موسسه اندیشه ملل

موسسه اندیشه ملل

Search
Close this search box.

تقیه

پیشگفتار

((تقيه)) يكي از مسائلي است كه قرآن كريم آن را مطرح و به جواز آن تصريح نموده است، چنان كه در سوره ي آل عمران مي فرمايد:

{لاَّ يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فِي شَيْءٍ إِلاَّ أن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَي اللّهِ الْمَصِيرُ}(1)

افراد با ايمان نبايد به جاي مؤمنان، كافران را دوست و سرپرست خود انتخاب كنند؛ و هر كس چنين كند، هيچ رابطه اي با خدا ندارد (و پيوند او به كلي از خداوند گسسته مي شود) مگر اين كه از آنها بپرهيزد (و به سبب هدف هاي مهم تري تقيه كند). خداوند شما را از (نافرماني) خود، بر حذر مي دارد؛ و بازگشت (شما) به سوي خدا است.

آيه ياد شده، ((تقيه)) و حد و مرز آن را مشخص كرده و ايمان را داراي سه ركن دانسته است: اعتقاد قلبي، اظهار زباني و عمل با اعضا و جوارح، اينها اقتضاي طبيعي ايمان است.

اسلام، از آن جا كه يك دين عملي است، واقع گرا مي باشد و همه مشكلات را بر طرف مي كند. پس طبيعي است كه چگونگي بر خورد با مسائل جديد را در هر حال براي مكلفين روشن سازد؛ مثلا اگر انسان مخير شد بين مرگ يا شكنجه ي طاقت فرسا و بين دست كشيدن از برخي لوازم يا مظاهر ايمان، وظيفه ي او چيست؟

آيه ي فوق مي فرمايد در هيچ حالي نمي توان از اعتقاد قلبي دست كشيد؛ زيرا پايه و ريشه ي ايمان است؛ اما در مورد ركن دوم و سوم گفتني است كه اگر نجات از مرگ يا شكنجه ي طاقت فرسا، بستگي به اين دارد كه در ظاهر و به طور موقت از اظهار و عمل به اسلام دست برداشت، آيه ي شريفه، اجازه ي آن را براي مؤمنان صادر كرده است. البته با اين كار، اصل دين هم از بين نمي رود.

قرآن كريم در آيه اي ديگر، بر اين معنا تاكيد نموده و فرموده است:

{إِنَّمَا يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَأُوْلـئِكَ هُمُ الْكَاذِبُونَ * مَن كَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إيمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَانِ وَلَكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ}(2)

تنها كساني دروغ مي بندند كه به آيات خدا ايمان ندارند؛ (آري) دروغگويان واقعي آنها هستند * كساني كه بعد از ايمان كافر شوند ـ به جز آنها كه تحت فشار واقع شده اند، در حالي كه قلبشان آرام با ايمان است ـ آري، آنها كه سينه ي خود را براي پذيرش كفر گشوده اند، غضب خدا بر آنان است و عذاب عظيمي در انتظار شان!

نزول اين دو آيه، زماني بود كه مشركان عمار بن ياسر را مجبور كرده بودند تا پيامبر صلي الله عليه و آله را دشنام دهد و از بت ها به نيكي ياد كند. عمار نيز از ترس شكنجه هاي طاقت فرساي آنان، چنين كرد. وقتي به محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله آمد، حضرت به او فرمود: ((چه شده است؟)) عرض كرد: (كار) بدي انجام دادم اي رسول خدا! آنها رهايم نكردند تا به شما ناسزا گفتم و بت هاي آنان را به نيكي ياد كردم! فرمود: ((در قلب تو چه گذشت؟)) عرض كرد: نسبت به ايمان مطمئن است. فرمود: ((اگر دوباره تو را مجبور كردند، همان سخنان را تكرار كن)).(3)

اين عمل، آن نفاقي نيست كه قرآن كريم آن را محكوم كرده و بدتر از كفر شمرده است؛ زيرا ((نفاق))، پنهان كردن كفر و كينه و اظهار كردن ايمان و دوستي است؛ در حالي كه ((تقيه))، پنهان كردن ايمان و آشكار نمودن كفر و شرك است. اگر تقيه از جمله مصاديق نفاق باشد، چرا خداوند سبحان در دو آيه ي قرآن آن را مباح شمرده است؟

