موسسه اندیشه ملل

موسسه اندیشه ملل

Search
Close this search box.

مسح پاها در وضوء

پیشگفتار

اگر عالمان ودانشمندان مذاهب, در اين گونه مسائل اختلاف كنند وهر يك نظري ارائه دهند ـ چنانچه اين مسائل مشكل وپيچيده باشند ـ جاي شگفتي وسؤال نخواهد بود.

اما برخي از مسائل اختلافي هست كه توقع خلاف در آنها نمي رود وبنابر قاعده نمي بايست مورد نزاع واختلاف قرار بگيرند. با اين حال مي بينيم كه چنين اختلافاتي پيدا شده كه جاي شگفتي و سؤال دارد؛ مانند اختلاف در كيفيت وضو واين كه ((بسم الله)) در نماز جزء سوره است يانه؟ واين در حالي است كه چنين اموري در مدت 23 سال در معرض ديد مردم بوده است. اختلاف در اين چنين اموري طبيعي نيست شخص محقق بايد تحقيق كند كه چطور مسلمانان ـ مثلا در وضو ـ اختلاف پيدا كرده اند؟ مگر نمي ديدند كه پيغمبر صلي الله عليه و آله چگونه وضو مي گيرد؟.

اين جا است كه بايد در ابتدا, ريشه ي تاريخي مسأله را مورد بررسي قرار داد تا روشن شود كه در وراي اين اختلافات چه عواملي بوده است كه اختلاف را در فقه وجهات شرعي هم ريشه دار نموده است.

مسأله ((حكم پاها در وضو)) ـ از نظر مسح ويا شستن ـ جزء اين گونه مسائل است ونمي بايست اختلافي در آن باشد؛ لكن بر خلاف انتظار, از مسائل مهم مورد اختلاف است.

مسح پاها واجب است؛ همچنان كه اماميه وابن عباس(1) مي گويند؛

شستن آنها واجب است؛ همچنان كه برخي از پيشوايان اهل سنت(2) آن را گفته اند؛

بين مسح وشستن تخيير است كه محمد بن جرير طبري وحسن بصري بر اساس آنچه كه رازي وديگران از آنها (3) نقل كرده اند, آن را پذيرفته اند؛

جمع بين شستن ومسح واجب است داوود بن علي ظاهري وناصر حق از زيديه آن را تكليف دانسته اند (4).

—————————–

1. . الفقه علي المذاهب الأربعة ومذهب أهل البيت^: ج1, ص122 (چاپ دار الثقلين).

2. . الفقه علي المذاهب الأربعة: ج1, ص54.

3. . تفسير كبير: ج11, ص166.

4. . همان.

آیه ی وضوء در قرآن

پيش از آن كه وارد جزئيات مسأله شويم, لازم است در ابتدا ببينيم آيا قرآن كريم در اين مورد اشاره وبياني دارد يا نه؟ وقتي به قرآن كريم مراجعه كنيم, مي بينيم اين آيه در باره ي وضو هست:

{يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَي الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَي الْمَرَافِقِ وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَي الْكَعْبَينِ}.(1)

اين آيه بحث هاي عديده اي از فقه را در بردارد وحكم پاها را در وضو مشخص كرده است. مي فرمايد: اعضا در وضو دو قسم است: اعضايي كه بايد شسته شوند, واعضايي ديگري كه بايد مسح گردند؛ اما اعضايي كه بايد شسته شوند عبارتند از: صورت ودستها. واعضايي كه بايد مسح شوند عبارتند از: سر وپاها.

بنابر اين آيه شريفه به طور روشن, حكم پاها را در وضو مشخص كرده است كلمه ي ارجلكم را بعد از عبارت ((وامسحوا)) آورده است واگر بنا بود پاها شسته شود, مناسب بود كه آن را پشت سر ((فاغسلوا)) ذكر كند واين مطلب از بديهيات در علم ادبيات است.

بنابر اين ((ارجلكم)) ـ چه مجرور باشد وچه منصوب ـ از آنجائي كه پشت سر ((وامسحوا)) قرار گرفته است؛ به ما مي رساند كه پاها در وضو بايد مسح شوند.

توضيح: اگر ((أرجلكم)) مجرور باشد ـ چنان كه ابن كثير, حمزه, ابو عمرو وعاصم در روايت ابو بكر از او, آن را با جر قرائت كرده اند ـ عطف بر ((رئوس)) مي باشد وهر دو در وضو محكوم به مسح مي شوند؛ زيرا فعل وامسحوا عامل آنها مي باشد.

واگر ((ارجلكم)) منصوب باشد, چنان كه نافع, ابن عامر وعاصم در روايت حفص از او با نصب قرائت كرده اند, عطف بر محل ((رؤوسكم)) مي باشد؛ زيرا محل ((رؤوس)) نصب است, هر چند كه ظاهرا حرف جر آن را مجرور كرده است, بنابر اين باز حكم هر دو؛ (رؤوس وارجل) مسح مي باشد قرائت أرجل هم به فتح ـ بنابر عطف بر محل رؤوس ـ و هم به كسره ـ بنابر عطف به ظاهر ـ روا است. فخر رازي اين كلام را گفته و در پايان اين توضيح گفته است كه مذهب مشهور نحوي ها همين است(2) .

 

—————————–

1. . مائده: (آيه) 6.

2. . تفسير كبير: ج11, ص161.

– دلایل کسانی که شستن پاها را لازم می دانند

به طور كلي مذاهب اهل تسنن شستن پاها را در وضو واجب مي دانند وبه دلايلي استدلال كرده اند كه فخر رازي بعضي از آنها را در تفسيرش ذكر كرده است.

او مي نويسد: ((روايات زيادي نقل شده كه شستن پاها را واجب مي داند ومعلوم است كه شستن, شامل مسح هم است وعكس آن صحيح نيست؛ يعني مسح, شامل شستن نمي باشد. پس به احتياط نزديك تر است؛ بنابر اين بايد شستن پاها را واجب بدانيم))(1).

قرطبي گفته است: ((واجب در پاها، شستن است ونه مسح واين مذهب جمهور وعموم علما است وهمين مطلب از پيغمبر اسلام ثابت است, يعني ثابت شده كه پيغمبر صلي الله عليه و آله در وقت وضو پاهايش را مي شست. حتي در احاديث آمده است كه آن حضرت مي ديد گروهي وضو مي گيرند وپاشنه هاي آنها آشكار بود كه آب به آن نمي رسيد(2). آن حضرت با صداي بلندي فرمودند: ((واي بر پاشنه ها از آتش جهنم! وضو را كامل انجام دهيد)). به درستي كه خداوند مقدار و حد آن را معين نموده ومي گويد: تا ((كعبين)) (بر آمدگي روي پاها)؛ همچنان كه در شستن دو دست در وضو فرموده است: تا ((مرفقها)) كه اين دلالت ((بر وجوب شستن آنها دارد))(3).

محمد رشيد رضا گفته است: ((علماي مذاهب اربعه آن را با نصب قرائت نموده اند وقرائت با جر را به آن رجوع داده اند وروايات صحيح واجماع را بر آن اقامه كرده اند به اضافه اينكه قرائت با نصب, مطابق با حكمت وفلسفه ي طهارت است.

طحاوي وابن حزم ادعا كرده اند به اينكه: مسح پاها نسخ شده است ومهم ترين دليل علماي اهل سنت, روش وسيره اصحاب صدر اسلام است ومؤيد اين مطلب كلام پيامبر صلي الله عليه و آله است. صحيح ترين آنها روايت ابن عمر در صحيح مسلم وبخاري است كه مي گويد: در يكي از سفرها, رسول خدا صلي الله عليه و آله از ما دور شد وسپس به ما رسيد در حالي كه عصر شده بود. پس مشغول وضو گرفتن شديم وپاها را مسح كشيديم در اين هنگام رسول خدا صلي الله عليه و آله با صداي بلند فرياد زد: واي بر پاشنه ها از آتش جهنم! حضرت اين جمله را دو يا سه بار تكرار فرمود))(4).

—————————–

1. . همان: ص162.

2. . در شرح صحيح مسلم نووي به اين عبارت آمده است: «تلوح لم يمسها الماء؛ آشكار بود كه آب به آن نرسيده است»: ج2, ص128, باب وجوب غسل الرجلين بكمالها.

3. . الجامع لأحكام القرآن: ج6, ص91.

4. . تفسير المنار: ج6, ص228.

– دلایل کسانی که مسح پاها را لازم می دانند.

اماميه وپيروان اهل بيت عليهم السلام , مسح پاها را در وضو واجب مي دانند وبه آيه ي وضو وروايات فراوان از پيغمبر اسلام وائمه اهل البيت عليهم السلام استدلال مي كنند.

گفتني است كه در آيه شريفه: چنانچه ((ارجلكم)) مجرور قرائت شود, عطف بر ((برؤوسكم)) مي باشد وحكم مسح براي پاها ثابت است واين از واضحات است؛ زيرا ((ارجل)) و((رؤوس)) معطوف ومعطوف عليه مي باشند وعامل ((وامسحوا)) بر سر هر دو عمل مي كند ومسح را براي هر دو ثابت مي كند.

