كه وقتي خبر رحلت پيامبر خدا صلي الله عليه و آله ميان مسلمانان منتشر شد، عمر بن الخطاب گفت: چه كسي فلان شهر وفلان شهر از شهرهاي رم را فتح مي كند؟ پيامبر خدا نمي ميرد تا اين كه آنها را فتح كنيم و اگر بميرد، منتظر او خواهيم ماند چنان كه بني اسرائيل منتظر موسي عليهم السلام شدند. او همواره مي گفت: پيامبر خدا نمرده است؛ ولكن به سوي پروردگارش رفت چنان كه موسي عليهم السلام رفت و چهل شبانه روز از قوم خويش غايب گشت. سپس به سوي آنها بازگشت. به خدا قسم پيامبر خدا بر مي گردد و كساني كه گمان كنند او مرده، دست ها و پاهاي آنها بايد بريده شود.(3)
بر اين اساس عمر بن الخطاب، اولين كسي است كه اعتقاد به رجعت را مطرح كرده است؛ نه عبد الله بن سبا (شخصيت افسانه اي كه هر گونه منكري در تاريخ اسلامي به او نسبت داده مي شود)
ابن ابي دنيا (م. 281) كتابي به نام ((من عاش بعد الموت)) (كساني كه بعد از مرگ زيسته اند)، تاليف كرده است و اين كتاب از سوي دار الكتب الاسلاميه در بيروت با تحقيق در سال 1987 م. نشر يافته است.
ابو نعيم اصفهاني در كتاب ((دلائل النبوه)) وسيوطي در كتاب ((الخصائص الكبري)) بابي خاص در معجزات پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله درباره ي زنده كردن مردگان قرار داده اند.
علاوه بر اين سيوطي كراماتي براي غير پيامبر، در باره زنده كردن مردگان ذكر كرده است.(4)
ونيز روايت كرده اند كه زيد بن حارثه وربيع بن خراش و مردي از انصار، بعد از مرگ سخن گفته اند.(5)
—————————–
1. . برخي از نويسندگان، چهل كتاب برشمرده اند كه اختصاص به اين موضوع دارد. در اين جا به برخي از آنها اشاره مي شود: 1- كتاب رجعت ابي حمزه بطائني كه نجاشي آن را ذكر كرده است؛2- اثبات رجعت ابن شاذان؛ 3- رجعت شيخ صدوق؛ 4- رجعت عياشي مؤلف كتاب تفسير عياشي؛ 5- اثبات رجعت علامه حلي؛ 6- ايقاظ حر عاملي كه اين كتاب گسترده ترين كتاب در اين زمينه مي باشد؛ زيرا 600 حديث و 64 آيه در آن ذكر كرده است. در اين زمينه به كتاب رجعت، چ مركز رسالت مراجعه كنيد.
2. . صحيح بخاري (كتاب الاعتصام بقول النبي): ج 9، ص 127.
3. . سيره نبويه ابن هشام: ج 4، ص 205؛ طبقات كبري: ج 2، ص 266.
4. . علامه اميني بحث طولاني را در جلد 11 از كتاب «الغدير»: ص 103- 195 به اين امر اختصاص داده است و مواردي از مكتب خلفا را نقل مي كند كه بر وجود غلو در آن دلالت دارد و ضمن آن، روايات فراواني كه در برگيرنده معناي رجعت است وجود دارد.
5. . تهذيب التهذيب: ج 3، ص 410.
شبهاتی درباره ی رجعت
در اعتقاد به رجعت شبهاتي هست كه پاسخ روشني را مي طلبد.
1. اعتقاد به رجعت موجب تشويق به معصيت است، به جهت اين كه هنگام رجعت شخص مي تواند از گناهان گذشته خود توبه كند؟
اين اشكال در صورتي وارد است كه رجعت، عمومي باشد و همه مردم را در بربگيرد، و يا اين كه نام افرادي كه دو باره به دنيا برمي گردند معين شده باشد. حال آن كه چنين نيست، زيرا رجعت مخصوص به سران كفر و رهبران ايمان است و كسي نمي تواند نام افراد را معين كند و امر به دست خداوند است وهمين مقدار در ارتباط با تشويق نكردن به معصيت كافي است.
