موسسه اندیشه ملل

موسسه اندیشه ملل

Search
Close this search box.

 فلسفه تاریخ جلد 4 شهید مطهری

 

 

 

ترکیب جامعه‏

بحثهای ما از این به بعد شکل دیگری خواهد داشت. در واقع بحثهای گذشته ما یک مقدار مقدمه‏ای بود برای ورود در این بحث. در واقع هدف ما بیان فلسفه تاریخ در قرآن بود ولی تا نسبت به خود این مسئله از جنبه علمی و فلسفی روشن نمی‏شدیم وارد بحث قرآنی شدن برای ما البته سودمند بود ولی زیاد سودمند نبود. حالا بهتر می‏توانیم بحثهای قرآنی را مورد تأمل و تعمق و تدبر قرار بدهیم.

ما در اینجا بحث خودمان را به دو قسمت تقسیم می‏کنیم: یکی بحث جامعه و دیگر بحث تاریخ. بحث جامعه را بر بحث تاریخ مقدّم می‏داریم. در بحث جامعه آن مسائلی که از نظر قرآن باید مشخص بشود چندین مسئله است که مخصوصاً در تفسیر المیزان‏ در جاهای متعدد مطرح شده است و بالاخص در جزء چهارم، ذیل آخرین آیه سوره آل عمران یک بحث تقریباً چهل و پنج صفحه‏ای دارند. البته بحثهای ایشان به‏طور کلی در عین اینکه دارای نکات تازه فراوان و ابتکاری و عمیقی است ولی شاید آن نظم لازم را که باید داشته باشد ندارد. اینجا البته خیلی بی‏نظم و گنگ نیست ولی باز هم احتیاج به توضیح و نیز اضافات دارد. ما بدون اینکه بخواهیم با این ترتیب و تنها بحثهای ایشان را مطرح کرده باشیم، با یک سبک مستقل و جدیدی وارد می‏شویم ولی از همه بیشتر شاید از اینجا بهره گیری کنیم و این قسمتها را آقایان مطالعه کنند، آنهایی که با عربی آشنا هستند خود متن عربی را و آنهایی که آشنا نیستند ترجمه‏های فارسی، اگرچه من شخصاً نمی‏دانم این

 

13

 

ترجمه‏های فارسی چگونه است ولی علی القاعده باید خوب باشد.

اجتماعی بودن انسان‏

یک بحث در مسئله جامعه آن بحث معروف است که آیا انسان بالطبع اجتماعی است یا بالاضطرار اجتماعی است؟ به تعبیر قدمای ما آیا انسان مدنی بالطبع است؟ این در میان مردم امر مسلّم و واضحی است که زندگی انسانها در حال حاضر و در گذشته هم تا آنجا که تاریخ نشان می‏دهد زندگی اجتماعی بوده نه انفرادی، و این «اجتماعی» هم صرف اینکه اینها در جوار هم زندگی می‏کنند مثل زندگی گله آهو یا زندگی جمعی از مرغها که با هم پرواز می‏کنند نیست که با هم هستند، با هم راه می‏روند، در یک مکان زندگی می‏کنند، بلکه مقصود این است که نیازهایی را که دارند با نوعی تقسیم کار میان خودشان رفع می‏کنند یعنی کارهایشان جنبه اشتراکی دارد؛ اشتراکی به همین معنا که نوعی تقسیم کار میان افراد صورت گرفته و می‏گیرد.

 

 

آنگاه بحث در این است که آیا زندگی اجتماعی، فطری و طبیعی انسان است و یا اینکه اضطراری است، طبیعتْ انسان را به صورت انفرادی به وجود آورده، اضطرار انسان را مجبور کرده که با هم زندگی کنند؛ این ساختمان، ساختمان زندگی انفرادی است نه زندگی اجتماعی ولی جبر خارجی انسانها را مجبور کرده است که با هم زندگی کنند؛ همین طوری که حیوانهایی که مسلّم برای زندگی انفرادی آفریده شده‏اند گاهی در یک شرایط محدودی مجبور می‏شوند با یکدیگر همکاری داشته باشند، که قبلًا مثالهایش را ذکر می‏کردیم. گاوها مسلّم به صورت انفرادی آفریده شده‏اند ولی در یک شرایط محدود، وقتی در مقابل یک درنده قرار می‏گیرند، مجبور می‏شوند با همدیگر یک وحدتی ایجاد کنند.