اين تفسير وتوجيه ادبي، كاملاً روشن وواضح است وحتي عده اي از بزرگان اهل تسنن مانند فخر رازي در تفسير وابن حزم در المحلّي آنرا پذيرفته اند.

شگفت تر از همه آن است كه علي بن محمد ما وردي ادعا كرده است: بنابر قرائت جر, بايد آيه را به يكي از دو صورت توجيه كنيم:

1ـ مسح بر خفين وكفشها است. بنابر اين اختلاف در دو قرائت بر اساس اختلاف دو معنا است.

2ـ در اين مورد عطف مجاورت است نه آنكه در حكم هم عطف باشد(1)؛ يعني, قرائت جر حكم مسح را براي پاها ندارد.

در پاسخ اين شهبه بايد گفت: اولاً آنچه كه از ظاهر ((وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ)) استفاده مي شود, مباشرت و تماس دست و پا, وبدون مانع وكفش است. وچنانچه فقيه بخواهد حكم خف وكفش را استفاده كند, به دليل ديگري غير از اين آيه نيازمند است. واگر حرف ما وردي درست باشد, بايد نه پاها را مسح كند ونه آنها را بشويد. بلكه بايد كفش بپا كند وبر آنها مسح نمايد!

ثانياً فخر رازي جواب احتمال دوم ايشان را داده ونوشته است: ((پس اگر گفته شود چرا كسره ي ((ارجلكم)) بنابر عطف مجاورت, جايز نباشد؛ همچنانكه در ((در جحر ضب خرب)) و((كبير اناس في بجاد مزمل)) انجام گرفته است؟ مي گوييم اين حرف به جهاتي باطل است:

اولاً, كسره بر اساس عطف مجاورت جزء اغلاط است كه در

موارد نادري همچون ضرورت شعري واقع مي شود وقرآن كريم از آن منزه است وبايد از قرآن دور دانست.

ثانياً, كسره در وقتي است كه از اشتباه در امان باشد ودر اين جا چنين أمني نيست.

ثالثاً, كسره به مجاورت, بدون حرف عطف است واما با حرف عطف, هيچ عربي به آن تكلّم نكرده است(2).

اين جا است كه فخر رازي پذيرفته كه بنا بر قرائت جر, حكم مسح براي پاها هم جاري است, و بنابر قرائت نصب, عطف به محل ((رؤوسكم)) است كه منصوب مي باشد وحكم ((وامسحوا)) شامل پاها نيز مي شود . بنابر اين مسح پاها بنابر هر دو قرائت لازم است.

ممكن است گفته شود: چرا ((ارجلكم)) بنابر قرائت نصب, بر ((وجوهكم)) عطف نباشد؟ در جواب گفته است چنين عطفي كه اين گونه فاصله بين آنها باشد, از نظر نحوي ها وادبيات باطل است واگر فرض شود كه معطوف عليه متعدد است, هر كدام نزديك واقرب باشد أولي است ودر آيه شريفه ((رؤوسكم)) نسبت به ((وجوهكم)) نزديك تر است.

بنابر اين از آيه ي وضو, وجوب مسح پاها در وضو استفاده مي شود؛ از اين رو فخر رازي هم گفته كه اين آيه مسح پاها را در وضو اثبات مي كند.

سپس فخر رازي براي وجوب شستن, به امور ضعيف ديگري استدلال كرده است:

اخبار ورواياتي كه دلالت بر وجوب غسل (شستن) مي كنند.

مرحوم سيد شرف الدين در مقابل اين استدلال, فرموده است: اخبار ورواياتي كه دلالت بر غسل مي كنند, دو قسم است:

رواياتي كه دلالت بر (شستن) نمي كنند (مانند روايت عبد الله بن عمرو بن عاص), چنان كه در صحيح مسلم وبخاري آمده است, او مي گويد: با رسول خدا صلي الله عليه و آله به مسافرت رفتيم. وقت نماز عصر رسيد. ما پاهايمان را مسح كرديم. رسول خدا بلند فرمود: ((ويل للأعقاب من النار))(3) واي بر پاشنه ها از آتش جهنم.

اين حديث اگر صحت داشته باشد, دليل بر مسح مي شود؛ زيرا پيغمبر خدا مسح آنها را انكار نكرد؛ بلكه به نوعي آن را تأييد فرمود وآنچه را كه بر آنها انكار كرد, كثيف بودن پاشنه هاي آنها بود(4). واين انكار صحيح وبه جا است؛ زيرا در بين مسلمانان اعرابي بوده اند كه بول بر پاشنه ها يشان مي پاشيد؛ به ويژه موقعي كه در سفر بوده اند, حضرت رسول صلي الله عليه و آله نيز آنان را به دليل عدم رعايت نجاست بول از آتش مي ترساند تا با چنين پاشنه هاي نجسي وارد نماز نشوند.

برخي از اخبار بر شستن پاها در وضو, دلالت دارند مانند حديث حمران, آزاد كرده ي عثمان بن عفان: ديدم عثمان دست هايش را سه مرتبه شست, سپس دست راستش را در آب وضو شست. آن گاه

مضمضه واستنشاق كرد وآب را بيرون ريخت.(5)

ودر همان روايت آمده است: پس از آن هر يك از پاهايش را سه مرتبه شست؛ گفت: پيغمبر صلي الله عليه و آله را ديدم كه مثل من وضو مي گرفت.

ودر حديث عبد الله بن زيد بن عاصم انصاري هم آمده است(6): از او خواسته شده چگونگي وضوي پيامبر صلي الله عليه و آله را شرح دهد. او پاهايش را تا كعبين شست ودر آخر حديث آمده است كه گفت: اين چنين بود وضوي پيغمبر صلي الله عليه و آله .

سيد شرف الدين مي فرمايد: اين قسم از روايات, به جهاتي مردود مي باشند.

اولاً: اين روايات مخالف قرآن كريم واجماع ائمه ي اهل بيت عليهم السلام مي باشند.(7) قرآن وعترت, دو ثقل رسول الله هستند كه از هم جدا نمي شوند وامت با تمسك به آنها گمراه نمي گردند. بنابر اين هر چيزي كه با اين دو ثفل مخالف باشد, بايد آن را به ديوار كوبيد.

كافي است بداينم كه روايات شستن, سست بي اساس است. عبد الله بن عباس زينت امت وعالم كتاب وسنت, چنين احتجاج واستلال كرده است:

خداوند دو غسل ودو مسح را واجب كرده است. آيا نمي بيني كه در تيمم به جاي دو غسل, (شستن) دو مسح قرار داده ودو مسح وضو را رها نموده است؟(8)

او مرتبا مي گفت: وضو داراي دو غسل ودو مسح است(9).

ووقتي كه خبر ربيع دختر معوذ بن عفراء انصاري مبني بر اين كه پيغمبر نزد او وضو گرفته وپاهايش را شسته است, به او (عبد الله بن عباس) رسيد, نزد آن زن آمد واز او سؤال كرد. از كجا چنين مطلبي را نقل مي كني؟ وبه آن زن گفت: يك عده از روي لجاج وغرض مي گويند: در پاها شستن لازم است وحال آن كه من در كتاب خدا فقط مسح را يافتم(10).

ثانياً, اگر اين مطلب درست باشد وپاها بايد شسته شود, مي بايست به تواتر روايت مي شد؛ اموري, مثل وضو براي عموم مسلمين ـ از كوچك, بزرگ, وزن ومرد ـ است وهر روز به آن نياز پيدا مي كنند. بنابر اين معنا ندارد كه (بدون تواتر) روايت شود. واگر تكليف مسلمانان چيزي غير از مدلول آيه ي (مسح) بود, مي بايست مسلمانان در همان زمان پيغمبر صلي الله عليه و آله به آن علم پيدا مي كردند وجزء امور مسلم نزد آنها مي شد وديگر جاي انكار وترديد آن نبود. وچون چنين نشده, معلوم مي شود كه اين اخبار هم سست وبي پايه است.

ثالثاً, روايات در طهارت پاها متعارض است؛ برخي از آنها مانند حديث حمران وابن عاصم بر شستن دلالت دارند برخي ديگر همچون حديثي كه بخاري(11), احمد, ابن ابي شيبه, ابن ابي عمير, بغوي, طبراني وماوردي با سند موثق از ابي أسود دؤلي از عباد بن تميم از پدرش روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله را ديدم كه وضو مي گرفت وپاهايش را مسح كرد. هم چنين شيخ طوسي نيز با سند صحيح از زراره وبكير, دو پسر اعين نقل نموده است, امام محمد باقر عليه السلام مانند وضوي رسول خدا, وضو گرفت. سپس سر ودو پاي خود را تا كعبين با باقيمانده ي آبي كه در دست هايش بود مسح نمود(12).

ابن عباس نيز وضوي رسول خدا صلي الله عليه و آله را تشريح نمود وبا مسح بر پاها آن را انجام داد(13).

حال اين روايات متعارض, با تعارض ساقط مي شوند ومرجع در اين موارد, كتاب الله است وراهي غير از آن نيست(14). ودانستيم كه قرآن كريم, مسح را براي پاها ذكر كرده است.

ابن حزم هم مي گويد: قرآن كريم مسح پاها را در وضو لازم مي داند او گفته است: ((قرآن مسح را براي پاها نازل كرده است؛ خواه مجرور باشد يا منصوب. وگروهي از قدماء همچون امام علي عليه السلام , ابن عباس, حسن, عكرمه, شعبي وديگران قائل به مسح مي باشند وهمين قول طبري

است ودر باره ي مسح رواياتي نقل شده است))(15).