هم چنين تقيه با تسليم شدن و سازش در مسائل ديني، فرق دارد. ((تسليم شدن و سازش))، پذيرفتن طرف مقابل و دست كشيدن از اعتقادات است؛ در حالي كه تقيه عبارت است از نگه داري دين به وسيله ي آشكار نكردن موقتي ايمان و اظهار خواسته هاي دشمن، تا موقعي كه دوره ي ضعف به پايان برسد و فرصتي براي تجديد نيرو پيدا شود. پس ((تقيه)) يك تدبير عقلايي براي پيشگيري است و مؤمن را به تسليم و سازش نمي كشاند؛ بلكه به جاي آن، عناصر پايداري روحي و معنوي را بسيج مي كند، تا در مقابل فشارهاي سهمگين دشمنان، متلاشي و نابود نشود و ايمان خود را در بالاترين درجه ي آن حفظ كند.

تقيه كننده، به آينده مي نگرد. و منتظر فرا رسيدن زمان مناسب براي تغيير اوضاع است، در حالي كه تسليم و سازش، هيچ يك از ويژگي هاي تقيه را دارا نيست.

به تعبير ديگر، تقيه بر تسليم، ياس، نوميدي و سازش ـ كه دشمن مي خواهد آنها را بر مؤمن تحميل كند ـ خط بطلان مي كشد.(4)

علماي اسلام، براي مشروعيت تقيه به دو آيه ياد شده استدلال كرده اند. مراغي در تفسير خود، مصاديق تقيه را اين چنين بر شمرده است: ((مدارا با كفار، ظالمان و فاسقان و سخن گفتن به آرامي با آنان و لبخند زدن بر روي آنها، و بخشش مال به آنها براي جلوگيري از اذيت آنان و حفظ ناموس از آنها.))

طبراني از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله روايت كرده است: ((آنچه كه مؤمن، ناموسش را با آن حفظ كند، صدقه است.))(5)

 

—————————-

1. . آل عمران: (3) 28.

2. . النحل: (16) 105- 106.

3. . المستدرك، حاكم: ج20، ص357 و نيز ر. ك: سنن ابن ماجه؛ تفسير ماوردي: ج3، ص192 (چاپ بيروت) و منابع ديگري مثل: المبسوط سرخسي؛ الكشاف زمخشري؛ احكام القرآن ابن عربي؛ تفسير كبير فخر رازي؛ المغني ابن قدامه؛ الجامع قرطبي؛ انوار التنزيل بيضاوي و…

4. . با مراجعه به تفسير دو آيه فوق در تفاسير اهل سنت، اين امر روشن خواهد شد. ر. ك: تفسير فخر رازي؛ تفسير زمخشري؛ تفسير خازن؛ تفسير نسفي؛ تفسير اسماعيل حقي؛ تفسير طبري؛ تفسير الوسي؛ تفسير محاسن التاويل جمال الدين قاسمي و تفسير مراغي.

5. . تفسير مراغي: ج3، ص136، چ مصر.

تقیّه در نظر عامّه

بسياري از علماي عامه در كتاب هايشان از صحابه و بزرگان ديگر، مطالبي را نقل كرده اند كه دلالت بر مشروعيت تقيه از نظر اسلام دارد و در اين جا به برخي از آنها اشاره مي شود:

تقيه ي عمار بن ياسر،(1)

تقيه ي عبد الله بن مسعود،(2)

تقيه ي ابي درداء و ابي موسي اشعري،(3)

تقيه ي ابي هريره،(4)

تقيه ي ابن عباس از معاويه،(5)

تقيه ي سعيد بن جبير،(6)

تقيه ي رجاء بن حيوه،(7)

تقيه ي واصل بن عطاء،(8)

تقيه ي عمرو بن عبيد معتزلي،(9)

تقيه ي ابو حنيفه.(10)

گفتي است كه علامه ي قاسمي از يماني نقل كرده است: ((… يكي از آن دو، ترس عرفا از علماي فاسق، پادشاهان ظالم و شياطين انس است، زيرا در اين موقع به دليل تصريح قرآن كريم و اجماع مسلمانان، تقيه جايز است…))(11).

