موسسه اندیشه ملل

موسسه اندیشه ملل

Search
Close this search box.

علل گرایش به ما دیگری شهید مطهری

 

 

 

مقدّمه ماتریالیسم در ایران‏

در مقدّمه چاپ اوّل تذکر داده شد هسته اوّلی این کتاب دو سخنرانی در همین موضوع در سالهای 48 و 49 است که بنا به دعوت انجمن اسلامی دانشجویان دانشسرای عالی در آن محل ایراد شد و این بنده مطالب آن دو سخنرانی را با توضیحات و اضافاتی آماده کرد و در سال 1350 به چاپ رسانید. در سال 1352 که تجدید چاپ شد مطالبی بر چاپ اوّل افزوده گشت و تا چاپ هفتم که در سال گذشته صورت گرفت، عیناً به همان صورت بود که در چاپ دوّم انجام شده بود.

چند ماه پیش قرار شد چاپ هشتم کتاب با قطع و حروف جدیدی صورت گیرد.

فرصت را غنیمت شمرده، برخی مطالب دیگر که جای آنها را در این کتاب خالی می‏دیدم، افزودم و اکنون به صورت جامع‏تری تقدیم خوانندگان عزیز می‏شود. این اضافات همه در بخش «نارسایی مفاهیم فلسفی» صورت گرفته است. قسمت مختصری از

 

7

 

این اضافات (حدود 3 صفحه)، توضیحاتی است پیرامون نظریه هگل درباره «علّت نخستین» و باقی که در حدود 27 صفحه از این کتاب را در بر می‏گیرد، مطالب دیگری است در زمینه نارسایی مفاهیم فلسفی غرب. مخصوصا برای اوّلین بار نقدهای معروف دیوید هیوم فیلسوف مشهور انگلیسی قرن هفدهم را درباره برهان نظم- که از نظر غربزدگان سه قرن است که این برهان را از اعتبار انداخته است- با

محکها و معیارهای اسلامی در بوته نقد قرار دادم.

آنچه در این کتاب درباره علل گرایش به مادّیگری آمده، در حقیقت، نقد و بررسی گوشه‏ای از تاریخ عقاید و اندیشه‏های بشری است. تجزیه و تحلیل وقایع تاریخی، از این جهت که با عوامل پیچیده‏ای سر و کار دارد، بسی دشوار است بویژه اگر به تحوّلات عقاید و اندیشه‏ها مربوط باشد. این بنده مدّعی نیست که بحث جامع و مانعی در این موضوع انجام داده است، امّا امیدوار است راهی به مطلوب باز کرده باشد و دیگران با دقّت و فرصت و امکانات بیشتر به بررسی این مسأله بپردازند، که با توجّه به جریاناتی که در کشور ما می‏گذرد، فوق العاده ضروری و حیاتی است.

ماتریالیسم در عصر ما- خصوصاً در کشور ما- جامه منطق را از خود دور کرده و به سلاح «تبلیغ» مجهّز شده است؛ از این رو ابایی ندارد که علل گرایشها و اعراضها از مادّیگری را به گونه‏ای دیگر که با هدفهای از پیش تعیین شده سیاسی و اجتماعی منطبق باشد، توجیه و تفسیر نماید.

موضوع اصلی بحث این کتاب، یعنی اثبات یا انکار خدا، قطعا حسّاس‏ترین و شورانگیزترین موضوعی است که از فجر تاریخ تاکنون اندیشه‏ها را به خود مشغول داشته و می‏دارد.

موضع انسان در این مسأله، در تمام ابعاد اندیشه‏اش و در جهان‏بینی او و ارزیابیهایش از مسائل و در جهت گیریهای اخلاقی و اجتماعی‏اش تأثیر و نقش تعیین کننده دارد. گمان نمی‏رود هیچ

 

8

 

اندیشه‏ای به اندازه این اندیشه «دغدغه آور» باشد. هر فردی که اندکی با تفکر و اندیشه سر و کار داشته است، لااقل دوره‏ای از عمر خویش را با این «دغدغه» گذرانده است.

تا آنجا که من از تحوّلات روحی خودم به یاد دارم از سنّ سیزده سالگی این دغدغه در من پیدا شد و حسّاسیت عجیبی نسبت به مسائل مربوط به خدا پیدا کرده بودم. پرسشها- البتّه متناسب با سطح فکری آن دوره- یکی پس از دیگری بر اندیشه‏ام هجوم می‏آورد. در سالهای اوّل مهاجرت به قم که هنوز از مقدّمات عربی فارغ نشده بودم، چنان در این اندیشه‏ها غرق بودم که شدیداً میل به «تنهایی» در من پدید آمده بود. وجود هم حجره را تحمّل نمی‏کردم و حجره فوقانی عالی را به نیم حجره‏ای دخمه مانند تبدیل کردم که تنها با اندیشه‏های خودم بسر برم. در آن وقت نمی‏خواستم در ساعات فراغت از درس و مباحثه به موضوع دیگری بیندیشم، و در

واقع، اندیشه در هر موضوع دیگر را پیش از آنکه مشکلاتم در این مسائل حل گردد، بیهوده و اتلاف وقت می‏شمردم. مقدّمات عربی و یا فقهی و اصولی و منطقی را از آن جهت می‏آموختم که تدریجاً آماده بررسی اندیشه فیلسوفان بزرگ در این مسأله بشوم.

به یاد دارم که از همان آغاز طلبگی که در مشهد مقدّمات عربی می‏خواندم، فیلسوفان و عارفان و متکلّمان- هر چند با اندیشه‏هایشان آشنا نبودم- از سایر علما و دانشمندان و از مخترعان و مکتشفان در نظرم عظیم‏تر و فخیم‏تر می‏نمودند تنها به این دلیل که آنها را قهرمانان صحنه این اندیشه‏ها می‏دانستم. دقیقاً به یاد دارم که در آن سنین که میان 13 تا 15 سالگی بودم، در میان آن همه علما و فضلا و مدرّسین حوزه علمیه مشهد، فردی که بیش از همه در نظرم بزرگ جلوه می‏نمود و دوست می‏داشتم به چهره‏اش بنگرم و در مجلسش بنشینم و قیافه و حرکاتش را زیر نظر بگیرم و آرزو می‏کردم که روزی به پای درسش

9