سپس روايت ((ويل للأعقاب من النار)) را ذكر كرده وگفته است: اين روايت ناسخ آيه ي وضو در قرآن است.

پيش از اين گذشت كه اين روايت, مسح را تأييد مي كند وموافق آيه شريفه است. بنابر اين چگونه مي شود, ناسخ آن باشد؟! علاوه بر

اين, نسخ قرآن با خبر واحد جايز نيست(16).

فخر رازي دليل ديگري براي غسل ذكر كرده وگفته است: شستن مشتمل بر مسح است وبه عكس صادق نيست. پس غسل اقرب به احتياط است. بنابر اين قطع حاصل مي شود به اين كه غسل پاها چانشين مسح شده است.

سيد شرف الدين در جواب وي مي گويد: اين مغالطه است؛ زيرا مسح وغسل نزد اهل لغت, عرف وشرع, دو حقيقت هستند(17). بنابر اين شستن پاها, جاي مسح آنها را نمي گيرد. فخر رازي در اين جا بين دو محذور قرار گرفته است. از طرفي مخالفت با آيه محكم وصريح قرآن واز طرف ديگر مخالفت با اخبار صحيح ـ طبق نظر خودش ـ وبراي اين كه از اين دو محذور نجات پيدا كند, خود را به اين مغالطه انداخته وگفته است: ((غسل شامل مسح مي شود وبه احتياط نزديك تر است وغسل جانشين مسح مي شود)). در اين جا فخر رازي گمان كرده كه توانسته است بين آيه ي قرآن وروايت ها جمع كند وكسي كه در دفاع وجواب او دقت وتأمل كند, به اين نتيجه مي رسد كه او دچار سردرگمي شده است.

واز آن جا كه آيه شريفه دلالت روشن بر وجوب مسح دارد, ديگر نيازي به جايگزيني غسل به جاي مسح نيست؛(18)

فخر رازي, دليل ديگري براي غسل ذكر كرده ونوشته است: آيه شريفه, حكم پاها را به كعبين محدود كرده است واين تحديد با شستن تناسب دارد؛ زيرا كعبين دو استخواني است كه از دو طرف ساق, بر آمدگي دارند.

همچنان كه گذشت قرطبي اين وجه را در كتاب ((جامع احكام القرآن)) ذكر نموده است.

مرحوم سيد شرف الدين در جواب آن, فرموده است: كعبين در آيه ي وضو, دو مفصل ساق پاها هستند(19) واين معنا بر اساس روايت صحيحي است كه زراره وبكير فرزندان اعين از حضرت امام باقر عليه السلام راجع به كعبين سؤال كردند(20).

از روايت صدوق هم همين معنا استفاده مي شود(21) وائمه لغت به صراحت گفته اند: هر مفصل استخوان, كعب است(22).

فقهاي اهل سنت مي گويند: كعبين دو استخوان برجسته دو طرف ساق است واستدلال كرده اند به اين كه اگر كعب، مفصل ساق, از پا باشد, نتيجه اش اين است كه هر پايي يك كعب داشته باشد, پس سزاوار بود كه آيه بگويد: ((وَأَرْجُلَكُمْ إِلَي الْكَعْاب)): همان گونه كه در هر دست يك مرفق است, از اين كه فرمود: ((وَأَيْدِيَكُمْ إِلَي الْمَرَافِقِ)).

در جواب گفتني است: اگر در دست ها ((الي المرفقين)) مي فرمود, بدون اشكال وصحيح بود ومعناي آن اين گونه مي شد: بشوييد صورت ها ودست هايتان را تا دو مرفق ومسح نماييد سرها وپاهايتان را تا كعبين بنابر اين تثنيه بودن ((مرفقين)) و((كعبين)) وجمع بودن ((المرافق)) و((الكعاب)) از نظر صحت تعبير, مساوي است. همچنان كه اگر يكي جمع وديگري تثنيه باشد, صحيح است. وشايد زيبايي در تعبير اقتضا كرده كه يكي را جمع وديگري را تثنيه بياورد.

اين مطالب بنابر اين فرض است كه هر پائي يك كعب داشته باشد؛ اما اگر هر پايي دو كعب داشته باشد, ديگر وجهي براي كلام واستدلال فقهاي اهل سنت نمي ماند. دانشمندان و پزشكان علم تشريح, به اتفاق گفته اند كه هر پايي, همانند كعب گاو وگوسفند, استخوان دايره شكلي دارد كه در زير استخوان ساق قرار گرفته ومفصل ساق وپا هم كعب ناميده مي شود(23). بنابر اين مسح هر پا به دو كعب منتهي مي شود: يكي خود مفصل وديگري كعبي كه به صورت دايره در زير كعب مفصلي قرار دارد. ودر اين كه كعب در آيه ي وضو تثنيه آمده ولي مرفق چنين نيامده است, نكته لطيفي دارد كه فقط دانشمندان تشريح آن را مي دانند.(24)

از لا به لاي اين مباحث روشن مي شود كه فقه اهل سنت ـ كه قائل به شستن پاها در وضو است ـ چگونه در بن بست وتعارض با قرآن كريم قرار گرفته است. از اين رو دست به هر تأويل وتوجيه دور از حقيقت زده وخودشان را گرفتار نموده اند.

از جمله ي افرادي كه دست به گريبان اين گونه تأويلها شده, زمخشري است. سيد عبد الحسين شرف الدين تلاش او را ذكر نموده وگفته است: زمخشري در باره ي اين آيه به فلسفه بافي افتاده ودر تفسير كشاف مي گويد: ((ارجل (پاها) از بين اعضاي سه گانه غسل, با ريختن آب روي آنها شسته مي شوند. وچون شستن آن مظنّه ي اسراف آب ـ كه مذموم وممنوع است ـ بوده, لذا به ممسوح (رؤوس) عطف شده است؛ نه براي آن كه مسح شود, بلكه تا از اين رو در آيه توجه بدهد كه در ريختن آب روي پاها به كمترين آن اكتفا شود وگفته شده ((الي الكعبين)) تا توهم كسي را كه مي گويد بايد پاها مسح شوند, از بين ببرد؛ زيرا براي مسح نهايتي شرعا منظور ومعين نشده است(25).

اين بود فلسفه اي كه زمخشري در هم چنين استدلال شده كه شستن به فلسفه وحكمت طهارت نزديك تر از مسح است؛ زيرا حكمت طهارت, تميزي ونظافت است كه منطبق با شستن است. پس شستن پاها در وضو لازم است(26) .

گفتني است كه اين جواب, بنابر نظريه ي قائلان به استحسان صحيح است؛ اما كسي كه استحسان را قبول ندارد, اين استدلال صحيح نيست؛ زيرا استحسان در جائي است كه دليل قرآني وسنت نبوي نباشد, حال آن كه دليل قرآني وسنت نبوي ـ چنان كه صاحب تفسير المنار به آن اعتراف كرده است ـ در اين جا وجود دارد. پس نوبت به استحسان نمي رسد.

سيد عبد الحسين شرف الدين در جواب اين توجيه مي نويسد:

چه بسا جمهور وفقهاي اهل سنت, براي غسل پاها بگويند: شستن با پاها شديداً تناسب دارد, هم چنان كه مسح با سر چنين تناسبي را دارا است؛ زيرا غالباً چرك پاها با شستن از بين مي رود, به خلاف سر كه غالباً با مسح تميز مي شود. ونيز گفته اند: هيچ منعي ندارد كه مصلحت هاي عقلايي, سبب عبادات واجب قرار گيرند وشرع دو هدف را در آن لحاظ كند: مصلحت, وعبوديت. مقصود از مصلحت, همان امور محسوس ومشهود است, همان طوري كه مقصود از عبادي وعبوديت, چيزي است كه به تزكبه نفس بر مي گردد.

در جواب گفتني است: ما ايمان داريم كه شارع مقدس در تكاليف واحكام شرعي, مصلحت بندگان خود را لحاظ كرده است وبه آنان امر نمي كند, مگر آن كه مصلحتي در آن باشد وآنها را از چيزي نهي نمي كند, مگر آن كه مفسده اي در آن وجود دارد. با توجه به اين مطالب, احكام خداوند از نظر مصالح ومفاسد, به آراي مردم ارتباطي ندارد؛ بلكه خداوند متعال آنان را به تكاليفي كه با ادله ي قوي وبر اساس حكمت ومصلحت واقعي بندگان تنظيم شده است.

ولي اولين دليل وسند محكم احكام خداوند, همانا قرآن كريم است, و در آيه ي وضو, مسح را براي پاها دستور داده است وبايد تسليم اين فرمان قرآن بود.