تقيه ، در همه ي نحله ها و در عرصه هاي مختلف، وجود داشته است. برخي از جوانب تقيه، از نظر عامه عبارت است از:

فتواي فقهاي عامه، در مورد جواز تقيه در عقيده؛(12)

فتواي فقهاي عامه، در مورد جواز تقيه در آداب؛(13)

فتواي فقهاي اهل سنت، در مورد جواز تقيه در عبادت؛(14)

فتواي فقهاي اهل سنت، در مورد جواز تقيه در معاملات.(15)

برخي از محققان معاصر هم نوشته اند:

((آخرين سخن در مورد تقيه در فقه مذاهب اربعه اين است كه فقهاي عامه، تقيه را در مسائل زيادي جايز مي دانند؛ مثل جواز تقيه در صدقه، اقرار، ازدواج، اجاره، مبارات، كفالت، شفعه، عهد و پيمان، تدبير، رجوع بعد از طلاق، ظهار، نذر، ايلاء، سرقت و فروع شرعي ديگر.))(16)

موسي جار الله تركماني، گسترده تر از اين معنا را صريحا بيان داشته و گفته است:

((تقيه عبارت است از نگه داري جان از ناملايمات و كيفرها، تقيه به اين معنا در هر چيزي، از نظر دين جايز است)). و نيز مي گويد: ((تقيه در راه حفظ زندگي، آبرو، حفظ مال و حمايت از آن، بر همه افراد واجب است؛ چه پيشوا باشد، يا غير پيشوا))(17).

—————————–

1. . تفاسير، سيره ها.

2. . المحلي: ج8، ص336 (چ آفاق، بيروت).

3. . صحيح بخاري: كتاب الادب، باب المداراه مع الناس.

4. . همان: كتاب العلم، باب حفظ العلم.

5. . شرح معاني الاثار، طحاوي: باب الوتر.

6. . كتاب الاموال، ابي عيينه: ص567.

7. . الجامع لاحكام القرآن، قرطبي: ج10، ص124.

8. . الاذكياء، ابن جوزي: ص136.

9. . تاريخ بغداد: ج12، ص168 (شرح حال عمرو بن عبيد).

10. . همان: ج13، ص379 (شرح حال ابو حنيفه).

11. . محاسن التاويل: ج4، ص82 (چ دار الفكر).

12. . الجامع، قرطبي: ج10، ص180 و احكام القرآن، ابن عربي مالكي؛ المبسوط، سرخسي حنفي؛ بدايع الصنايع، كاشاني حنفي؛ المغني، ابن قدامه.

13. . تفسير مراغي: ج3 ص

14. . مبسوط، سرخسي: ج24 ص48؛ اشباه و نظائر: ص207.

15. . البحر المحيط، ابي حيان مالكي: ج2 ص224؛ بدايع الصنايع: ج7 ص175؛ مجمع الانهر، افندي حنفي: ج2 ص431، چ التراث العربي، بيروت.

16. . التقيه: مركز الرساله.

17. . التقيه: مركز الرساله؛ بدايع الصنايع: ج7، ص175؛ المحلي: ج8، ص331، مساله 1406 و الشنيعه في نقد عقايد الشيعه: ص72.

تقیه در نظر امامیه

علماي اماميه در مورد جواز تقيه و حتي وجوب آن در بعضي اوقات، علاوه بر دو آيه ي ياد شده، به روايات زيادي استناد جسته اند كه به حد استفاضه مي رسد به گونه اي كه در كتاب وسائل الشيعه باب ويژه اي به تقيه اختصاص داده شده است و در اينجا به برخي از آنها اشاره مي شود:

ابن ابي يعفور از امام صادق عليه السلام روايت كرده است: ((تقيه، سپر و نگهدارنده ي مؤمن است)).(1)

امام صادق عليه السلام به مفضل فرمود: ((اگر تقيه كني دشمان نمي توانند به تو آسيبي برسانند. تقيه، ديواري است مستحكم بين تو و دشمنان خدا و سدي است كه نمي توانند در آن نفوذ كنند)).(2)

امام علي عليه السلام فرمود: ((تقيه از برترين اعمال مؤمن است تا جان خود و برادرانش را به وسيله ي آن از ستمكاران حفظ كند)).(3)

امام باقر عليه السلام فرمود: ((تقيه، دين من و دين پدران من است)).(4)

امام صادق عليه السلام فرمود: ((بر دينتان بترسيد و آن را با تقيه بپوشانيد)).(5)

—————————–

1. . اصول كافي: ج2، ص221 (باب تقيه).

2. . وسائل الشيعه: ج16، ص213، باب 24.

