کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم-جلد 5 استاد شهید مرتضی مطهری
مقدّمه
«مدتی این مثنوی تأخیر شد»
از انتشار جلد سوم اصول فلسفه تا این تاریخ که جلد پنجم آن در اختیار علاقهمندان قرار میگیرد شانزده سال میگذرد. در طول این مدت بر خلاف آرزو و انتظار خودم و علیرغم تقاضاهای مکرری که از طرف علاقهمندان این کتاب ابراز میشد این بنده توفیق پاورقی نویسی برای جلد چهارم و جلد پنجم پیدا نمیکرد.
پاورقیهای جلد پنجم به علل خاصی پیش از پاورقیهای جلد چهارم به پایان رسید. کار جلد چهارم هنوز هم به پایان نرسیده است ولی در دست است و بیش از نیمی از پاورقیها نوشته شده است. با اینکه حق این بود که چاپ این جلد را تا آماده شدن جلد چهارم به تأخیر بیندازیم، نظر به اینکه مطالب این جلد چندان به مطالب جلد چهارم مرتبط نبود از تأخیر آن صرف نظر کردیم.
در خلال این مدت جلدهای اول و دوم و سوم مکرر تجدید طبع شد و این بنده چند اثر دیگر که برخی از آنها فلسفی بود تألیف و منتشر کردم ولی خودم در حیرتم که چرا کار اصول فلسفه همچنان به تأخیر میافتاد؟
9
میگویند- و درست میگویند- که «الامور مرهونة باوقاتها» یعنی حوادث و پدیدههای جهان در گرو وقت و زمان ویژه خویشند، هر پدیدهای زمان مخصوص به خود دارد و جز در آن زمان امکان وجود ندارد.
جهان همچون درختی عظیم و تناور و بارده است و حوادث و پدیدهها میوههای این درخت تناورند، مراحلی باید طی شود و شرایطی باید تغییر کند و مهلتهایی باید بگذرد که میوه از بطن درخت بر دامن شاخ ظاهر شود و مدتی دیگر خواه ناخواه باید سپری شود تا آن میوه برسد و آماده چیدن گردد.
مادر روزگار همواره در کار حادثه زایی است. هر زایشی معلول یک لقاح و یک مهلت و مدت است که ما آن را «زمان بارداری» مینامیم. در این مدت و مهلت اعضا و جوارح کودک خلق و تکمیل میشود و هم در خلال این مدت و مهلت است که غذای مطبوعی به نام «شیر» در پستان مادر تهیه و تدارک میگردد و شرایط زایش و وارد صحنه شدن یک مولود جدید فراهم میشود.
درست است که میان عرضه و احتیاج در دستگاه عظیم خلقت ارتباط مستقیم است و همین که «بخت نو فرزند نو بزاید» طبعا «خون تبدیل به شیر شیرین میگردد» ولی این تبدیل و تبدلها نتیجه یک سلسله فعل و انفعالهای تدریجی است که نیازمند به زمان و مهلت و مدت است. آری:
«مهلتی بایست تا خون شیر شد»
پیوند پدیدهها با زمانی که باید مانند پل از آن عبور کنند و زمانی که باید در بستر آن قرار گیرند و در دامن آن بشکفند آنچنان عمیق است که برای یک فیلسوف تصور دو تایی و جدایی نا میسر است.
در عین حال که هر پدیدهای در گرو وقت و زمان خویش است نقش انسان را در فرمانروایی بر زمان و تسلط او را بر مقدّرات زمان نباید فراموش کرد و نادیده گرفت.
البته آنکه زمام همه چیز در دست قدرت او و همه شرایط و مهلتها و مدتها قائم به ذات اوست و هیچ قید و شرط، خواست او را محدود نمیکند و زمان و مکان و قید و حد و شرط در مرتبه متأخر از اراده و مشیت او قرار دارد ذات لایزال حقّ قیوم متعال است (سبق الاوقات کونه، و العدم وجوده، و الابتداء ازله) «1»
______________________________
(1) نهج البلاغه عبده، خطبه 179.
10