اما تميزي پاها از چرك وآلودگي, چيزي است كه قبل از مسح

پاها بايد آن را انجام داد؛ زيرا روايتهايي وجود دارد كه مخصوص اين گونه موارد هست كه مي گويد: طهارت اعضا ومواضع وضو, قبل از وضو لازم است. وشايد عمل رسول خدا صلي الله عليه و آله كه پاهايش را ـ بر اساس بعضي از اخبار ـ مي شست, از اين باب بوده است ويا اين كه ايشان مي خواست پاهايش خنك شود ويا نظافت بيشتري يه پاهايش بدهد (والله اعلم)(27) . واگر مطلب آن چنان بود كه افكار ما براي ما تنظيم كرده است, چنان مي شد كه امام علي عليه السلام فرمود: اگر نمي ديدم كه رسول خدا صلي الله عليه و آله روي پاهايش را مسح مي كند, گمان مي كردم كه مسح باطن پاها از ظاهرشان سزاوار تر است(28).

از توجيهات ديگري كه براي وجوب شستن پاها در وضو شده گفتار صاحب ((تفسير المنار)) است او مي نويسد: جمهور اهل سنت به اجماع اصحاب وعمل مسلمانان صدر اول اسلام اعتماد كرده اند.(29)

اين استدلال خيلي ضعيف تر از آن است كه ذكر شود؛ زيرا در ميان اصحاب كساني بودند كه مسح مي كردند وخود او قبلاً به آن اعتراف كرده است (كه هم شستن وهم مسح از اصحاب وتابعين روايت شده, البته عمل شستن بيشتر وغالب بوده است)(30).

پس اين ادعاي اجماع چگونه مي تواند صحيح باشد: در حالي كه قول به مسح از سلف اصحاب وتابعين نقل شده است. آما اين كه عمل به غسل بيشتر است, فايده اي ندارد وقول غسل را ثابت نمي كند؛ زيرا ممكن است انگيزه هاي سياسي, آن را گسترش داده باشد؛ مثلاً خليفه, مذهبي را اختيار مي كرد وراويان را موظف به ترويج آن مي نمود. از جمله توجيهات ، گفته ي قرطبي كه : كلمه ي مسح لفظ مستركي است كه هم به معني شستن و هم به معني مسح مي آيد(31)

به گفته مؤلف تفسير المنار اين گفتار پايه اي است . چگونه مسح به معني غسل است اگر چنين است پس چرا در اين آيه هم كلمه ي غسل و هم مسح آمده؟ و اگر چنين بود بايد در مورد سرهم گفته مي شد كه هم مي توان مسح كرد و هم شست.

علاوه بر اينها مقتضاي اين استدلال وجوب شستن نيست, بلكه تخيير بين مسح و شستن است. بنابر اين چه دليلي بر بطلان مسح وجود دارد؟!(32)

—————————–

1. . حاوي الكبير: ج1 ,ص 125.

2. . تفسير كبير: ج11, ص161.

3. . جمله ي «ويل للأعقاب من النار» در حديث عمر, عائشه وابي هريره آمده كه تمام آنها بر اساس معيارهاي مسلم وبخاري صحيح مي باشند.

4. . نظر محمد رشيد رضا در تفسير المنار: ج6, ص288 نيز همين است.

5. . صحيح بخاري: ج1, ص140, باب 120.

6. . شرح صحيح مسلم نووي: ج3, ص121 (كتاب طهارت باب آخر در وصف وضو)

7. . ائمه ي اطهار^ اجماع واتفاق بر وجوب مسح دارند ومي توان به روايات آنها در وسائل الشيعه مراجعه نمود.

8. . كنز العمال: ج5, ص103, ح2213.

9. . همان, ح2211. علامه ي بحر العلوم در منظومه فقهي خود (درة النجف) با توجه به اين حديث سروده است. «وضو نزد ما دو غسل است ودو مسح وكتاب (خداوند) مؤيد ما است. غسل براي صورت ودست ها است. ومسح براي سر وپاها است»

10. . سنن ابن ماجه: ج1, باب 56, در غسل قدمين؛ كنز العمال: ج9, ص432, ح26837 با اختلاف مختصر.

11. . الاصابة: ج1, ص187 (عسقلاني در شرح حال تميم بن زيد, از آنها نقل كرده است).

12. . تهذيب الاحكام: ج1, ص56, ح158.

13. . مجمع البيان: ج3, ص207.

14. . المسائل الفقهية: ص92ـ95.

15. . المحلي: ج2 ، ص56 ـ 511.

16. . تفسير كبير: ج11, ص163.

17. . در مفهوم غسل جاري شدن آب بر عضو شسته شده ـ اگر چه كم باشد ـ اخذ شده است؛ در حالي كه در مفهوم مسح: جاري نشدن آب ودست كشيدن بر آن عضو اخذ شده است.

18. . المسائل الفقهية، سيد عبد الحسين شرف الدين: ص90.

19. . گفته شده كه كعبين به بر آمدگي دو پا گفته مي شود وقول اول احوط واقوي است.

20. . در روايتي, شيخ با سند صحيح از آن دو نقل مي كند كه از امام× سؤال كردند: كعبان كدامند؟ امام× فرمود: اينجا, يعني مفصل كه انتهاي ساق باشد.

21. . شيخ صدوق از امام باقر× روايت مي كند كه كيفيت وضوي رسول خدا’ را تعريف نمود وفرمود پيامبر’ خدا جلوي سر وروي پاها را تا انتهاي استخوانهاي دو ساق مسح كردند.

22. . به كتاب فرهنك لغت مراجعه نماييد.

23. . محمد بن حسن شيباني و اصمعي گفته اند: كعب در آيه ي وضوء استخوان زير ساق است واصمعي گفته است: دو استخوان در انتهاي دو طرف ساق را منجمين مي نامند. فخر رازي گمان كرده است كه اين نظر اماميه مي باشد لذا جواب داده است به اينكه استخوان دايره شكل كه زير ساق مي باشد پنهان است وفقط اهل تشريح به آن آگاهي دارند. بخلاف دو استخواني كه در انتهاي دو طرف ساق هستند, زيرا آنها محسوس هستند نه پنهان وگفته: تكليف عام بايد به امر ظاهر باشد نه پنهان.

رازي كه ديده اماميه تا مفصل ساق مسح مي كنند، گمان كرده كه آنها قائل به آنجه كه شيباني و اصمعي گفته اند هستند وآگاه نبوده بر اينكه كعب نزد آنها همان مفصل محسوس ومعلوم نزد همه مي باشد.

24. . المسائل الفقهية: ص98ـ99.

25. . تفسير كشاف: ج1, ص611 و المسائل الفقهية: ص92.

26. . تفسير المنار: ج6 ، ص228 ـ 234.

27. . المسائل الفقهية: ص96.

28. . وسائل الشيعه: ابواب وضو, باب13, ح9.

29. . تفسير المنار: ج6, ص228.

30. . همان.

31. . الجامع لأحكام القرآن: ج6، ص92.

32. . تفسير المنار: ج6: ص233.

جمع بین مسح و غسل و تخییر بین آن ها

قبلا گذشت كه برخي قائل به جمع بين مسح وغسل مي باشند واستدلالشان آن است كه احتياط چنين جمعي را اقتضا مي كند. جواب به اين ديدگاه آن است كه اصولا احتياط در آن جا است كه شك باشد ودر اين جا چون دليل شرعي بر وجوب مسح اقامه شده است, شك از بين مي رود. اين عمل به احتياط است اما تخيير در جايي است كه دليل بر هر دو طرف اقامه شده باشد؛ مثلا آيه ي وضو ويا حديث وعمل رسول الله صلي الله عليه و آله , بر مشروعيت مسح وشستن دلالت كند. در چنين موردي مكلف مي تواند يكي از آنها را اختيار كند. ولي اين معنا از آيه ي وضو استفاده نمي شود روايات وعمل رسول الله صلي الله عليه و آله چنين تخييري را نمي رساند. بنابر اين نمي توا

بسم الله الرحمن الرحیم

مسح پاها در وضوء

 

پیشگفتار

اگر عالمان ودانشمندان مذاهب, در اين گونه مسائل اختلاف كنند وهر يك نظري ارائه دهند ـ چنانچه اين مسائل مشكل وپيچيده باشند ـ جاي شگفتي وسؤال نخواهد بود.

اما برخي از مسائل اختلافي هست كه توقع خلاف در آنها نمي رود وبنابر قاعده نمي بايست مورد نزاع واختلاف قرار بگيرند. با اين حال مي بينيم كه چنين اختلافاتي پيدا شده كه جاي شگفتي و سؤال دارد؛ مانند اختلاف در كيفيت وضو واين كه ((بسم الله)) در نماز جزء سوره است يانه؟ واين در حالي است كه چنين اموري در مدت 23 سال در معرض ديد مردم بوده است. اختلاف در اين چنين اموري طبيعي نيست شخص محقق بايد تحقيق كند كه چطور مسلمانان ـ مثلا در وضو ـ اختلاف پيدا كرده اند؟ مگر نمي ديدند كه پيغمبر صلي الله عليه و آله چگونه وضو مي گيرد؟.

اين جا است كه بايد در ابتدا, ريشه ي تاريخي مسأله را مورد بررسي قرار داد تا روشن شود كه در وراي اين اختلافات چه عواملي بوده است كه اختلاف را در فقه وجهات شرعي هم ريشه دار نموده است.

مسأله ((حكم پاها در وضو)) ـ از نظر مسح ويا شستن ـ جزء اين گونه مسائل است ونمي بايست اختلافي در آن باشد؛ لكن بر خلاف انتظار, از مسائل مهم مورد اختلاف است.