3. . تفسير منسوب به امام حسن عسكري×: ص320.

4. . اصول كافي: ج2، ص219 (باب تقيه).

5. . همان.

چرا فقط شیعه به تقیه معروف شده است؟

علت اين كه مذهب شيعه از مذاهب ديگر به تقيه مشهورتر شده است اين است كه روايات بسياري از ائمه ي اهل بيت عليهم السلام وارد شده و همين امر باعث گشته است تا شيعه از ديگر مسلمانان به تقيه مشهورتر باشد. هم چنين دشمني برخي از فرقه ها، باعث شد كه آن را وسيله اي براي مسخره كردن پيروان اهل بيت عليهم السلام قرار دهند!

گويا آنها فراموش كرده اند كه ((تقيه))، از دستورات قرآن و از ضروريات دين است كه همه مسلمانان بر آن اتفاق نظر داشته اند. و اگر در فروع آن اختلافي وجود داشته باشد مساله جديدي نيست؛ زيرا مسلمانان در فروع مسائل شرعي باهم اختلاف دارند؛ ولي در اصول باهم اتفاق نظر دارند.

چرا عده اي، وقتي به مكتب اهل بيت عليهم السلام مي رسند؛ نظرات مخالف آنان با مكاتب فقهي ديگر را دستاويزي براي تمسخر و هتاكي خود قرار مي دهند؟!

علماي عامه، توجه نداشته اند كه از جمله اهداف ((تقيه))، حمايت از وحدت اسلامي و جلو گيري از تفرقه ي مسلمانان است.

در اين صورت شايسته نيست كه فرقه ي شيعه به بدعت و نفاق متهم شود.

دوران هاي سخت زندگي اهل بيت عليهم السلام در زمان حكومت امويان و عباسيان باعث شده بود كه شيعيان علي عليه السلام مذهب خود را ـ حتي از همسرانشان ـ مخفي نگه دارند؛ زيرا در آن زمان متهم بودن به تشيع، سخت ترين كيفر را داشت و حتي پسر از دست پدرش به قاضي شكايت مي كرد كه چرا پدرش او را علي ناميده است؟!

مورخان(1) نقل كرده اند: روزي معاويه بن ابي سفيان به كارگزارانش نوشت: هر كس كه حديثي در مورد فضايل ابو تراب علي عليه السلام و خاندانش روايت كند، خونش حلال است پس از آن خطبا بر هر منبري علي عليه السلام را لعن مي كردند و از او برائت مي جستند. مردم كوفه به خاطر وجود شيعيان فراوان امام علي عليه السلام زير فشار سخت ترين شكنجه ها بودند. امويان، زياد بن سميه را به عنوان حاكم كوفه گماشتند و بصره را به آن ملحق نمودند. زياد شيعيان كوفه و بصره را مي شناخت و آنها را در زير هر سنگ و كلوخي كه بودند، پيدا كرد و به شهادت رساند. و يا از عراق متواري و بي خانمان كرد. از اين رو شخصيت مشهوري از آنان باقي نماند.

معاويه به كليه كارگزاران خود نوشت كه هيچ يك از شيعيان علي عليه السلام و خاندان او، حق اقامه شهادت و گواهي ندارند.

و در نامه ي ديگري نيز نوشت: ((اگر ديديد كه بينه قائم شد بر اين كه كسي علي و خاندانش را دوست دارد، نام او را از دفتر بيت المال حذف كنيد و سهم او را قطع نماييد)).

او در نامه ي ديگر مي نويسد: ((هر كه را شيعه ي علي عليه السلام و خاندانش دانستيد، بر او سخت بگيريد و خانه اش را خراب كنيد.))

اينها چيزي است كه ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه مي گويد و اضافه بر آن مي نويسد: امور اين چنين بود تا آن كه حسن بن علي عليه السلام به شهادت رسيد. در نتيجه گرفتاري شيعيان افزوده شد. از اين گروه كسي باقي نماند؛ جز اين كه بر خون خود مي ترسيد؛ لذا در بيابان ها متواري بود. پس از شهادت امام حسين عليه السلام ، اوضاع و خيم تر شد. عبد الملك بن مروان حكومت را به دست گرفت (و عرصه را) بر شيعيان تنگ كرد و حجاج بن يوسف ثقفي را بر آنان مسلط ساخت. عده اي با بغض علي عليه السلام به حجاج تقرب مي جستند!