2. اعتقاد به رجعت، موجب قائل شدن به تناسخ مي شود كه ميان مسلمانان مردود است؟
بايد گفت: عقيده به تناسخ، مقوله اي است و اعتقاد به رجعت، مقوله ي ديگر كه با آن تباين كلي دارد. تناسخ حلول ارواح مردگان در بدن ديگران ـ كه حيات دنيوي دارند ـ مي باشد؛ در حالي كه مراد از رجعت بازگشت ارواح برخي از مردم به بدن هاي آنان است (مانند آنچه در قيامت واقع مي شود) اگر لازمه رجعت تناسخ باشد، هر آينه تناسخ در معاد و در زنده كردن مردگان به وسيله حضرت عيسي عليهم السلام ودر مصاديق رجعت ميان امت هاي گذشته نيز بايد باشد.
و در باطل بودن تناسخ روايت هاي متواتري از اهل بيت عليهم السلام نقل شده است و دانشمندان اماميه در گذشته و حال بر آن تاكيد كرده اند. اعتقاد به آن نيز سر انجام انسان را به كفر مي كشاند. ابو الحسن اشعري در كتاب ((مقالات الاسلاميين)) بين قول به رجعت ـ كه اماميه آن را پذيرفته اند ـ و بين قول به تناسخ كه اهل غلو و زنادقه ي منكر قيامت آن را قبول دارند ـ جدايي انداخته است.
3. طبق گفتار احمد امين اعتقاد به رجعت، موجب ظهور افكار يهودگري ميان شيعيان شده است؟
جواب اين است كه پذيرش بخشي از اعتقادات اديان سابق، از جمله ی برنامه ها و دستورات اسلام است؛ زيرا اسلام عمل به اديان سابق را نسخ كرده است. اما در بعد اعتقادي جوهره اي ثابت و مشتركي، ميان تمام اديان وجود دارد و اسلام كامل ترين بيان و تعبير از آن جوهره است. پس صرف اين كه عقيده اي از اعتقادات اديان سابق، جزء اسلام باشد موجب ايراد بر آن نيست.
تازه اين در صورتي است كه فرض كنيم كه رجعت از اعتقادات يهود باشد (چنان كه احمد امين ادعا مي كند)
بنابر اين گفتار احمد امين شگفت انگيز وباطل است. گويا او از روشن ترين و بارزترين اعتقادات اسلامي درباره ي پيامبران گذشته بي اطلاع است.
خود قرآن كريم، واقع شدن رجعت ميان بني اسرائيل را عنوان كرده است تشيع نيز خطي است كه از روح اعتقادات پيامبران گذشته وجوهره ي آن ـ كه در تمام رسالت ها ثابت است ـ سخن گفته است.
4ـ چگونه بين اعتقاد به رجعت و بين گفتار خداوند:
{وَحَرَامٌ عَلَي قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أَنَّهُمْ لَا يَرْجِعُونَ}.(1)
و حرام است بر شهرها و آباديهايي كه (بر اثر گناه) نابودشان كرديم (كه به دنيا بازگردند) آنها هرگز باز نخواهند گشت؛ جمع خواهيد كرد؟
اين آيه بازنگشتن ظالمان به دنيا را بيان مي كند، پس اگر ما قائل به رجوع برخي از آنان شويم، اين اعتقاد، مخالف با آيه خواهد بود؟
در جواب بايد گفت كه اعتقاد به رجعت مخالفتي با آيه ندارد؛ زيرا آيه شريفه در باره ي گروهي خاص از ستمگران است و آنها كساني اند كه در دنيا هلاك گشته و در آن به عذاب آسماني گرفتار شده اند.
اما ستمگراني كه بدون عذاب و عقوبت از دنيا رفته اند، آيه در ارتباط با آنها ساكت است و شايد سكوت آيه شريفه نسبت به آنان، به نوعي امضاي رجعت آنان و يا رجعت گروهي از آنان به انتخاب خداوند است.
—————————–
1. . انبيا: (21)، 95.
نتیجه ی بحث
رجعت امر محالي نيست و نيز مخالفتي با توحيد ندارد؛ بلكه تجلي قدرت مطلقه خداوند است و روايات فراواني از اهل بيت عليهم السلام – كه عدل قرآن مي باشند ـ بر اثبات آن نقل شده است. هم چنين آيات زيادي از قرآن كريم بر اثبات آن وجود دارد كه در بحث هاي گذشته به آنها استدلال شد. در واقع رجعت همانند برخي از نشانه هاي قيامت و نوعي از معاد است كه كافران آن را بعيد مي شمارند.
—————————–