مسح پاها واجب است؛ همچنان كه اماميه وابن عباس(1) مي گويند؛

شستن آنها واجب است؛ همچنان كه برخي از پيشوايان اهل سنت(2) آن را گفته اند؛

بين مسح وشستن تخيير است كه محمد بن جرير طبري وحسن بصري بر اساس آنچه كه رازي وديگران از آنها (3) نقل كرده اند, آن را پذيرفته اند؛

جمع بين شستن ومسح واجب است داوود بن علي ظاهري وناصر حق از زيديه آن را تكليف دانسته اند (4).

—————————–

1. . الفقه علي المذاهب الأربعة ومذهب أهل البيت^: ج1, ص122 (چاپ دار الثقلين).

2. . الفقه علي المذاهب الأربعة: ج1, ص54.

3. . تفسير كبير: ج11, ص166.

4. . همان.

آیه ی وضوء در قرآن

پيش از آن كه وارد جزئيات مسأله شويم, لازم است در ابتدا ببينيم آيا قرآن كريم در اين مورد اشاره وبياني دارد يا نه؟ وقتي به قرآن كريم مراجعه كنيم, مي بينيم اين آيه در باره ي وضو هست:

{يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَي الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَي الْمَرَافِقِ وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَي الْكَعْبَينِ}.(1)

اين آيه بحث هاي عديده اي از فقه را در بردارد وحكم پاها را در وضو مشخص كرده است. مي فرمايد: اعضا در وضو دو قسم است: اعضايي كه بايد شسته شوند, واعضايي ديگري كه بايد مسح گردند؛ اما اعضايي كه بايد شسته شوند عبارتند از: صورت ودستها. واعضايي كه بايد مسح شوند عبارتند از: سر وپاها.

بنابر اين آيه شريفه به طور روشن, حكم پاها را در وضو مشخص كرده است كلمه ي ارجلكم را بعد از عبارت ((وامسحوا)) آورده است واگر بنا بود پاها شسته شود, مناسب بود كه آن را پشت سر ((فاغسلوا)) ذكر كند واين مطلب از بديهيات در علم ادبيات است.

بنابر اين ((ارجلكم)) ـ چه مجرور باشد وچه منصوب ـ از آنجائي كه پشت سر ((وامسحوا)) قرار گرفته است؛ به ما مي رساند كه پاها در وضو بايد مسح شوند.

توضيح: اگر ((أرجلكم)) مجرور باشد ـ چنان كه ابن كثير, حمزه, ابو عمرو وعاصم در روايت ابو بكر از او, آن را با جر قرائت كرده اند ـ عطف بر ((رئوس)) مي باشد وهر دو در وضو محكوم به مسح مي شوند؛ زيرا فعل وامسحوا عامل آنها مي باشد.

واگر ((ارجلكم)) منصوب باشد, چنان كه نافع, ابن عامر وعاصم در روايت حفص از او با نصب قرائت كرده اند, عطف بر محل ((رؤوسكم)) مي باشد؛ زيرا محل ((رؤوس)) نصب است, هر چند كه ظاهرا حرف جر آن را مجرور كرده است, بنابر اين باز حكم هر دو؛ (رؤوس وارجل) مسح مي باشد قرائت أرجل هم به فتح ـ بنابر عطف بر محل رؤوس ـ و هم به كسره ـ بنابر عطف به ظاهر ـ روا است. فخر رازي اين كلام را گفته و در پايان اين توضيح گفته است كه مذهب مشهور نحوي ها همين است(2) .

—————————–

1. . مائده: (آيه) 6.

2. . تفسير كبير: ج11, ص161.

– دلایل کسانی که شستن پاها را لازم می دانند

به طور كلي مذاهب اهل تسنن شستن پاها را در وضو واجب مي دانند وبه دلايلي استدلال كرده اند كه فخر رازي بعضي از آنها را در تفسيرش ذكر كرده است.

او مي نويسد: ((روايات زيادي نقل شده كه شستن پاها را واجب مي داند ومعلوم است كه شستن, شامل مسح هم است وعكس آن صحيح نيست؛ يعني مسح, شامل شستن نمي باشد. پس به احتياط نزديك تر است؛ بنابر اين بايد شستن پاها را واجب بدانيم))(1).

قرطبي گفته است: ((واجب در پاها، شستن است ونه مسح واين مذهب جمهور وعموم علما است وهمين مطلب از پيغمبر اسلام ثابت است, يعني ثابت شده كه پيغمبر صلي الله عليه و آله در وقت وضو پاهايش را مي شست. حتي در احاديث آمده است كه آن حضرت مي ديد گروهي وضو مي گيرند وپاشنه هاي آنها آشكار بود كه آب به آن نمي رسيد(2). آن حضرت با صداي بلندي فرمودند: ((واي بر پاشنه ها از آتش جهنم! وضو را كامل انجام دهيد)). به درستي كه خداوند مقدار و حد آن را معين نموده ومي گويد: تا ((كعبين)) (بر آمدگي روي پاها)؛ همچنان كه در شستن دو دست در وضو فرموده است: تا ((مرفقها)) كه اين دلالت ((بر وجوب شستن آنها دارد))(3).

محمد رشيد رضا گفته است: ((علماي مذاهب اربعه آن را با نصب قرائت نموده اند وقرائت با جر را به آن رجوع داده اند وروايات صحيح واجماع را بر آن اقامه كرده اند به اضافه اينكه قرائت با نصب, مطابق با حكمت وفلسفه ي طهارت است.

طحاوي وابن حزم ادعا كرده اند به اينكه: مسح پاها نسخ شده است ومهم ترين دليل علماي اهل سنت, روش وسيره اصحاب صدر اسلام است ومؤيد اين مطلب كلام پيامبر صلي الله عليه و آله است. صحيح ترين آنها روايت ابن عمر در صحيح مسلم وبخاري است كه مي گويد: در يكي از سفرها, رسول خدا صلي الله عليه و آله از ما دور شد وسپس به ما رسيد در حالي كه عصر شده بود. پس مشغول وضو گرفتن شديم وپاها را مسح كشيديم در اين هنگام رسول خدا صلي الله عليه و آله با صداي بلند فرياد زد: واي بر پاشنه ها از آتش جهنم! حضرت اين جمله را دو يا سه بار تكرار فرمود))(4).

—————————–

1. . همان: ص162.

2. . در شرح صحيح مسلم نووي به اين عبارت آمده است: «تلوح لم يمسها الماء؛ آشكار بود كه آب به آن نرسيده است»: ج2, ص128, باب وجوب غسل الرجلين بكمالها.

3. . الجامع لأحكام القرآن: ج6, ص91.

4. . تفسير المنار: ج6, ص228.

– دلایل کسانی که مسح پاها را لازم می دانند.

اماميه وپيروان اهل بيت عليهم السلام , مسح پاها را در وضو واجب مي دانند وبه آيه ي وضو وروايات فراوان از پيغمبر اسلام وائمه اهل البيت عليهم السلام استدلال مي كنند.

گفتني است كه در آيه شريفه: چنانچه ((ارجلكم)) مجرور قرائت شود, عطف بر ((برؤوسكم)) مي باشد وحكم مسح براي پاها ثابت است واين از واضحات است؛ زيرا ((ارجل)) و((رؤوس)) معطوف ومعطوف عليه مي باشند وعامل ((وامسحوا)) بر سر هر دو عمل مي كند ومسح را براي هر دو ثابت مي كند.

اين تفسير وتوجيه ادبي، كاملاً روشن وواضح است وحتي عده اي از بزرگان اهل تسنن مانند فخر رازي در تفسير وابن حزم در المحلّي آنرا پذيرفته اند.

شگفت تر از همه آن است كه علي بن محمد ما وردي ادعا كرده است: بنابر قرائت جر, بايد آيه را به يكي از دو صورت توجيه كنيم:

1ـ مسح بر خفين وكفشها است. بنابر اين اختلاف در دو قرائت بر اساس اختلاف دو معنا است.

2ـ در اين مورد عطف مجاورت است نه آنكه در حكم هم عطف باشد(1)؛ يعني, قرائت جر حكم مسح را براي پاها ندارد.

در پاسخ اين شهبه بايد گفت: اولاً آنچه كه از ظاهر ((وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ)) استفاده مي شود, مباشرت و تماس دست و پا, وبدون مانع وكفش است. وچنانچه فقيه بخواهد حكم خف وكفش را استفاده كند, به دليل ديگري غير از اين آيه نيازمند است. واگر حرف ما وردي درست باشد, بايد نه پاها را مسح كند ونه آنها را بشويد. بلكه بايد كفش بپا كند وبر آنها مسح نمايد!

ثانياً فخر رازي جواب احتمال دوم ايشان را داده ونوشته است: ((پس اگر گفته شود چرا كسره ي ((ارجلكم)) بنابر عطف مجاورت, جايز نباشد؛ همچنانكه در ((در جحر ضب خرب)) و((كبير اناس في بجاد مزمل)) انجام گرفته است؟ مي گوييم اين حرف به جهاتي باطل است:

اولاً, كسره بر اساس عطف مجاورت جزء اغلاط است كه در

موارد نادري همچون ضرورت شعري واقع مي شود وقرآن كريم از آن منزه است وبايد از قرآن دور دانست.