نقل مي كنند كه شخصي مقابل حجاج ايستاد فرياد زد، اي امير! خانواده ام عاقم كرده و مرا علي ناميده اند . من فقير و بيچاره هستم، من محتاج هديه ي امير مي باشم. حجاج خنديد و گفت: به پاداش آنچه كه به آن توسل پيدا كردي، تو را بر ولايت فلان جا مي گمارم!(2)

بلايي كه در زمان عباسيان بر سر شيعه آمد، كمتر از دوران امويان نبود. ((ابن سكيت)) يكي از بزرگان ادبيات در زمان متوكل است. خليفه او را به عنوان معلم فرزندانش برگزيد. روزي از او پرسيد: آيا اين دو فرزند من نزد تو دوست داشتني ترند يا حسن و حسين؟

ابن سكيت گفت: به خدا سوگند! قنبر، خادم علي عليه السلام از تو و پسران تو بهتراست. متوكل فرياد زد، زبانش را از پشت سر ببريد.

گروه بي شماري از شيعيان در قرن هاي گذشته با اين همه ظلم و استضعاف رو به رو بوده اند. پس طبيعي است كه از بين تسليم شدن در مقابل دشمن و بين ريشه كن شدن و نابودي، راه ميانه اي را برگزينند؛ تا از جهتي ظلم و كجروي را از خود دور سازند و از جهت ديگر در معرض از بين رفتن و نابودي و ريشه كني قرار نگيرند و اين، همان ((تقيه)) است.

اين كه ابن تيميه گفته است:

((تقيه همان دروغ و نفاق است))(3)، مطلبي بي دليل است كه عقل آن را نمي پذيرد و كتاب و سنت آن را تاييد نمي كنند.

—————————–

1. . شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد: ج11، ص44.

2. . شرح نهج البلاغه: ج11، ص44-46.

3. . منهاج السنه: ج1، ص68 (تحقيق دكتر محمد رشاد سالم).

انواع تقیه

مي توان تقيه را بر اساس ضوابط مختلف، به شكل زير تقسيم بندي كرد:

الف)بر حسب كسي كه از او تقيه مي شود:

1 . تقيه از كافر، 2 . تقيه از مسلمان؛

ب)بر حسب عمل:

1 . تقيه در عبادت، 2. تقيه در فتوا، 3. تقيه در سياست؛

ج) بر حسب احكام:

1 . تقيه ي جايز، 2. تقيه ي واجب،  3. تقيه ي حرام.

 

 

تقیه از کافر:

همه ي مسلمانان اين قسم از تقيه را قبول دارند. همان گونه كه گذشت، قرآن كريم در دو آيه به اين نوع از تقيه اشاره فرموده است.

تقیه از مسلمان :

در مورد جواز يا عدم جواز اين نوع از تقيه، در ميان علماي مسلمين اختلاف وجود دارد.قائلان به عدم جواز، استدلال مي كنند كه قرآن كريم تنها در مورد تقيه مسلمان از مشرك، تصريح كرده و به قسم ديگر اشاره اي ندارد.

ولي علماي اماميه، قائل به جواز اين نوع از تقيه بوده و همان دو آيه ي ياد شده را دليل آورده اند. در باره ي نحوه ي استدلال به اين دليل گفتني است كه: از نظر علماي علم اصول خصوصيت مورد، موجب تخصيص نمي شود. از نظر علماي علم تفسير نيز به عموميت لفظ استدلال مي شود؛ نه به خصوصيت سبب.

در توضيح اين مطلب بايد پرسيد: آيا قرآن كريم در تقيه ي جايز،

حال مسلمان را در نظر گرفته يا حال مشرك؟ اگر حال مسلمان را در نظر گرفته پس تقيه براي حفظ جان مسلمان است. بنابر اين، تقيه در مقابل هر ظالمي جايز است؛ اگر چه آن ظالم، مسلمان باشد.

ظاهر قرآن كريم، معناي اول را مي رساند؛ يعني، تقيه براي حفظ جان مسلمان در برابر خطر و نگه داري او از دشمن است. و اين علت، در تقيه ي مسلمان از مسلمان هم وجود دارد؛ همچنان كه در تقيه ي مسلمان از مشرك هم وجود دارد.