می دانیم که در اینجا دو نظریه است. یک نظریه این است که انسان مدنی بالطبع است و اصلًا برای زندگی اجتماعی خلق شده است. نظریه دیگر این است که انسان منفرد بالطبع است و مدنی بالاضطرار. آن اولی همان نظریه معروفی است که از قدیم ارسطو و غیر ارسطو گفته‏اند، و این نظریه دوم نظریه‏ای است که در قرن هجدهم ژان ژاک روسو بالخصوص و بعضی دیگر ابراز داشتند. کتاب‏ قرارداد اجتماعی‏ ژان ژاک روسو از این جهت خیلی مفید است، همچنان که کتاب‏ آزادی فرد و قدرت دولتِ‏ دکتر صناعی هم از نظر آگاهی به نظریات علمای جدید درباره اینکه آیا انسان مدنی بالطبع هست یا نیست مفید و قابل مطالعه است.

 

14

 

مثالی ذکر می‏کنیم برای اینکه مطلب روشن بشود: زندگی خانوادگی چگونه زندگی طبیعی است؟ یعنی انسانها در متن خلقت به گونه‏ای آفریده شده‏اند که این دو جنس به یکدیگر احتیاج دارند؛ حتی از نظر ساختمان جسمانی به گونه‏ای آفریده شده‏اند که به یکدیگر احتیاج دارند. مرد منفرد آفریده نشده، زن هم منفرد آفریده نشده است. معلوم است که در متن خلقت طوری آفریده شده‏اند که نیازهای طرفین به وسیله طرفین باید مرتفع بشود. البته زندگی اجتماعی، در این حد، طبیعی نیست ولی به هرحال آنهایی که قائلند که انسان مدنی بالطبع است، نه در این حد، ولی در حدی ضعیفتر چنین حرفی را می‏خواهند بگویند که انسان به حسب خلقت به گونه‏ای آفریده شده که نیازهایش باید به وسیله افراد دیگر رفع بشود. خودِ طبیعت، انسانها را به زندگی اجتماعی می‏کشاند نه اینکه عامل بیرونی و اضطرار آنها را بکشاند. اگر ما بگوییم عامل درونی خود انسانها آنها را به زندگی اجتماعی می‏کشاند و از درون خودشان به زندگی اجتماعی منبعث می‏شوند، این می‏شود مدنی بالطبع. اگر بگوییم از بیرون- نه از درون- به زندگی اجتماعی اجبار می‏شوند و طبیعت بیرونی اینها را مجبور می‏کند، این می‏شود زندگی اضطراری.

اگر زندگی اجتماعی برای انسان طبیعی باشد سعادت واقعی انسان جز در پرتو زندگی اجتماعی تأمین شدنی نیست؛ یعنی اگر انسان منفرد باشد، از کمال و سعادت خودش معطل می‏ماند. اصلًا سعادتش در جامعه تأمین می‏شود. ولی اگر انسان انفرادی آفریده شده باشد سعادتش به جامعه مربوط نیست، نیازش به جامعه فقط برای دفع شر عوامل بیرونی است و به قول ژان ژاک روسو انسان هرچه که بتواند خودش را از جامعه بیرون بکشد و به طبیعت و انفراد برگردد به فطرتش و به کمال خودش بیشتر برگشته است. هرچه انسان بیشتر مجبور باشد با جامعه زندگی کند از کمال خودش بیشتر باز می‏ماند و لذا از نظر روسو جامعه منشأ رذائل انسانیت است. هرچه بدی انسان دارد به واسطه زندگی اجتماعی پیدا شده و هرچه خوبی دارد از طبیعت انفرادی خودش دارد. پس انسان هرچه که بتواند- البته به‏طور کلی نمی‏تواند- و هر اندازه خودش را از جامعه منقطع کند به فطرت خودش و قهراً به خوبیهای خودش بیشتر برمی‏گردد و هر اندازه که بیشتر آلوده به اجتماع بشود آلوده به همین بدیها و رذائلی می‏شود که امروز اینها را رذائل انسانیت می‏نامند.

حالا اگر ما بخواهیم بحث قرآنی بکنیم چگونه باید بحث کنیم؟ در قرآن که مسائل به این صورت مطرح نمی‏شود که آیا انسان مدنی بالطبع است یا مدنی بالاضطرار؟ ما باید

 

15