ثانياً, كسره در وقتي است كه از اشتباه در امان باشد ودر اين جا چنين أمني نيست.

ثالثاً, كسره به مجاورت, بدون حرف عطف است واما با حرف عطف, هيچ عربي به آن تكلّم نكرده است(2).

اين جا است كه فخر رازي پذيرفته كه بنا بر قرائت جر, حكم مسح براي پاها هم جاري است, و بنابر قرائت نصب, عطف به محل ((رؤوسكم)) است كه منصوب مي باشد وحكم ((وامسحوا)) شامل پاها نيز مي شود . بنابر اين مسح پاها بنابر هر دو قرائت لازم است.

ممكن است گفته شود: چرا ((ارجلكم)) بنابر قرائت نصب, بر ((وجوهكم)) عطف نباشد؟ در جواب گفته است چنين عطفي كه اين گونه فاصله بين آنها باشد, از نظر نحوي ها وادبيات باطل است واگر فرض شود كه معطوف عليه متعدد است, هر كدام نزديك واقرب باشد أولي است ودر آيه شريفه ((رؤوسكم)) نسبت به ((وجوهكم)) نزديك تر است.

بنابر اين از آيه ي وضو, وجوب مسح پاها در وضو استفاده مي شود؛ از اين رو فخر رازي هم گفته كه اين آيه مسح پاها را در وضو اثبات مي كند.

سپس فخر رازي براي وجوب شستن, به امور ضعيف ديگري استدلال كرده است:

اخبار ورواياتي كه دلالت بر وجوب غسل (شستن) مي كنند.

مرحوم سيد شرف الدين در مقابل اين استدلال, فرموده است: اخبار ورواياتي كه دلالت بر غسل مي كنند, دو قسم است:

رواياتي كه دلالت بر (شستن) نمي كنند (مانند روايت عبد الله بن عمرو بن عاص), چنان كه در صحيح مسلم وبخاري آمده است, او مي گويد: با رسول خدا صلي الله عليه و آله به مسافرت رفتيم. وقت نماز عصر رسيد. ما پاهايمان را مسح كرديم. رسول خدا بلند فرمود: ((ويل للأعقاب من النار))(3) واي بر پاشنه ها از آتش جهنم.

اين حديث اگر صحت داشته باشد, دليل بر مسح مي شود؛ زيرا پيغمبر خدا مسح آنها را انكار نكرد؛ بلكه به نوعي آن را تأييد فرمود وآنچه را كه بر آنها انكار كرد, كثيف بودن پاشنه هاي آنها بود(4). واين انكار صحيح وبه جا است؛ زيرا در بين مسلمانان اعرابي بوده اند كه بول بر پاشنه ها يشان مي پاشيد؛ به ويژه موقعي كه در سفر بوده اند, حضرت رسول صلي الله عليه و آله نيز آنان را به دليل عدم رعايت نجاست بول از آتش مي ترساند تا با چنين پاشنه هاي نجسي وارد نماز نشوند.

برخي از اخبار بر شستن پاها در وضو, دلالت دارند مانند حديث حمران, آزاد كرده ي عثمان بن عفان: ديدم عثمان دست هايش را سه مرتبه شست, سپس دست راستش را در آب وضو شست. آن گاه

مضمضه واستنشاق كرد وآب را بيرون ريخت.(5)

ودر همان روايت آمده است: پس از آن هر يك از پاهايش را سه مرتبه شست؛ گفت: پيغمبر صلي الله عليه و آله را ديدم كه مثل من وضو مي گرفت.

ودر حديث عبد الله بن زيد بن عاصم انصاري هم آمده است(6): از او خواسته شده چگونگي وضوي پيامبر صلي الله عليه و آله را شرح دهد. او پاهايش را تا كعبين شست ودر آخر حديث آمده است كه گفت: اين چنين بود وضوي پيغمبر صلي الله عليه و آله .

سيد شرف الدين مي فرمايد: اين قسم از روايات, به جهاتي مردود مي باشند.

اولاً: اين روايات مخالف قرآن كريم واجماع ائمه ي اهل بيت عليهم السلام مي باشند.(7) قرآن وعترت, دو ثقل رسول الله هستند كه از هم جدا نمي شوند وامت با تمسك به آنها گمراه نمي گردند. بنابر اين هر چيزي كه با اين دو ثفل مخالف باشد, بايد آن را به ديوار كوبيد.

كافي است بداينم كه روايات شستن, سست بي اساس است. عبد الله بن عباس زينت امت وعالم كتاب وسنت, چنين احتجاج واستلال كرده است:

خداوند دو غسل ودو مسح را واجب كرده است. آيا نمي بيني كه در تيمم به جاي دو غسل, (شستن) دو مسح قرار داده ودو مسح وضو را رها نموده است؟(8)

او مرتبا مي گفت: وضو داراي دو غسل ودو مسح است(9).

ووقتي كه خبر ربيع دختر معوذ بن عفراء انصاري مبني بر اين كه پيغمبر نزد او وضو گرفته وپاهايش را شسته است, به او (عبد الله بن عباس) رسيد, نزد آن زن آمد واز او سؤال كرد. از كجا چنين مطلبي را نقل مي كني؟ وبه آن زن گفت: يك عده از روي لجاج وغرض مي گويند: در پاها شستن لازم است وحال آن كه من در كتاب خدا فقط مسح را يافتم(10).

ثانياً, اگر اين مطلب درست باشد وپاها بايد شسته شود, مي بايست به تواتر روايت مي شد؛ اموري, مثل وضو براي عموم مسلمين ـ از كوچك, بزرگ, وزن ومرد ـ است وهر روز به آن نياز پيدا مي كنند. بنابر اين معنا ندارد كه (بدون تواتر) روايت شود. واگر تكليف مسلمانان چيزي غير از مدلول آيه ي (مسح) بود, مي بايست مسلمانان در همان زمان پيغمبر صلي الله عليه و آله به آن علم پيدا مي كردند وجزء امور مسلم نزد آنها مي شد وديگر جاي انكار وترديد آن نبود. وچون چنين نشده, معلوم مي شود كه اين اخبار هم سست وبي پايه است.

ثالثاً, روايات در طهارت پاها متعارض است؛ برخي از آنها مانند حديث حمران وابن عاصم بر شستن دلالت دارند برخي ديگر همچون حديثي كه بخاري(11), احمد, ابن ابي شيبه, ابن ابي عمير, بغوي, طبراني وماوردي با سند موثق از ابي أسود دؤلي از عباد بن تميم از پدرش روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله را ديدم كه وضو مي گرفت وپاهايش را مسح كرد. هم چنين شيخ طوسي نيز با سند صحيح از زراره وبكير, دو پسر اعين نقل نموده است, امام محمد باقر عليه السلام مانند وضوي رسول خدا, وضو گرفت. سپس سر ودو پاي خود را تا كعبين با باقيمانده ي آبي كه در دست هايش بود مسح نمود(12).

ابن عباس نيز وضوي رسول خدا صلي الله عليه و آله را تشريح نمود وبا مسح بر پاها آن را انجام داد(13).

حال اين روايات متعارض, با تعارض ساقط مي شوند ومرجع در اين موارد, كتاب الله است وراهي غير از آن نيست(14). ودانستيم كه قرآن كريم, مسح را براي پاها ذكر كرده است.

ابن حزم هم مي گويد: قرآن كريم مسح پاها را در وضو لازم مي داند او گفته است: ((قرآن مسح را براي پاها نازل كرده است؛ خواه مجرور باشد يا منصوب. وگروهي از قدماء همچون امام علي عليه السلام , ابن عباس, حسن, عكرمه, شعبي وديگران قائل به مسح مي باشند وهمين قول طبري

است ودر باره ي مسح رواياتي نقل شده است))(15).

سپس روايت ((ويل للأعقاب من النار)) را ذكر كرده وگفته است: اين روايت ناسخ آيه ي وضو در قرآن است.

پيش از اين گذشت كه اين روايت, مسح را تأييد مي كند وموافق آيه شريفه است. بنابر اين چگونه مي شود, ناسخ آن باشد؟! علاوه بر

اين, نسخ قرآن با خبر واحد جايز نيست(16).

فخر رازي دليل ديگري براي غسل ذكر كرده وگفته است: شستن مشتمل بر مسح است وبه عكس صادق نيست. پس غسل اقرب به احتياط است. بنابر اين قطع حاصل مي شود به اين كه غسل پاها چانشين مسح شده است.

سيد شرف الدين در جواب وي مي گويد: اين مغالطه است؛ زيرا مسح وغسل نزد اهل لغت, عرف وشرع, دو حقيقت هستند(17). بنابر اين شستن پاها, جاي مسح آنها را نمي گيرد. فخر رازي در اين جا بين دو محذور قرار گرفته است. از طرفي مخالفت با آيه محكم وصريح قرآن واز طرف ديگر مخالفت با اخبار صحيح ـ طبق نظر خودش ـ وبراي اين كه از اين دو محذور نجات پيدا كند, خود را به اين مغالطه انداخته وگفته است: ((غسل شامل مسح مي شود وبه احتياط نزديك تر است وغسل جانشين مسح مي شود)). در اين جا فخر رازي گمان كرده كه توانسته است بين آيه ي قرآن وروايت ها جمع كند وكسي كه در دفاع وجواب او دقت وتأمل كند, به اين نتيجه مي رسد كه او دچار سردرگمي شده است.