يكي از دانشمندان اهل سنت به اين مطلب اشاره كرده و نوشته است: ((حكم چهارم: آيه دلالت دارد بر اين كه تقيه در برابر كفاري كه غالب هستند حلال مي باشد؛ ولي مذهب شافعي معتقد است كه اگر حالت بين مسلمانان، همان حالت بين مسلمانان و مشركان باشد، براي حفظ جان، تقيه حلال مي شود)).(1)

علاوه بر اين تقيه يك روش عقلايي همگاني است و معنا ندارد كه آن را مختص به يك ظالم بدانيم. چه بسا علت اختلاف بر سر تقيه ي مسلماني از مسلمان ديگر يك مساله ي عاطفي باشد؛ يعني، وقتي كه مكتب خلفا، قائل به شرعي بودن حكومت اموي و عباسي اند و اطاعت از امير ـ چه امير خوب و چه امير گنه كار را ـ واجب مي دانند؛ پس طبيعي است كه فعاليت هاي مخالفان اين دو حكومت را، فعاليت هاي غير شرعي بدانند و تقيه را هم ـ كه شيعيان در راستاي مخالفت با آنان بدان عمل كرده اند ـ يك روش غير شرعي معرفي كنند. در اين صورت بحث از موضوع تقيه و ادله و اقسام آن، خارج مي شود و به يك بحث اساسي، در مورد مشروع بودن حكومت تبديل مي گردد كه اين حكومت مشروعيت خود را چه زماني از دست مي دهد، و يا تكليف مسلمانان در مقابل انحراف حكومت از خط صحيح اسلامي چيست؟

در غير اين صورت، تقيه يك روش عقلاني است و بسياري از علماي مكتب خلفا به آن عمل كرده اند. ابو هريره مي گويد: ((دو دسته از معارف را از رسول خدا صلي الله عليه و آله ياد گرفتم كه، يكي از آنان را در ميان مردم منتشر كردم، و اما اگر ديگري را منتشر مي كردم، سرم را برباد مي دادم))(2) آيا اين كار تقيه ي مسلمان از مسلمان نيست؟!

—————————–

1. . ر. ك: تفسير كبير: ج1، ص20، و 120.

2. . محاسن التاويل، قاسمي: ج4، ص82 (چ مصر).

تقیه در عبادت :

تقيه ي در عبادت به اين معنا است كه براي دفع خطر ظلم يا براي مدارا كردن با ديگر مذاهب اسلامي، عبادت را به نحوي به جا آورد كه مسلمان مخالف ـ طبق مذهب خود ـ به آن معتقد است. اين شكل از تقيه، از خصوصيات مكتب اهل بيت عليهم السلام است و بيشتر عبادت هايي كه به صورت تقيه به جا آورده مي شوند، به انگيزه ي ترس از ظلم نيست؛ بلكه تنها براي حفظ وحدت مسلمين است.

امام خميني (ره) در اين مورد مي فرمايد: ((تقيه گاهي اين است كه خطري حوزه ي اسلام را تهديد مي كند، به شكلي كه خوف از هم گسستگي وحدت مسلمانان در ميان باشد، و ترس از اين باشد كه بر حوزه ي اسلام ـ به خاطر پراكندگي شان و يا امور ديگر ـ ضرري وارد شود، و مراد از تقيه ي مدارايي اين است كه در آن، هم صدا شدن همه ي مسلمانان، مهم است و وحدت بين آنها هم با ايجاد دوستي بين مخالفان و جلب ارادت آنان، بدون هيچ گونه ترسي (انجام پذير) است.))(1)

از امام صادق عليه السلام روايت شده كه به هشام بن حكم فرمود: ((در ميان قبيله ها يشان نماز بخوانيد، بيمارانشان را عيادت كنيد، (در تشييع) جنازه شان حاضر باشيد…. به خدا (سوگند)، او به چيزي دوست داشتني تر از ((خباء))، عبادت نشده است. گفتم: خباء چيست؟ فرمود: تقيه)).(2)

—————————–

1. . رسائل: ص174.

2. . وسائل الشيعه، كتاب الامر بالمعروف و النهي عن المنكر: باب 26، ح2.

تقیه در فتوا :

تقيه ي در فتوا اين است كه فقيه بر خلاف آنچه كه به نظر خودش صحيح است فتوا دهد. اين كار او بر حسب حالات مختلف صور گوناگوني به خود مي گيرد: گاهي حرام، گاهي جايز، و گاهي واجب مي شود.