واز آن جا كه آيه شريفه دلالت روشن بر وجوب مسح دارد, ديگر نيازي به جايگزيني غسل به جاي مسح نيست؛(18)

فخر رازي, دليل ديگري براي غسل ذكر كرده ونوشته است: آيه شريفه, حكم پاها را به كعبين محدود كرده است واين تحديد با شستن تناسب دارد؛ زيرا كعبين دو استخواني است كه از دو طرف ساق, بر آمدگي دارند.

همچنان كه گذشت قرطبي اين وجه را در كتاب ((جامع احكام القرآن)) ذكر نموده است.

مرحوم سيد شرف الدين در جواب آن, فرموده است: كعبين در آيه ي وضو, دو مفصل ساق پاها هستند(19) واين معنا بر اساس روايت صحيحي است كه زراره وبكير فرزندان اعين از حضرت امام باقر عليه السلام راجع به كعبين سؤال كردند(20).

از روايت صدوق هم همين معنا استفاده مي شود(21) وائمه لغت به صراحت گفته اند: هر مفصل استخوان, كعب است(22).

فقهاي اهل سنت مي گويند: كعبين دو استخوان برجسته دو طرف ساق است واستدلال كرده اند به اين كه اگر كعب، مفصل ساق, از پا باشد, نتيجه اش اين است كه هر پايي يك كعب داشته باشد, پس سزاوار بود كه آيه بگويد: ((وَأَرْجُلَكُمْ إِلَي الْكَعْاب)): همان گونه كه در هر دست يك مرفق است, از اين كه فرمود: ((وَأَيْدِيَكُمْ إِلَي الْمَرَافِقِ)).

در جواب گفتني است: اگر در دست ها ((الي المرفقين)) مي فرمود, بدون اشكال وصحيح بود ومعناي آن اين گونه مي شد: بشوييد صورت ها ودست هايتان را تا دو مرفق ومسح نماييد سرها وپاهايتان را تا كعبين بنابر اين تثنيه بودن ((مرفقين)) و((كعبين)) وجمع بودن ((المرافق)) و((الكعاب)) از نظر صحت تعبير, مساوي است. همچنان كه اگر يكي جمع وديگري تثنيه باشد, صحيح است. وشايد زيبايي در تعبير اقتضا كرده كه يكي را جمع وديگري را تثنيه بياورد.

اين مطالب بنابر اين فرض است كه هر پائي يك كعب داشته باشد؛ اما اگر هر پايي دو كعب داشته باشد, ديگر وجهي براي كلام واستدلال فقهاي اهل سنت نمي ماند. دانشمندان و پزشكان علم تشريح, به اتفاق گفته اند كه هر پايي, همانند كعب گاو وگوسفند, استخوان دايره شكلي دارد كه در زير استخوان ساق قرار گرفته ومفصل ساق وپا هم كعب ناميده مي شود(23). بنابر اين مسح هر پا به دو كعب منتهي مي شود: يكي خود مفصل وديگري كعبي كه به صورت دايره در زير كعب مفصلي قرار دارد. ودر اين كه كعب در آيه ي وضو تثنيه آمده ولي مرفق چنين نيامده است, نكته لطيفي دارد كه فقط دانشمندان تشريح آن را مي دانند.(24)

از لا به لاي اين مباحث روشن مي شود كه فقه اهل سنت ـ كه قائل به شستن پاها در وضو است ـ چگونه در بن بست وتعارض با قرآن كريم قرار گرفته است. از اين رو دست به هر تأويل وتوجيه دور از حقيقت زده وخودشان را گرفتار نموده اند.

از جمله ي افرادي كه دست به گريبان اين گونه تأويلها شده, زمخشري است. سيد عبد الحسين شرف الدين تلاش او را ذكر نموده وگفته است: زمخشري در باره ي اين آيه به فلسفه بافي افتاده ودر تفسير كشاف مي گويد: ((ارجل (پاها) از بين اعضاي سه گانه غسل, با ريختن آب روي آنها شسته مي شوند. وچون شستن آن مظنّه ي اسراف آب ـ كه مذموم وممنوع است ـ بوده, لذا به ممسوح (رؤوس) عطف شده است؛ نه براي آن كه مسح شود, بلكه تا از اين رو در آيه توجه بدهد كه در ريختن آب روي پاها به كمترين آن اكتفا شود وگفته شده ((الي الكعبين)) تا توهم كسي را كه مي گويد بايد پاها مسح شوند, از بين ببرد؛ زيرا براي مسح نهايتي شرعا منظور ومعين نشده است(25).

اين بود فلسفه اي كه زمخشري در هم چنين استدلال شده كه شستن به فلسفه وحكمت طهارت نزديك تر از مسح است؛ زيرا حكمت طهارت, تميزي ونظافت است كه منطبق با شستن است. پس شستن پاها در وضو لازم است(26) .

گفتني است كه اين جواب, بنابر نظريه ي قائلان به استحسان صحيح است؛ اما كسي كه استحسان را قبول ندارد, اين استدلال صحيح نيست؛ زيرا استحسان در جائي است كه دليل قرآني وسنت نبوي نباشد, حال آن كه دليل قرآني وسنت نبوي ـ چنان كه صاحب تفسير المنار به آن اعتراف كرده است ـ در اين جا وجود دارد. پس نوبت به استحسان نمي رسد.

سيد عبد الحسين شرف الدين در جواب اين توجيه مي نويسد:

چه بسا جمهور وفقهاي اهل سنت, براي غسل پاها بگويند: شستن با پاها شديداً تناسب دارد, هم چنان كه مسح با سر چنين تناسبي را دارا است؛ زيرا غالباً چرك پاها با شستن از بين مي رود, به خلاف سر كه غالباً با مسح تميز مي شود. ونيز گفته اند: هيچ منعي ندارد كه مصلحت هاي عقلايي, سبب عبادات واجب قرار گيرند وشرع دو هدف را در آن لحاظ كند: مصلحت, وعبوديت. مقصود از مصلحت, همان امور محسوس ومشهود است, همان طوري كه مقصود از عبادي وعبوديت, چيزي است كه به تزكبه نفس بر مي گردد.

در جواب گفتني است: ما ايمان داريم كه شارع مقدس در تكاليف واحكام شرعي, مصلحت بندگان خود را لحاظ كرده است وبه آنان امر نمي كند, مگر آن كه مصلحتي در آن باشد وآنها را از چيزي نهي نمي كند, مگر آن كه مفسده اي در آن وجود دارد. با توجه به اين مطالب, احكام خداوند از نظر مصالح ومفاسد, به آراي مردم ارتباطي ندارد؛ بلكه خداوند متعال آنان را به تكاليفي كه با ادله ي قوي وبر اساس حكمت ومصلحت واقعي بندگان تنظيم شده است.

ولي اولين دليل وسند محكم احكام خداوند, همانا قرآن كريم است, و در آيه ي وضو, مسح را براي پاها دستور داده است وبايد تسليم اين فرمان قرآن بود.

اما تميزي پاها از چرك وآلودگي, چيزي است كه قبل از مسح

پاها بايد آن را انجام داد؛ زيرا روايتهايي وجود دارد كه مخصوص اين گونه موارد هست كه مي گويد: طهارت اعضا ومواضع وضو, قبل از وضو لازم است. وشايد عمل رسول خدا صلي الله عليه و آله كه پاهايش را ـ بر اساس بعضي از اخبار ـ مي شست, از اين باب بوده است ويا اين كه ايشان مي خواست پاهايش خنك شود ويا نظافت بيشتري يه پاهايش بدهد (والله اعلم)(27) . واگر مطلب آن چنان بود كه افكار ما براي ما تنظيم كرده است, چنان مي شد كه امام علي عليه السلام فرمود: اگر نمي ديدم كه رسول خدا صلي الله عليه و آله روي پاهايش را مسح مي كند, گمان مي كردم كه مسح باطن پاها از ظاهرشان سزاوار تر است(28).

از توجيهات ديگري كه براي وجوب شستن پاها در وضو شده گفتار صاحب ((تفسير المنار)) است او مي نويسد: جمهور اهل سنت به اجماع اصحاب وعمل مسلمانان صدر اول اسلام اعتماد كرده اند.(29)

اين استدلال خيلي ضعيف تر از آن است كه ذكر شود؛ زيرا در ميان اصحاب كساني بودند كه مسح مي كردند وخود او قبلاً به آن اعتراف كرده است (كه هم شستن وهم مسح از اصحاب وتابعين روايت شده, البته عمل شستن بيشتر وغالب بوده است)(30).

پس اين ادعاي اجماع چگونه مي تواند صحيح باشد: در حالي كه قول به مسح از سلف اصحاب وتابعين نقل شده است. آما اين كه عمل به غسل بيشتر است, فايده اي ندارد وقول غسل را ثابت نمي كند؛ زيرا ممكن است انگيزه هاي سياسي, آن را گسترش داده باشد؛ مثلاً خليفه, مذهبي را اختيار مي كرد وراويان را موظف به ترويج آن مي نمود. از جمله توجيهات ، گفته ي قرطبي كه : كلمه ي مسح لفظ مستركي است كه هم به معني شستن و هم به معني مسح مي آيد(31)

به گفته مؤلف تفسير المنار اين گفتار پايه اي است . چگونه مسح به معني غسل است اگر چنين است پس چرا در اين آيه هم كلمه ي غسل و هم مسح آمده؟ و اگر چنين بود بايد در مورد سرهم گفته مي شد كه هم مي توان مسح كرد و هم شست.

علاوه بر اينها مقتضاي اين استدلال وجوب شستن نيست, بلكه تخيير بين مسح و شستن است. بنابر اين چه دليلي بر بطلان مسح وجود دارد؟!(32)

—————————–

1. . حاوي الكبير: ج1 ,ص 125.

2. . تفسير كبير: ج11, ص161.

3. . جمله ي «ويل للأعقاب من النار» در حديث عمر, عائشه وابي هريره آمده كه تمام آنها بر اساس معيارهاي مسلم وبخاري صحيح مي باشند.

4. . نظر محمد رشيد رضا در تفسير المنار: ج6, ص288 نيز همين است.

5. . صحيح بخاري: ج1, ص140, باب 120.

6. . شرح صحيح مسلم نووي: ج3, ص121 (كتاب طهارت باب آخر در وصف وضو)

7. . ائمه ي اطهار^ اجماع واتفاق بر وجوب مسح دارند ومي توان به روايات آنها در وسائل الشيعه مراجعه نمود.

8. . كنز العمال: ج5, ص103, ح2213.

9. . همان, ح2211. علامه ي بحر العلوم در منظومه فقهي خود (درة النجف) با توجه به اين حديث سروده است. «وضو نزد ما دو غسل است ودو مسح وكتاب (خداوند) مؤيد ما است. غسل براي صورت ودست ها است. ومسح براي سر وپاها است»

10. . سنن ابن ماجه: ج1, باب 56, در غسل قدمين؛ كنز العمال: ج9, ص432, ح26837 با اختلاف مختصر.

11. . الاصابة: ج1, ص187 (عسقلاني در شرح حال تميم بن زيد, از آنها نقل كرده است).

12. . تهذيب الاحكام: ج1, ص56, ح158.

13. . مجمع البيان: ج3, ص207.

14. . المسائل الفقهية: ص92ـ95.

15. . المحلي: ج2 ، ص56 ـ 511.

16. . تفسير كبير: ج11, ص163.

17. . در مفهوم غسل جاري شدن آب بر عضو شسته شده ـ اگر چه كم باشد ـ اخذ شده است؛ در حالي كه در مفهوم مسح: جاري نشدن آب ودست كشيدن بر آن عضو اخذ شده است.

18. . المسائل الفقهية، سيد عبد الحسين شرف الدين: ص90.

19. . گفته شده كه كعبين به بر آمدگي دو پا گفته مي شود وقول اول احوط واقوي است.

20. . در روايتي, شيخ با سند صحيح از آن دو نقل مي كند كه از امام× سؤال كردند: كعبان كدامند؟ امام× فرمود: اينجا, يعني مفصل كه انتهاي ساق باشد.

21. . شيخ صدوق از امام باقر× روايت مي كند كه كيفيت وضوي رسول خدا’ را تعريف نمود وفرمود پيامبر’ خدا جلوي سر وروي پاها را تا انتهاي استخوانهاي دو ساق مسح كردند.

22. . به كتاب فرهنك لغت مراجعه نماييد.

23. . محمد بن حسن شيباني و اصمعي گفته اند: كعب در آيه ي وضوء استخوان زير ساق است واصمعي گفته است: دو استخوان در انتهاي دو طرف ساق را منجمين مي نامند. فخر رازي گمان كرده است كه اين نظر اماميه مي باشد لذا جواب داده است به اينكه استخوان دايره شكل كه زير ساق مي باشد پنهان است وفقط اهل تشريح به آن آگاهي دارند. بخلاف دو استخواني كه در انتهاي دو طرف ساق هستند, زيرا آنها محسوس هستند نه پنهان وگفته: تكليف عام بايد به امر ظاهر باشد نه پنهان.

رازي كه ديده اماميه تا مفصل ساق مسح مي كنند، گمان كرده كه آنها قائل به آنجه كه شيباني و اصمعي گفته اند هستند وآگاه نبوده بر اينكه كعب نزد آنها همان مفصل محسوس ومعلوم نزد همه مي باشد.

24. . المسائل الفقهية: ص98ـ99.

25. . تفسير كشاف: ج1, ص611 و المسائل الفقهية: ص92.

26. . تفسير المنار: ج6 ، ص228 ـ 234.

27. . المسائل الفقهية: ص96.

28. . وسائل الشيعه: ابواب وضو, باب13, ح9.

29. . تفسير المنار: ج6, ص228.

30. . همان.

31. . الجامع لأحكام القرآن: ج6، ص92.

32. . تفسير المنار: ج6: ص233.

جمع بین مسح و غسل و تخییر بین آن ها

قبلا گذشت كه برخي قائل به جمع بين مسح وغسل مي باشند واستدلالشان آن است كه احتياط چنين جمعي را اقتضا مي كند. جواب به اين ديدگاه آن است كه اصولا احتياط در آن جا است كه شك باشد ودر اين جا چون دليل شرعي بر وجوب مسح اقامه شده است, شك از بين مي رود. اين عمل به احتياط است اما تخيير در جايي است كه دليل بر هر دو طرف اقامه شده باشد؛ مثلا آيه ي وضو ويا حديث وعمل رسول الله صلي الله عليه و آله , بر مشروعيت مسح وشستن دلالت كند. در چنين موردي مكلف مي تواند يكي از آنها را اختيار كند. ولي اين معنا از آيه ي وضو استفاده نمي شود روايات وعمل رسول الله صلي الله عليه و آله چنين تخييري را نمي رساند. بنابر اين نمي توان قائل به تخيير شد؛ زيرا نمي توان مكلف را بين دو امر مخير كرد كه يكي صحت ومشروعيتش ثابت شده وديگري ثابت نشده است. هم چنين روشن شد كه همه تلاشهاي مدعيان شستن, براي اثبات مشروعيت آن با ناكامي مواجه شده است.

– منشأ اختلاف روایات

قبلا گفته شد كه مسائلي از قبيل وضو كه هر روز تكرار مي شود ورسول خدا صلي الله عليه و آله واصحاب شبانه روز آن را انجام مي دادند, نمي بايست در آن چنين اختلافي پيدا شود؛ ولي متأسفانه اختلاف سنگيني بين مسلمانان در وضو به وقوع پيوسته وهمچنان ادامه دارد.

برخي از پژوهشگران از نظر تاريخي, اين اختلاف را بررسي وريشه يابي كرده ونتيجه گرفته اند كه قول به شستن پاها در زمان خليفه سوم عثمان ظاهر شده است وقبل از آن چنين اختلافي نبوده است. تفصيل اين سخن در كتاب ((وضوء النبي من خلال ملابسات التشريع)) سيد علي شهرستاني آمده است.

خلاصه ی بحث

آيه ي وضو بر مسح پاها دلالت مي كند ـ چه ((ارجل)) منصوب باشد يا مجرور ـ هم چنانكه مسح پاها در مذهب اهل بيت عليهم السلام از ضرورت ها محسوب مي شود ونيز وضوي رسول خدا صلي الله عليه و آله واصحاب وتابعين وساير مسلمانان بر مسح پاها بوده است وقول به شستن پاها از كتاب وسنت شاهد وبرهاني ندارد؛ بلكه بدعتي است كه در زمان خليفه سوم ظهور يافته است.

ن قائل به تخيير شد؛ زيرا نمي توان مكلف را بين دو امر مخير كرد كه يكي صحت ومشروعيتش ثابت شده وديگري ثابت نشده است. هم چنين روشن شد كه همه تلاشهاي مدعيان شستن, براي اثبات مشروعيت آن با ناكامي مواجه شده است.

– منشأ اختلاف روایات

قبلا گفته شد كه مسائلي از قبيل وضو كه هر روز تكرار مي شود ورسول خدا صلي الله عليه و آله واصحاب شبانه روز آن را انجام مي دادند, نمي بايست در آن چنين اختلافي پيدا شود؛ ولي متأسفانه اختلاف سنگيني بين مسلمانان در وضو به وقوع پيوسته وهمچنان ادامه دارد.

برخي از پژوهشگران از نظر تاريخي, اين اختلاف را بررسي وريشه يابي كرده ونتيجه گرفته اند كه قول به شستن پاها در زمان خليفه سوم عثمان ظاهر شده است وقبل از آن چنين اختلافي نبوده است. تفصيل اين سخن در كتاب ((وضوء النبي من خلال ملابسات التشريع)) سيد علي شهرستاني آمده است.

خلاصه ی بحث

آيه ي وضو بر مسح پاها دلالت مي كند ـ چه ((ارجل)) منصوب باشد يا مجرور ـ هم چنانكه مسح پاها در مذهب اهل بيت عليهم السلام از ضرورت ها محسوب مي شود ونيز وضوي رسول خدا صلي الله عليه و آله واصحاب وتابعين وساير مسلمانان بر مسح پاها بوده است وقول به شستن پاها از كتاب وسنت شاهد وبرهاني ندارد؛ بلكه بدعتي است كه در زمان خليفه سوم ظهور يافته است.