سيد حسن بجنوردي در اين مورد مي گويد: ((در مثل چنين (حالتي) واجب است كه از فتوا دادن ـ به هر صورت كه باشد ـ فرار نمود و راحت شد، و نيز اگر فتوا دادن موجب از بين رفتن جان ها يا موجب ريختن آبرويي باشد، در اولي جايز نيست كه فتوا دهد، اگر چه فتوا موجب هلاكت و قتل (خود) او باشد.

اما اگر از ائمه معصومين عليهم السلام در برخي از اوقات، فتوايي بر خلاف حكم واقعي اولي، صادر مي شد ، طرف را بعد از آن آگاه مي ساختند كه آنچه در گذشته گفته اند، خلاف واقع بوده است (و اين كارشان) يا به سبب حفظ جان خودشان بوده و يا به جهت حفظ جان كسي بوده كه براي او فتوا داده بودند فتواي امام كاظم عليه السلام براي علي بن يقطين، در مورد سه بار شستن اعضاي وضو، به اين مطلب تصريح دارد.

خلاصه اين كه فتوا دادن بر خلاف ما انزل الله ـ به خاطر تقيه ـ امري مشكل است، و از حيث فتوا دهنده و قبولي نظريه اش از نظر عموم و عدم قبولي آن، متفاوت مي باشد)).(1)

—————————–

1. . قواعد فقهيه: ج5، ص68.

تقیه در سیاست :

وضعيت اين تقيه هم روشن است و بيشتر تقيه ها از اين قبيل هستند.

پس روشن شد كه تقيه هميشه جايز نيست و هميشه هم واجب نيست؛ بلكه در برخي از زمان ها حرام هم بوده است،

امام خميني (ره) در مورد تقيه ي حرام مي فرمايد:

((از جمله ي آن (تقيه در مورد) برخي از محرمات و واجباتي است كه در نظر شرع و متشرعين نهايت اهميت را دارا هستند؛ مثل ويراني كعبه و مشاهد (زيارتگاه هاي) مقدس….، رد كردن اسلام و قرآن، تفسير كردن آن چنان كه مذهب را فاسد مي نمايد و با كفر تطبيق مي دهد…..، از همين قبيل (محرمات) است، زماني كه تقيه كننده از نظر مردم، داراي جايگاه و منزلتي است؛ به شكلي كه ارتكاب وي نسبت به برخي از محرمات ـ از روي تقيه ـ يا ترك كردن بعضي از واجبات، از موجبات وهن و هتك حرمت مذهب شمرده مي شود….. از همه اينها مهم تر آن جايي است كه اصلي از اصول اسلام يا مذهب و يا يكي از ضروريات دين، در معرض از بين رفتن و نابودي و تغيير است. (در اين صورت) تقيه جايز نيست؛ مثل اين كه منحرفان سركش بخواهند احكام ارث، طلاق و…. را تغيير دهند.))(1)

علامه ي مظفر مي نويسد: ((تقيه از نظر وجوب و عدم وجوب و بر حسب محل هايي كه ترس از ضرر در آن جا است، احكامي دارد كه در ابواب كتاب هاي علماي فقه ذكر شده است. تقيه در هر حالي واجب نيست؛ بلكه گاهي جايز مي باشد و با در بعضي از حالات، خلاف آن واجب است؛ مثل اين كه در (مقام) اظهار حق و آشكار كردن آن براي ياري دين و خدمت به اسلام و جهاد در راه آن باشد. در چنين وقتي اموال ناديده گرفته مي شوند و جان ها ارزش نخواهد داشت)).(2)

—————————–

1. . رسائل: 177- 178.

2. . عقائد الاماميه، ص85.

نتیجه ی بحث :

((تقيه)) يك نظريه ي كلي اسلامي است كه خداي تعالي، آن را در قرآن كريم تشريع فرموده است. نصوص سنت شريف نبوي نيز بر آن دلالت دارند، همچنان كه نصوص فراواني از ائمه اهل بيت عليهم السلام بر آن دلالت دارند و اصحاب و بزرگان بدان عمل كرده اند و فقها نيز در عرصه هاي گوناگون در مورد آن فتوا داده اند و آن تا روز قيامت اصلي ماندگار است. همچنان كه فخر رازي در تفسيرش بدان تصريح نموده و جايي براي انكار آن باقي نمانده است.